بررسی روانکاوانۀ «خون مقدس» آلخاندرو خودوروفسکی

ساناز سیداصفهانی


هیچ کدام از ما طی فرایند رشد هرگز قادر نخواهیم بود از تاثیرگذاری و نفوذِ مادر در روانِ خود بگریزیم

فیلمِ خونِ مقدس ساختۀ آلخاندرو خودوروفسکی، سه فیلم‌نامه نویس دارد که یکی از آنها خود خودوروفسکی است. اهمیتِ نویسنده در این نوع سینما مشهود است . «خون مقدس» یک اثر دقیقِ روان‌شناسانه دربارۀ نقشِ مادرِ کنترل‌گر در زندگی است. خودوروفسکی برای نمایشِ بحرانِ مادرِ کنترل‌گر در روانِ فرزند و مراحلِ رشد او سعی می‌کند همانند سایر فیلم‌هایش به جهانِِ پر رمز و رازِ سیرک متوسل شود. برخی از منتقدان این فیلم را به غلط سورئال نامیده‌اند حال آنکه این اثر، یک فیلم فرافانتزی است.

«خون مقدس»، شرحِ زندگی زنی است که معبدی ساخته و تندیسِ دست بریده‌ی زنی قربانی را ستایش می‌کند . این زن قرمز پوش؛ حوضچه‌ی خونی در مرکز معبد ساخته و زنانِ زیادی هم از او طرفداری می‌کنند . بتِ مقدسِ او زنی است که قربانی شده. از طرفی، دولت می‌خواهد با تانک از روی این معبد رد شود و ویرانش کند. در آغاز فیلم، اتحاد زنان را می‌بینیم که با لباس‌هایی سرخ، با نشان دستِ بریده روی سینه، دست‌هایشان را باز کرده‌اند و اجازه نمی‌دهند معبدِ مقدس‌شان نابود شود . به دنبال آن پاپ را می‌بینیم که از یک ماشینِ مدرن پیاده می‌شود و با زن داخل معبد می‌رود تا ببیند چقدر توضیحات زن دربارۀ پرستش این قدیسه‌ی ساختگی درست است. پاپ – یا کاهن مسیحی – متوجه می‌شود که حوضچۀ خون با رنگ قرمز درست شده و خونی در کار نیست ! پاپ، آنها را فریبکار می‌نامد و دستور ویرانی معبد را صادر می‌کند .زنِ سرخ‌پوش ، پسری دارد به نام فینیکس که سوژه‌ی اصلی فیلم است. فینیکس، در دوران بحران بلوغ خود شاهدِ افکار و رفتار افراطی و کنترلگر مادرش است و از طرفی او که در سیرک پدرش بزرگ شده، شاهدِ چگونگی شغل پدرش بوده است. پدر فینیکس (صاحب سیرک) با یکی از زن‌ها‌ی بی‌بند و بار سیرک روی هم می‌ریزد و به همسرش خیانت می‌کند. زنِ سرخ پوش بعد از دیدن این خیانت، روی اندام تناسلی شوهرش و زن هرزه اسید می‌ریزد . پدر فینیکس که بعد از این اسیدپاشی خودش را بی‌هویت می‌بیند درجا دو دستِ زنش را می‌برد و چاقو را توی حلق خودش فرو کرده و می‌میرد . از آن شب به بعد، سیرک به هم می‌ریزد و فینیکس دچار اختلال روانی می‌شود. با این وجود، مادرش از او می‌خواهد جای دو دستِ نداشته‌اش را پر کند . به جای او پیانو بزند ، به جای او بافتنی ببافد و با دستانِ او زن‌ها را بکشد. در انتها،  فینیکس با کشتنِ این مادر روان‌پریش و دیوانه به زندگی باز می‌گردد .

لوکیشن اصلی فیلم، یک سیرک است. سیرک، یکی از مهم‌ترین عناصر بصری در سینمای خودوروفسکی است که ناخودگاهِ ما را به صورتِ ابژه پیش رویمان قرار می‌دهد. سیرک، در زیرِ چادر رنگین‌اش، جهانی تازه برای ما در چنته دارد. محلی است از کشمکش انسان با انسان، انسان با حیوان، انسان با اشیا و پر از نمایش‌های دروغینِ اگزجره شده، اکسپرسیونیسم محض، نور، رقص و شعبده بازی. هرآنچه بیرونِ آن دایره نیست زیر چتر سیرک میسر است. بند بازی، معرکه‌گیری، پرتاب چاقو، طناب بازی، راه رفتن روی طناب، معلق بودن در فضا، خاموش شدن رنگ‌ها و صداها و پدیدار شدن اتفاقی نامعلوم. تماشاچیان گرداگردِ صحنه، تحت تاثیر نمایشی هستند که از همه زاویه‌ها، جذاب، خیال انگیز و ترسناک است. شبیه خواب ، شبیه بالا آمدنِ اضطراب‌ها و عقده‌ها، نمایشِ غریزه به صورتی غیر متعارف . سیرک، بهترین جا برای حل و فصل کردنِ درون انسان است. مکان رو به رو شدن خودآگاه و ناخودآگاه . رمزهای افشا شده زیرِ چتر امنِ سیرک افشا می‌شوند .دلقکان، کوته‌قامتان‌، آدم‌های ناقص، گریم‌های پُررنگ، خال‌کوبی، نمایشِ آدم‌هایی از جنسِ خواب؛ از مهم‌ترین و جذاب‌ترین عناصر سیرک‌اند که در کار خودروفسکی نیز دیده می‌شود.

سینمای خودوروفسکی پر از نماد است و او از این نمادها جهت نشان دادن روان نژندی‌ها ، سیاست، مذهب و فرهنگ استفاده می‌کند. در ابتدای فیلم، فینیکس ( بازیگر این نقش اکسل خودوروفسکی فرزند خودوروفسکی است) را در یک تیمارستان می‌بینیم که بالای درخت رفته است . او برای روایت داستان، تبدیل به ققنوس می‌شود و فیلم با استفاده از فلش بک و فلش فوروارد، ما را به جهان ناشناخته‌ای می‌برد که برای فهم آن باید آگاهی داشته باشیم .او ققنوس می‌شود و روی سینه‌اش علامت یک ققنوس دارد. فینیکس از یک پسرِ زیرِ سلطه تبدیل می‌شود به یک مردِ آزاد و رها. این نقش ققنوس را پدرش با چاقو روی سینه‌ی او حک کرده است. میراثی که از پدر به او می‌رسد همین نقش است که نماد رسیدن به استقلال و رها شدن از بند است.

در سکانس‌های اولیه‌ی مربوط به سیرک، فیلی را می‌بینیم که دارد از خرطومش خون می‌ریزد. فیل؛ نماد عرفان، تخیل، قدرت، غرور، آگاهی و عشق به خانواده است. می‌توان خرطوم آن را نماد نرینگی دانست. پس خودوروفسکی، با این خونریزی سورئال و اغراق شده می‌خواهد در ابتدای فیلم به ما بگوید عشقِ به خانواده از ناحیه‌ی مردِ خانواده دچار خونریزی شده و خانواده مثل فیل ِرو به مرگ در حال سقوط است. در «خون مقدس»، موتیف هایی وجود دارد که به تشریح آنها می‌پردازم:

موتیف چاقو: یکی از مهم‌ترین موتیف‌های فیلم «خون مقدس» است. تاکید فیلمساز بر پدر خانواده در سیرک و پرتاب چاقو ( نمادِ نرینگی ) به طرف زنِ خالکوبی شده‌ی ایستاده‌ی روی دارت بزرگ. نگاهی هرزه و نابودگر. کمانه‌ی این نگاه با چاقو نشان داده می‌شود. لیسیدن چاقو توسط زن هرزه‌ی سیرک، نمادی از یک رفتار ناهنجار جنسی است. جادوی سحر کردن چاقو وقتی که با حرکتی ساختگی می‌توان دیگران را هیپنوتیزم کرد! بریدنِ طنابِ تابوتِ فیل توسط چاقو ( پدر خانواده، موجب قطع شدن ریشه‌ها می‌شود). بریدنِ دستِ زن سرخ‌پوش( مادر) با دو چاقو . وسیله‌ی خالکوبی حکاکی ققنوس با چاقو. ابزاری که باعث زندگی و مرگ می‌شود . می‌توان زخم‌ها را برداشت و می‌توان جان‌ها را گرفت. از این ابزار با کاربردی دو سویه به دقت و با هنرمندی تمام در فیلم استفاده شده است .

موتیف ققنوس: نماد جاودانگی و عمر دوباره، نام فینیکس از همین کلمه برگرفته شده است. زنده شدن دوباره از دل خاکستر .وقتی پسر به مرحله‌ی بلوغ می‌رسد پدرش نقش ققنوس را روی سینه‌ی او نقر می‌کند . هم زخم است هم زیباست . با خون نشان داده می‌شود ، هم ترسناک است هم اثرش ماندگار. تناقضاتی جذاب که در ذهن مخاطب کوبیده می‌شود . بالافاصله پدر دست فینیکس را می‌گیرد و او را به دختری می‌سپارد که هم سن و سال خودش است و تاج گل و تلی از خرگوش دارد که نمادی از رابطه جنسی است .

با وجود اینکه پدر در فیلم مردی شهوتران معرفی می‌شود اما او به فینیکس میراثِ ققنوس بودن را می‌دهد و باعث می‌شود مادرِ سمی فیلم در انتها شکست بخورد . تا این جای داستان، مادرِ سمی فیلم «خون مقدس»، نه تنها توجهی به بلوغ پسرش نشان نداده بلکه در ابتدای فیلم او را خرافاتی با خلقیات افراطی می‌بینیم. وقتی این زن، شوهرش را در حال معاشقه با زنی می‌بینید، بدترین و دیوانه‌کننده‌ترین شکل انتقام را انتخاب می‌کند. او موجب مرگ شوهرش و آسیب دیدن زن هرزه می‌شود. وقتی دو دستِ خودش را از دست می‌دهد بی اینکه شاهد رنج کشیدنِ این مادر مستبد و کنترل‌گر شویم، او را می‌بنیم که روبروی پنجره‌ی تیمارستان از فینیکس می‌خواهد تا همراهی‌اش کند تا بتواند با دست‌های او بافتنی ببافد، یا پیانو بزند یا سر خودش را بخاراند. تا با دست های پسرش آدم بکشد. ما می‌بینیم که غریزه‌ی مادری در این زن از ابتدا سرکوب شده و خشکیده. بازتاب داشتن مادری خشمگین و کنترل‌گر و عصبی در فینیکس، ایجاد عدم اعتماد به نفس است تا جایی که او می خواهد مرد نامرئی بشود .

حال ببینیم کمپلکس منفی مادر چگونه تشکیل می‌شود. اختلال در اعتماد به نفس بنیادی در یک فرد، ریشه‌اش در رابطه آغازین او با مادرش است. عدم اطیمنان از سوی مادر در تأثیرات بیرونی مانند گرسنگی، درد، ترس، خشم و …منجر به بوجود آمدن “ایگو”ئی در فرد می‌شود که این “ایگو”، قادر به حل کردن و تمامیت بخشیدن به تجربه‌های مثبت و منفی در فرد نمی‌شود. این عدم قابلیت ِ “ایگو” در هضم تجربه‌های واهی زندگی توسط آن مادری پایه‌گذاری شده است که خودش قادر به تحمل تمامیت بخشیدن و دربر گرفتن تجربه‌های دشوار کودک خود نبوده و در نتیجه، ایگوی فرزند، جهان را آنگونه که هست مشکل خواهد پذیرفت. در چنین شرایطی است که مادر نتوانسته با حضور و قابل دسترس بودن خود، رل تسکین بخش و شفادهنده که بتواند نیروهای آرکی تایپی را فعال سازد را ایفا کند و میانجی فهم و درک جهان واقعی گردد.

موتیف اسکلت: در تمام فیلم های خودوروفسکی اسکلت وجود دارد، یا به صورت اسکلت واقعی و یا به صورت نقشی بر روی لباس‌ها. اسکلت‌هایی روی زمین، استخوان‌های انباشته شده. هدف فیلمساز از استفاده از این موتیف در فیلم‌هایش چیست؟ به عنوان نمادی از چرخه مرگ و رستاخیز ( باز به موتیف ققنوس برمی‌گردیم)، بد اقبالی و تنفر.

فینیکس حق ندارد عاشق شود. او به هر کس دل می‌بندند مادرش آن زن را هرزه می‌نامد و با دستِ خود فینیکس او را به قتل می‌رساند . فینیکس، ناخوداگاه دلش می‌خواهد از یک زن قوی‌تر از مادرش خوشش بیاید تا مرتکب قتل او نشود اما با همه‌ی این اوصاف این مادر دیوانۀ اوست که پیروز می‌شود و استخر خون به پا می‌کند. فینیکس در صحنه‌هایی جادویی در قبرستان از تمام کسانی که ناخواسته و تنها با دست او کشته شده‌اند عذرخواهی می‌کند. صدای مردگان او را دیوانه می‌کند: “چرا منو کشتی ؟” مادر فینیکس به او می‌گوید: “تو بدون من هیچی نیستی.”

سرانجام دختری که با تل خرگوش در نوجوانی با فینیکس معاشقه کرده بود را می‌بینیم که به زندگی فینیکس باز می‌گردد و فینیکس عزمش را جزم می‌کند تا از این کابوس خلاص شود و با او بیامیزد. هرچند او مادرش را به قتل می‌رساند و رایحه‌ای ملایم در فیلم می‌وزد اما پلیس‌ها در بیرون از خانه منتظر او هستند  خانه‌ای که طراحی صحنه‌اش شبیه فیلم «مطب دکتر کالیگاری» است. در پایان فینیکس، آزاد و رها با دست‌های خودش رو به روی پلیس می‌ایستد .« خون مقدس» یک شاهکار سینمایی و روانشناختی است.

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

five × three =