بت دیویس؛ ستاره ای تکرارنشدنی

پنجم آوریل، سالگرد تولد، بت دیویس، یکی از ستارگان برجسته سینمای آمریکاست. بازیگری که یکی از تأثیرگذارترین بازیگران عصر کلاسیک بود که با شخصیت مرموز و دست نیافتنی اش، اجرای منحصر به فردش، صدای نافذش و پرسوناژ عمیق‌اش، بی آنکه همچون خیل عظیم بازیگران هم‌دوره‌اش به زیبایی ظاهری‌اش متکی باشد، توانست طی سال ها در سینما بدرخشد و فیلم‌های ماندگاری از خود به جای بگذارد.

بت دیویس در 5 آپریل 1908 در بخش صنعتی لوول ماساچوست به دنیا آمد. پدرش، هارلو مورِل دیویس وکیل رسمی دادگستری و مادرش، روث، عکاس بود. یک سال و نیمش بود که خواهرش باربارا به دنیا درآمد. در سال 1915 والدینش از هم جدا شدند و مادرش به عنوان معلم سرخانه در شهر نیویورک مشغول به کار شد و دخترها در شهر برکشایر به مدرسه می‌رفتند. آنجا بود که بت دیویسِ کوچک برای اولین بار جذب دنیای نمایش شد. او در یک عید کریسمس که لباس بابانوئل پوشیده بود به شمع‌های درخت کریسمس خورد و لباسش آتش گرفت. او را در فرشی پیچیدند و آتش را خاموش کردند. بعد از این که آتش خاموش شد تصمیم گرفت وانمود کند که کور شده است. او در طول زندگی اش در بیش از 100 فیلم حضور داشت و ده بار نامزد جایزه اسکار شد که دو بار توانست برنده این جایزه شود.

بت دیویس، شخصیت لجباز و ناسازگاری داشت. جیمز اِیجی منتقد برجسته آمریکایی درباره او نوشت: ” او هراس های ناشی از خودمحوری را در ابعاد ماراتونی به نمایش می گذارد.» برادران وارنر، دیویس را به دلیل رد کردن نقش هایی که به نظرش کم اهمیت و فاقد عمق بودند در دهه 1930 به دادگاه کشاندند. دیویس در مصاحبه‌ای گفته بود: “عجیب است که مردم مرا بیشتر به خاطر نقش‌های شیطانی که بازی کرده‌ام به خاطر می آورند، درحالیکه من در نقش های متنوع دیگری هم ظاهر شده ام اما اعتراف می‌کنم که شخصیت های شرور همیشه بهتر روی کاغذ پرداخته می‌شوند.” او در مصاحبه ای در سال 1988 گفت: ” به خودم مربوطه که چه می‌کنم. کی حق داره به من بگه سیگار نکشم؟ همین باعث می شه من بیشتر ترغیب شم که برم سمت سیگار!”

بت دیویس در 1931 با فیلم «خواهر بد» ساخته هوبارت هنلی، بازیگری را در سینما شروع کرد. آخرین نقش او در سینما، بازی در فیلم «نامادری شرور» ساخته لری کوئن بود که در سال 1989 ساخته شد. در کارنامه سینمایی بت دیویس، فیلم«آقای اسکفینگتن»(1944)ساخته وینسنت شرمن، یکی از زیباترین و شاید مهجورترین فیلم های اوست که خود نیز آن را خیلی دوست داشت. بت دیویس در این فیلم در نقشِ فانی دختری فرصت طلب، مغرور و جاه طلب که در حول و حوش سال 1914 در شهر نیویورک زندگی می‌کند، ظاهر شد. او که عشاق زیادی دارد تصمیم می‌گیرد با سرمایه‌داری یهودی به نام جاب اسکفینگتن(با باز کلود رینز) که عاشق اوست به خاطر ثروتش ازدواج کند. به‌رغم این پیوند، او طی سال‌ها با مردان بسیاری وارد روابط عاشقانه می‌شود اما وقتی جاب را با زنی دیگر می‌بیند به این بهانه از او جدا می شود و به او اجازه می‌دهد دخترش که نام او هم فانی است را به همراه خود به اروپا ببرد، اروپایی که فضای ضد یهود بر آن حاکم است و در تب و تاب جنگ. جاب طی سال‌ها تمام سرمایه‌اش را از دست می‌دهد و فانی بی خبر از احوال همسر و دخترش غرق در خوشگذرانی‌هایش است اگرچه سایه ترس از پیر‌ شدن و از دست دادن طراوت جوانی‌اش لحظه‌ای رهایش نمی‌کند.

برادران اپستاین، فیلیپ و جولیوس با الهام از رمان پرفروش خانم الیزابت راسل، فیلم نامه‌ای جذاب و پر از جزئیات نوشتند که با کارگردانی وینسنت شرمن و گروه هنرپیشگانی درجه یک چون بت دیویس(فانی)، کلود رینز(آقای اسکفینگتن)، والتر ابل(در نقش جرج، پسرعموی فانی)، ریچارد وارینگ(در نقش تریپی برادر فانی) ساخته شد. این فیلم با وجود زمان نسبتاً طولانی آن، آنقدر گیرا بود که تماشاچیان، عاشق به‌خصوص سکانس پایانی به هم رسیدن دوباره جاب و فانی شدند، سکانس رمانتیکی که بدون سقوط در ورطه سانتی‌مانتالیسم مرسوم، سرزنده و ماندگار است. بت دیویس به دلیل علاقه‌اش به نقش فانی در مصاحبه ای این فیلم را “خانم اسکفینگتن” نامید. دیالوگ معروف این فیلم “یک زن، زمانی زیباست که او را دوست بدارند” که در پایان فیلم از زبان “جرج” پسرعموی فانی در موقعیتی ملانکولیک می‌شنویم، این بار معنای درستش را که حالا فانی بعد از سال‌ها به آن پی برده است پیدا می‌کند.

بت دیویس چهار بار ازدواج کرد، یک دختر به نام باربارا داشت و دو فرزند دیگر به نام های مارگوت و مایکل  را به فرزندخواندگی پذیرفت. او در تاریخ 6 اکتبر 1989 به دلیل سرطان پستان در فرانسه درگذشت. 

هفت حقیقت دراماتیک درباره بت دیویس:

 یک- او نامش، “بت” را از ادبیات وام گرفته بود.

بت دیویس، مانند بسیاری از ستاره‌های هالیوود، نام خود را تغییر داد. نام اصلی او روث الیزابت دیویس بود اما از کودکی او را بتی خطاب می کردند. وقتی بزرگتر شد نامش را به پیشنهاد دوست مادرش به عنوان ادای احترامی به رمان” دختر عمو بت” نوشته بالزاک به بتی تغییر داد.

دو- بت دیویس “برادر چهارم وارنرها” لقب گرفت.

دیویس پس از عزیمت به هالیوود در سال 1930 برای استودیو یونیورسال کار می کرد، اما تا زمانی که با کمپانی برادران وارنر قراردادش را امضاء نکرد به شهرت دست نیافت. دیویس، در فیلم‌های ساخت برادران وارنر از جمله «جزبل»(1938)، «پیروزی تاریک»(1939) و «حالا مسافر»(1942)ظاهر شد و در دهه 1930 و اوایل دهه 1940 یکی از پولسازترین بازیگران استودیو بود و مطبوعات او را “برادر چهارم وارنر”  نامیدند ، اما در پشت پرده، جنگ و جدال و کشمکش بین بت دیویس و کمپانی برادران وارنر بالا گرفته بود تا بت دیویس خود را از زیر یوغ آنچه “سیستم برده داری استودیو” می نامید بیرون بکشد. دیویس به سیستم آن‌ها که او را مجبور به بازی در فیلم‌هایی کم اهمیت می‌کردند اعتراض داشت تا بالاخره بعد از کش و قوس‌های فراوان اگرچه این جنگ قانونی را در اواسط 1930 به کمپانی برادران وارنر باخت اما به آنچه می خواست رسید و سال‌ها به همکاری موفقیت‌آمیز با این استودیو در فیلم‌هایی ماندگار ادامه داد.

 سه- او در جنگ جهانی دوم مشارکت فعال داشت.

بت دیویس اگرچه در جنگ جهانی دوم نجنگید اما هر آنچه می توانست در حمایت و پشتیبانی از قوای متفقین به عنوان یک غیرنظامی انجام داد. او نهارخوری هالیوود را تأسیس کرد، جایی که سربازانی که از لس‌آنجلس می گذشتند می‌توانستند با ستارگان معاشرت کنند و او از بازیگرانی چون هتی مک دنیل، لنا هورن و اتل واترز خواست تا برای واحدهای سیاهپوست ارتش نمایش اجرا کنند.او همچنین در چندین فیلم کوتاه بازی کرد تا آمریکایی‌ها را تشویق به کمک‌های مالی کند. فعالیت های او در طول جنگ جهانی دوم به فروش میلیون‌ها اوراق قرضه جنگی کمک کرد.

چهار- او در دقیقه نود برای بازی در فیلم «همه چیز درباره ایو» انتخاب شد.

ابتدا قرار بود کلودت کولبرت، نقش مارگو چانینگ را در فیلم «همه چیز درباره ایو»(1950) بازی کند اما در طولِ فیلم «سه نفر به خانه برگشتند» دچار آسیب دیدگی از ناحیه کمر شد و مجبور شد از پروژه کنار بکشد و این نقش در دقیقه نود به بت دیویس رسید. قبل از فیلمبرداری، فیلم‌نامه، بازنویسی شد تا شخصیت مارگو چانینگ بهتر بتواند کاراکترِ یکدنده و لجوج بت دیویس را بازتاب دهد.

پنج- او از شیوه‌های خلاقانه ای برای رنجاندن رقیبش، جون کرافورد استفاده می کرد.

رقابت بین دیویس و جون کرافورد یکی از مشهورترین خصومت های تاریخ هالیوود را رقم زد. هنگام فیلمبرداری فیلم «چه بر سر بیبی جین آمد»(1962) بت دیویس، برای ناراحت کردن همبازی‌اش جون کرافورد که بیوه مدیرعامل پپسی بود، یک ماشین کوکاکولا در صحنه فیلمبرداری  نصب کرد و کرافورد نیز سراغ ترفندهای ظریف‌تری برای آزار بت دیویس رفت مثلاً قبل از فیلمبرداری سکانسی در فیلم “چه بر سر بیبی جین آمد” که بت دیویس باید مسافت زیادی او را روی زمین می‌کشاند، کرافورد، کمربندی با روکش سرب به کمرش بست تا سنگین تر شود و کار را برای دیویس سخت تر کند. از بت دیویس نیز نقل شده که گفته است: “بهترین لحظاتی که با جون کرافورد در سر صحنه‌ی فیلم «چه بر سر بیبی جین آمد؟» داشتم، صحنه‌هایی بود که با لگد به صورتش می زدم… نمی دانید چه کیفی داشت.”

شش- او رکورد اسکار را شکست.

هنگامی که دیویس، نامزد دریافت جایزه دهمین دوره اسکار برای فیلم «چه بر سر بیبی جین آمد» شد، رکورد بیشترین کاندیداتوری اسکار تا آن زمان را به نام خود ثبت کرد و اگر آن سال جایزه را با خود به خانه می برد، به عنوان اولین بازیگری که موفق به کسب سه جایزه اسکار شده بود نامش در تاریخ ثبت می شد. در عوض، رقیب او کرافورد، به جای آن بنکرافت، در یکی از زشت ترین رقابت‌های تاریخ اسکار، این جایزه را دریافت کرد.

هفت-او از طرفداران آهنگ “چشم بت دیویس” بود.

ترانه “چشم بت دیویس” در اصل توسط دونا ویس و جکی دشانن در سال 1974 سروده شده بود، هنگامی که در سال 1981 توسط کیم کارنس مجدداً ضبط و تنظیم شد، در صدر جدول موسیقی قرار گرفت. دیویس، نامه ای به سه نوازنده نوشت و از آنها به خاطر این که او را در بخشی از “دوران مدرن تاریخ” در سن 73 سالگی ثبت کردند تشكر كرد.این آهنگ تبدیل به یکی از پرفروش ترین آهنگ های سال 1981 تبدیل شد و جایزه گرمی بهترین ترانه سال را دریافت کرد.

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

twenty + 2 =