مارگریت فون تروتا: نگرانم که جنبش «می تو» دچار پسرفت شود

ترجمۀ شیوا اخوان راد 

بخش فیلم‌های کلاسیک کن دو بخش دارد که یکی از آن‌ها مربوط به نمایش فیلم‌های کلاسیک تاریخ سینماست که به تازگی مرمت شده‌اند و بخش دیگر نمایش مستند‌هایی در مورد فیلم‌ها و فیلمسازان کلاسیک است. «جستجوی اینگمار برگمان» که به این بخش غیررسمی فستیوال کن تعلق دارد – پرتره یک سینماگر مولف است که یک سینماگر مولف دیگر ساخته است. طی این سال‌ها، فیلم‌های زیادی درباره برگمان (یا جزیره فارو، محل سکونت برگمان) ساخته شده اما آخرین فیلمی که در مورد او ساخته شده کار مارگارت فون تروتا، فیلمساز مولفی است که با همکاری فلیکس مولر کارگردانی کرده است. او به عنوان چهره شاخص جریان فمینیستی در سینما که برای فیلم‌هایی چون «آبروی از دست رفته کاترینا بلوم» (۱۹۷۵) و «خواهران آلمانی» یا «ترازنامه خوشبختی» (۱۹۷۹) مورد توجه قرار گرفته بود دوباره در دهه گذشته با فیلم‌های «هانا آرنت» (۲۰۱۲) و «بینش» (۲۰۰۹) که پرتره هایی جذاب از چهره های فرهنگی و سیاسی مصمم و درخشان معاصر است به این موضوع برگشته است.در فیلم مستند «در جستجوی اینگمار برگمان» او با لیو اولمان، اولیویه آسایاس و روبن اوستلوند ملاقات می‌کند تا میراث ارزشمند روانشناختی برگمان را ترسیم کند و شخصیت‌پردازی زنانه او را برای نسلی دیگر به نمایش در آورد. اسیلوسکوپ فیلم «در جست و جوی اینگمار برگمان» را اواخر امسال پخش خواهد کرد. مجله فیلم کامنت با فون تروتا در شلوغی جشنواره کن (که فون تروتا دلش می‌خواست آخرین فیلم آلیچه رورواچر را ببیند) درباره سینمای او و فیلم جدیدش گفتگویی کرده است که در اینجا می خوانید: 

شما مستند خود را با تشریح نما به نمای سکانس شطرنج در فیلم «مهر هفتم» شروع می‌کنید که شاهدی است بر این که فیلم برگمان چقدر برای‌تان مهم بوده و تمام این سال ها بهش فکر می‌کردید. 

کاملا درست است. «مهر هفتم» اولین فیلم برگمان بود که دیدم اما از طرفی اولین فیلمی هم بود که مرا تحت تاثیر قرار داد و غرق تحسین‌اش شدم. قبلاً با این نیت به سینما نمی‌رفتم که فیلم‌های خوب ببینم. فقط جنبه سرگرمی‌اش برایم مهم بود. ما به تئاتر و کنسرت و اپرا و نمایشگاه می‌رفتیم اما سینمای آلمان در دهه ۵۰ یا اوایل دهه ۶۰ برای ما اهمیت چندانی نداشت.بنابراین وقتی به پاریس رفتم و این فیلم برگمان را دیدم، اولین بار بود که مزه سینمای خوب را چشیدم و همان موقع آرزو کردم که در آینده فیلمساز بشوم اما زمانه‌ای بود که برای یک زن مطلقاً غیرممکن بود به همچین ایده‌ای حتی فکر کند. بنابراین آرزویم را در گوش کسی جار نزدم. گوشه‌ای در ذهن و قلبم نگهش داشتم و تلاشم را کردم که یک فیلمساز بشوم. واقعاً از برگمان سپاسگزارم چون او چشمان مرا به دنیای سینمای واقعی کاملا باز کرد.

 فیلم‌های شما قابلیت‌های سینما به عنوان یک فرم هنری سیاسی را در نظر می‌گیرد. درست یا نادرست، برگمن کمتر به عنوان یک «فیلمساز صریح سیاسی» شناخته شده است. فیلم‌های او چطور با این جنبه از کار شما مطابقت دارند؟

 من هیچوقت با نیت ساختن فیلمی سیاسی، سراغ فیلمسازی نرفتم. برای من قضیه به این شکل نبوده که «باید در مورد این مساله یا آن مساله سیاسی فکر کنم.» جریان برای من این مدلی بوده که باید شخصی را پیدا کنم که هوادارش هستم و چون این شخص در دوره خاصی که با واقعیت های سیاسی احاطه شده زندگی می‌کند، پس این واقعیت‌ها خود به خود وارد فیلم می‌شوند. اما هدف اول من هرگز ساختن یک فیلم سیاسی نیست بلکه ساختن فیلم درباره افرادی است که در دوران خاصی زندگی می‌کنند و من آن دوران را به تصویر می‌کشم. برگمان، فیلم من «ماریان و جولیان» را (به عنوان یکی از ۱۱ فیلم مورد علاقه‌اش) انتخاب کرد و اگر به آن نگاه کنید، این فیلم هم یک فیلم سیاسی است اما این فیلم جدا از تم سیاسی‌اش، درباره دو خواهر و یک کشیش است که پدری جدی و خشن است. فکر می‌کنم او با این نیت که در فیلم من چهره انسانی را ببیند، آن را تماشا کرد. او در این مستند می‌گوید: «درباره وضعیت انسان فیلم می‌سازم» و برای من هم همین‌طور است. من متوجه سؤال شما می‌شوم چون سوئدی ها هم می‌گویند که آنها به برگمان به عنوان سینمای کلاسیک یا سینمای پاپابزرگ ها نگاه می‌کردند زیرا او وارد حوزه سیاست و شورش مه ۱۹۶۸ و پس از آن نشد اما من فکر می‌کنم او و سینمایش زنده می‌مانند زیرا با زمانه پیش نمی‌رفت. او به جهان ذهنی و روانی آدم‌ها وارد شد که بسیار عمیق‌تر از نگاه کردن به جهان اطراف است. این طور نیست؟

دقیقا همین طور است که می‌گویید. «پرسونا» را تماشا می‌کنید و مثل بار اولش با فیلم شگفت انگیزی رو به رو می‌شوید.‌

پرسونا! فوق العاده است امروز هیچ کس چنین فیلمی نمی‌سازد. فیلمی جسورانه و افراطی است. بنابراین نمی‌توانید بگویید سینمای پاپابزرگ ها است!

چرا فکر می‌کنید که کارهایش را به عنوان سینمای دِمُده در نظر می‌گیرند؟

شاید روانکاوی (برای مردم) چندان مدرن نیست اما از طرف دیگر مردم بیشتر و بیشتر سراغ روانپزشکان می‌روند تا زخم‌های روانی‌شان ترمیم شود. بنابراین، از یک طرف، آنها نمی‌خواهند بدانند، اما از طرف دیگر، نیاز دارند که به آنها به عنوان انسان نگاه شود نه یک کالای تجاری.

به طور مشخص، کدام یک از فیلم های او، شما را در جایگاه یک فیلسماز تحت تاثیر قرار داده؟

من قبلاً آنقدر شیفته فیلم‌های او بودم که وقتی شروع کردم، می‌توانستم آنها را کاملاً فراموش کنم اما آنها در وجودم رخنه کرده بودند بنابراین من از تکنیک‌هایی که او برای ساختن و نشان دادن روابط میان زنان بهره می‌برد استفاده کردم برای مثال، به گونه‌ای که به شیوه کاری او نزدیک است اما بدون اینکه از او تقلید کنم. نباید سراغ تقلید و کپی برداری بروید. این کار وحشتناک است. من قبلاً آنقدر در دنیای او غرق بودم که آن را در جهان خودم قرار می‌دادم اما بعد در مقایسه با کاری که او در فیلم هایش انجام داده بود چیزهای متفاوتی را مطرح کردم و وارد جهان فیلمم کردم و بعد من این دو دنیا را با هم قاطی کردم و آن سینمای من است.

فراتر از قدرت فیلمسازی، کار شما به خودی خود یک آموزش است، از «آبروی از دست رفته کاترینا بلوم» گرفته تا «هانا آرنت» و «بینش» (درباره راهبه مسیحی هیلدگارد بینگن). آیا به آن به عنوان پروژه‌ای بزرگتر برای آوردن درک جدیدی به تاریخ ما از جهان نگاه می‌کنید؟

نه، حتی وقتی فیلمی درباره روزا لوکزامبورگ (انقلابی یهودی و رهبر سوسیالیست و کمونیست آلمانی لهستانی‌تبار) یا هانا آرنت فیلم ساختم، خودم آنها را انتخاب نکردم. آنها همیشه انتخاب تهیه کننده فیلم‌اند. من برگمان را انتخاب نکردم. تهیه کننده بود که اصرار داشت من فیلم را بسازم. یه جورایی گذاشتم قانعم کنن. من جرأت نمی‌کنم خودم سراغ این چهره‌های بزرگ بروم چون هرگز فکر نمی‌کنم که واقعاً بتوانم آنچه را که آن‌ها به عنوان یک فیگور شایستگی‌اش را دارند به آنها بدهم اما زمانی که ایده‌ای به ذهنم وارد می‌شود بدون اینکه بدانم شروع به رشد می‌کند سپس برای آن تلاش می‌کنم و در تمام مدت دائم مضطربم که آیا واقعاً قادرم از پس کار به خوبی بر بیایم و این اضطراب تا آخر پروژه با من است. همیشه در کشاکش و تقلا هستم. برای شخصیت هایی که باید آن ها را به تصویر بکشم می جنگم. با خودم و با نقاط ضعفم می‌جنگم. در پایان، به نظر می‌رسد که من دارم یک اطلس تاریخی می‌سازم. همه درباره روزن‌اشتراسه (۲۰۰۳) به من می‌گویند که درباره زنانی که در برلین تظاهرات کردند(در سال ۱۹۴۳) تا شوهران یهودی‌شان را از زندان بیرون بیاورند، اطلاعی نداشتند. همیشه فیلم‌های من کمی جنبه آموزشی دارد اما شیوه آموزش من شبیه کتاب های تاریخی نیست. بلکه از احساسات و هیجان‌هایی که در حین تماشای فیلم‌ها تجربه می‌کنید یاد می‌گیرید و من فکر می‌کنم یادگیریِ هیجانی بسیار مهم‌تر است و اثر آن بیشتر و ماندگارتر از یادگیری ذهنی است. این چیزی است که همچنین با به تصویر کشیدن تفکر در «هانا آرنت» به دست می‌آورید و احساسات پرشور درون کنش متفکرانه او را نشان می‌دهید. بله، این که او چگونه فکر می‌کند و چگونه تفکر را پرشور می‌کند. وقتی گفتم می‌خواهم فیلمی درباره هانا آرنت بسازم، این طوری بود که انگار: «اوه خدای من، او یک فیلسوف است، آن چه را که نشان خواهی داد و به تصویر خواهی کشید کسالت بار خواهد بود» نه، من امیدوار بودم که تفکر را به عنوان یک کنش پرشور ارائه کنم. فکر می‌کنم که نتیجه‌اش خوب شد.

وقتی برای اولین بار «آبروی از دست رفته کاترینا بلوم را دیدم»، از تصویر جامعه معاصر آلمان در در دهه ۱۹۷۰ شگفت زده شدم که آنقدر مهاجمانه بود. نه تنها پیامدهای سیاسی، بلکه همچنین تجربه زندگی در آن جهان و اینکه کاترینا چگونه احساس می‌کند که اینگونه مورد حمله از طرف جامعه قرار گرفته است.

حالا حتی بیشتر از این هم شده است، زیرا همه با تلفن همراه شما این توانایی را دارند که بلافاصله مفهوم وجودی شما و گاهی اوقات نفرت‌تان را و همه این احساسات وحشتناکی را که دارید با دیگران به اشتراک بگذارند. این مساله می‌تواند بسیار خطرناک بشود، خیلی بیشتر از زمان کاترینا بلوم. اکنون با این حزب راست‌گرای معروف، یا «آلترناتیو برای آلمان»( یک حزب محافظه کار در آلمان است که در سال ۲۰۱۳ تأسیس شده است) چیزی که ما داریم دقیقاً همان کاری است که روزنامه Bild-Zeitung ) روزنامه عامه‌پسند محافظه‌کار آلمانی‌زبان چاپ برلین است(در زمان کاترینا بلوم انجام داد. اون موقع فقط یک روزنامه بود که کاملاً راست‌گرا و مشهور بود اما حالا این یک حزب کامل است که دقیقاً مانند آن زمان Bild-Zeitung حرف می زند. از طرفی جنبه خوب قدرت رسانه‌های جدید در امکانات انقلابی است که در آنها برای گرد هم آوردن مردم برای اهداف خوب وجود دارد. برای من مثل دعوایی است که از دهه ۷۰ با دیگر همکاران زنم داشتم. ما سال ها جنگیدیم تا همان حقوق و امتیازاتی را که مردان در فیلمسازی داشتند یا دارند را  به دست آوریم. ما مورد توجه قرار گرفتیم و یکدفعه همکاران مرد ما گفتند بله، بله، باید زنان را درک کنیم و به آن‌ها کمک کنیم تا حقشان را بگیرند و سپس یک جهش به عقب رخ داد و بعد ناگهان سکوت برقرار شد و انگار قبلاً هیچوقت در موردش صحبت نکرده بودیم. جنبش «می تو» بسیار بزرگتر است، و من این جنبش جدید را دوست دارم، اما واقعاً می ترسم که دوباره منجر به یک پسرفت به عقب شود.  شاید هر جنبشی در آغاز کار خود این گونه حرکت می‌کند و در ادامه به ما کمک می‌کند کمی جلوتر برویم اما پایان مبارزه نخواهد بود. من پیرتر از آن هستم که به این چیزها امید داشته باشم. (می‌خندد) من الان ۴۰ سال است که فیلم می‌سازم و مبارزه‌های زیادی انجام دادم و یکی از اولین زنانی بودم که در آلمان فیلم ساختم و اکنون تعداد زنان فیلمساز در فستیوال بسیار بیشتر از قبل است اما به اندازه کافی نیست. اینجا فقط سه زن در فستیوال حضور دارند (از میان 21 فیلم بخش مسابقه کن) و آنها این کار را فقط به این دلیل انجام دادند که زنان بلند فریاد زدند و خشمگین بودند.

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

three × 2 =