دو فیلم با یک بلیت/ درباره «سوغات: قسمت دوم» ساختۀ جوانا هاگ

ریچارد براودی

ترجمۀ شیوا اخوان راد

قسمت دوم فیلم «سوغات» (یادگاری هم ترجمه شده) ساخته جوانا هاگ که درباره شروع حرفه فیلمسازی‌ خودش است، فیلم در فیلمی است که بیش از این که درامی حول محور یک ماجرا باشد، از زندگی شخصی خودش الهام گرفته شده. فیلمی در ژانر کلاسیک مدرن و درباره نحوۀ ساخته‌شدن یک فیلم. قهرمان داستان، جولی هارت (آنر سوئینتن برن، در اولین نقش سینمایی‌اش)، دانشجوی سینما در شهر لندن در اواخر دهه ۱۹۸۰ است که مشغول ساختن فیلمی کوتاه برای پروژه پایان‌نامه‌اش است. جوانا هاگ هم تلاش‌های مربوط به تولید فیلم و هم فیلم پایان‌نامه جولی را به موازات هم روایت می‌کند و کنتراست بین دراماتیزه کردن زندگی جولی و فیلمی که جولی دارد می‌سازد، جوهر روشنفکرانه فیلم اوست. جولی در یک مدرسه فیلم ثبت‌نام می‌کند و درگیر رابطه عاطفی با آنتونی(تام برک) که مردی از خود راضی و نچسب است می‌شود. مدتی بعد جولی متوجه می‌شود که آنتونی معتاد به هروئین است. جولی تلاش می‌کند تا جای پای خود را در مدرسه پیدا و محکم کند، از طرفی رابطه‌اش به خاطر دروغ‌ها و کارهای نادرست آنتونی خوب پیش‌نمی‌رود.

در «سوغات: قسمت دوم»، جولی به خاطر از دست دادن آنتونی سوگواری می‌کند و تلاش می‌کند تا ابعاد رابطه‌ای که پشت سر گذاشته را ارزیابی کند، در همین حین، او تجربه کار روی فیلم‌های دیگران را به دست می‌آورد. استادان او فیلمنامه جدید فیلم پایان نامه‌اش را غیرحرفه‌ای ارزیابی می‌کنند اما او با وجود همه موانع تصمیم می‌گیرد با گرفتن مبلغی قرض از والدینش که در یک خانه با شکوه زندگی می‌کنند فیلمش را بسازد(نقش مادرش در فیلم را مادر واقعی خود او یعنی تیلدا سوینتن بازی می‌کند). عنوان فیلم پایان‌نامه جولی «سوغات» است که همچنین عنوان تابلویی از فراگونارد است که در موزه والاس در لندن نگهداری می‌شود و نقش نمادین مهمی در رابطه جولی با آنتونی دارد. در شروع فیلم پایا‌ن‌نامۀ جولی، این تابلوی نقاشی در ابعادی بزرگ دوباره به تصویر کشیده می شود.

در این فیلم شبه فانتزی روانکاوانه‌ای که ساخته، او را با لباس و مدل مویی که شبیه ملودرام‌های قرن نوزدهم است در قاب‌هایی سیاه و سفید می‌بینیم که پریشان و مضطرب است. آنتونی از در ساختمانی وارد می‌شود و کمی بعد جولی از پی او از همان در عبور می‌کند. کمی بعد او را محزون در یک موزیکال رنگارنگ دهه ۱۹۵۰ می‌بینیم که ژاکت صورتی رنگی به تن دارد و با آنتونی که انگار تیری به سینه‌اش خورده و در حال جان دادن است وداع می‌کند. در تصویر بعدی، لباس و کلاه مشکی به تن دارد و در جنگلی ترسناک شبیه فیلم های ژانر وحشت قدم می‌زند. کمی بعد او را در یک گوندولا می‌بینیم (به یاد ونیز که در رابطه‌اش با آنتونی سفر مهم و تاثیرگذاری بود) و بعد گروهی از افراد مهم زندگی‌اش (از جمله والدینش و روان‌پزشکش) ظاهر می‌شوند. انگار زمان به عقب بر می‌گردد و بعد با لبخندی بر لب در تصویر دیده می‌شود که در حالی‌که موسیقی پاپ با ضرباهنگ تندی پخش می‌شود با سرعت در حال دویدن است.

 متاسفانه باید گفت فیلم در فیلم پایان‌نامه جولی که زمانش پانزده یا بیست دقیقه است در مقایسه با قسمت دوم فیلم جوانا هاگ(سوغات)، از منظر زیبایی شناختی و تخیل سینمایی، پرشورتر و کامل‌تر است. جولی، همانطور که در فیلم شاهدش هستیم فاقد آن انرژی خلاقانه، کنجکاوی، منحصر بفرد بودن و نبوغی است که برای ساخته شدن فیلمی با چنین ایده جسورانه‌ای لازم است و این به نوعی  عجیب است چون جوانا هاگ، شخصیت جولی را بر اساس شخصیت خودش خلق کرده است. به عبارتی برخلاف انتظار، جولی خیلی کم به جوانا هاگ شباهت دارد. فیلم نه کاملا از مسیر خط روایی‌‌اش منحرف می‌شود و نه مثل فیلم‌های شانتال آکرمن رویکردی سختگیرانه دارد بلکه صرفا رویدادها را به گونه‌ای روایت می‌کند که کاملا مناسبات دراماتیک را بر هم نمی‌زند و صحنه‌ها را به گونه‌ای تصویر می‌کند که تصوری را در بیننده ایجاد می‌کند که حسی از ماجراهای فیلم داشته باشد. او توجه تماشاگران را با وقار و آرامشی خاص جلب می‌کند که هم قدرت بیانی(داستان گویی) ملودرام‌ها را نادیده می‌گیرد و هم آن فضای تیره و تاریک تصویری سینمای آکرمن و برسون را ندارد و به اندازه سینمای آن‌ها تلخ نیست.

در یکی از سکانس‌ها، جولی را می‌بینیم که پشت میزش نشسته و می‌نویسد اما چه می‌نویسد؟ مطمئناً جوانا هاگ می‌داند اما ضرورتی نمی‌‌بیند که به ما چیزی بگوید. حتی در بسیاری از صحنه‌های فیلم که به خصوص در محیط دانشجویان، استادان سینما و فضای سینمایی اتفاق می‌افتد و تا حد زیادی بهترین صحنه‌های دراماتیک فیلم محسوب می‌شود جولی منفعل و خنثی و کم حرف است. فیلم به فعالیت‌های جولی در رابطه با مدرسه فیلم توجه زیادی دارد اما مواردی که به آن می‌پردازد بی اهمیت‌اند(از جمله سکانسی که کارگران ابلوی که روی آن نوشته شده «مدرسه فیلم رینهام» برمی‌دارند و آن را با علامت «مدرسه فیلم و تلویزیون رینهام» عوض می‌کنند). ریچارد آیواد که در فیلم قبلی هم حضور داشت این بار در قامت فیلمسازی خودراضی به نام پاتریک ظاهر می‌شود که نگرش هنری سازش ناپذیر و نظرات رک پرخاشگرانه‌اش، جولی را عصبانی می‌کند و انگار انفعالش را به چالش می‌کشد. در کل در قسمت دوم فیلم «سوغات»، اصلا مشخص نیست که جولی چه احساسی نسبت به فیلمش دارد یا حتی نظرش در مورد بازیگرانش چیست. با وجود غیبت صحنه‌های مربوط به نگرش سیاسی جولی نسبت به مسائل سیاسی یا حوادث روز دنیا، وقتی در سکانسی از فیلم او را می‌بینم که در حال  تماشای گزارش تلویزیونی در مورد سقوط دیوار برلین گریه می‌کند، بیشتر شبیه یک صحنه کمدی ناخواسته می شود. با ترسی که جوانا هاگ از نشان دادن جنبه های عاطفی و شخصی زندگی‌اش دارد، در اینجا با رویکردی غیر شخصی و سطحی همچون کار پزشک قانونی به جزئیات زندگی‌اش نگاه می‌کند.

جهانی که جولی در آن زندگی می‌کند، حتی بیشتر از دنیای تصنعی و غیرممکن فیلمی که دارد کارگردانی‌اش می‌کند، فانتزی‌تر است. چارچوب محکم و جذاب فیلم به طرز ناامیدکننده‌ای قوام پیدا نمی‌کند. و با این حال به آن پانزده یا بیست دقیقه برگردیم که همان نشان می‌دهد اگر هاگ بخواهد این کار را انجام دهد، می‌تواند آن را به اعجاب آور ترین شکل ممکن انجام دهد. از این منظر، هاگ، منتقدان را در یک وضعیت پاردوکسیکال قرار می‌دهد: با «سوغات: قسمت دوم»، او دو فیلم در یک فیلم در سبک‌های کاملاً متفاوتی ساخته و از تماشاگران می‌خواهد تا هر دو فیلم را بپذیرند و در همین پارادوکس است که هاگ یک ایده کلی و یک دیدگاه شخصی را همزمان ارائه می‌کند. همین نکته گویای این است که هاگ حساسیت زیبایی شناختی فوق‌العاده‌اش و قدرتش برای ایجاد لذت از طریق سبک را تنها از طریق قراردادن فیلمی در داخل فیلم دیگر به رخ می‌کشد.

ساختار کلی فیلم «سوغات: قسمت دوم» و ارتباط بین جنبه‌های درام آن و فیلم دانشجویی جولی، نشان دهنده یک رویکرد تعلیمی جدی و اصولی، هرچند سطحی، درباره دردی است که راه به لذتی زیبایی شناختی می‌دهد. پول گناه است و ریاضت سینمایی هاگ به مفهوم امتناع از همه لذت‌هایی است که پول ارائه می‌کند.

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

six + 6 =