برای «نازارین» بونوئل

 

در پاسخ به این پرسش که لوئیس بونوئل چه نسبتی با جامعه امروز ایران و ما ایرانی ها دارد باید بگویم که قاعدتا بونوئل ملحد و خدانشناس و ضد اخلاق نمی‌تواند و نباید با جامعه مذهبی و به شدت اخلاقی ما ربط و مناسبتی داشته باشد. فیلمساز بی ایمان و خداناباوری که معتقد بود تصادف، رهبر حقیقی عالم حیات است و ما انسان‌ها به صورت کاملا تصادفی خلق شده‌ایم و هیچ ضرورتی نداشته که این دنیا به  وجود بیاید و ما در آن زندگی کنیم و بمیریم. کسی که می گفت ایمان به خدا در زندگی و رفتار من کمترین تغییری نمی‌دهد و نمی توانم باور کنم که یک نیروی ماورالطبیعی بی وقفه مرا زیر نظر دارد و سلامتی و امیال و اشتباهاتم را دنبال می‌کند. اما همین انسان بی ایمان و خداناباور، فیلمی ساخته است به نام «نازارین» از روی رمان مشهورِ نویسندۀ اسپانیایی، بنیتو پرز گالدوس (معروف به سروانتس دوم اسپانیا)؛ که رمانی با ساختاری پیکارسک درباره کشیشی شریف، مومن و پرهیزکار و نیز دن کیشوت مآب به نام نازارین است که از سوی کلیسا، جامعه و حکومت به عنوان عنصری ناباب، شورشی و مزاحم طرد می شود و از این نظر «نازارین» فیلمی درباره مطرودین است.

به گفته بونوئل، نازارین می‌خواهد در توافق با روح و مسیحیت زندگی کند. خُب چگونه یک ملحد می‌تواند فیلمی درباره یک کشیش بسازد بدون اینکه بخواهد او را تحقیر کند یا اندیشه و ایمان او را زیر سوال ببرد و در نهایت یک فیلم ضد مسیحی/ دینی تحویل دهد؟ خُب بونوئل این کار نمی‌کند همانطور که پازولینی مارکسیست این کار را با مسیح در «انجیل به روایت متی» نکرده است. چرا که بونوئل به گفته خودش اگر به واسطه ایمان، مسیحی نباشد به واسطه فرهنگ، مسیحی است: “من خودم را عمیقا به تمدن مسیحی متعلق می دانم. من اگر به واسطه ایمان مسیحی نباشم به واسطه فرهنگ مسیحی ام. خودم می دانم که «نازارین» می تواند به عنوان یک فیلم بسیار مسیحی و حتی یک فیلم کاتولیک دیده شود. ولی این نه یک فیلم کاتولیک و‌نه ضد کاتولیک است. .. نازارین به عنوان انسانی با آن درگیری‌های روحی، مذهبی، اخلاقی و خیلی چیزهای دیگر مرا به خودش جذب کرده بود. نازارین مردی معمولی نیست و من احساس محبت عمیقی به او دارم…نازارین خیلی به من نزدیک است…»[1] به همین دلیل نازارین را نباید یک فیلم ضد کاتولیکی/ ضد دینی حساب کرد یا حتی فیلم کاتولیکی به شمار آورد چرا که آنچه که به قهرمان آن یعنی نازارین، امید و انگیزه برای حرکت می دهد، اعتقادات و ایدئولوژی دینی اوست هرچند او در زندگی اش شکست می خورد و به تدریج در مقابل فشارها، سختی ها، بی عدالتی ها، انکارها، آزارها، توهین ها، تحقیرها و فقر، ایمانش به خداوند و جامعه متزلزل می شود. او دیگر آن کشیش ساده لوح و چشم و گوش بسته نیست بلکه انسانی است که ایمانش در چالش با واقعیت های سهمناک و حجم عظیم فساد و تباهی که در پیرامونش دیده محک خورده و متزلزل شده. او دیگر نمی تواند همان نازارینی باشد که از بیماران طاعون زده محتضر و در آستانه مرگ می خواست ازگناهان خود توبه کنند و به رستاخیز خداوند ایمان بیاورند و بهشت را آرزو کنند. بونوئل در این باره می گوید:” نازارین به ما نشان می دهد که چگونه مردی این قدر خوب و پاک با آن همه عشق برای هم نوعانش در یک چنین جهانی شکست می خورد.”[2] و اینجاست که می توان بین بونوئل و جامعه دینی امروز ما نسبت روشنی برقرار کرد. جامعه‌ای که به رغم ادعاهای معنوی و متافیزیکی کرکننده اش، عمیقاً ماتریالیست است و همچون فاوست روحش را به شیطان فروخته است. جامعه ای که باورها و اعتقادات دینی اش امروز در برق کورکننده طلاها، دلارها و برج‌ها و پنت هاوس ها و خانه های لاکژری و اتومبیل‌های گران قیمت پورشه و مازاراتی و لامبورگینی رنگ باخته و فساد در آن ریشه دوانده و از بحران اقتصادی، سیاسی و اخلاقی وحشتناکی رنج می برد. در چنین شرایطی است که انسان های دیندار، مومن، شریف و پاک نهادی چون نازارین، ایمان‌شان سست شده و پیوندشان با دین گسسته می‌شود. آنها در این روزگار غدار، تنهاتر، بیچاره‌تر و ناامیدتر از همیشه‌اند.

[1] میل روشن هوس. گفتگو با لوئیس بونوئل. خوزه دلاکولینا و پرز تورنت. ترجمه سیمین زرگران

[2] همان

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

3 × two =