گفت‌وگو با آلیچه رورواکر کارگردان «لازاروی خوشحال»

 

 جدا کردن سرزمین‌ها و آدم‌ها مضحک است

ترجمۀ رضا حسینی

«لازاروی خوشحال» یکی از فیلم‌های شاخص سینمای نوین ایتالیا است که چندی قبل به همت گروه سینمایی هنر و تجربه و با مشارکت سفارت ایتالیا در خانه هنرمندان تهران به نمایش درآمد. درامی محصول 2018 به کارگردانی آلیچه (آلیس) رورواکر که برای کسب نخل طلای جشنواره فیلم کن رقابت کرد و در نهایت جایزه بهترین فیلم‌نامه را برای نویسنده و کارگردان 38 ساله‌اش به ارمغان آورد. «لازاروی خوشحال» که مورد توجه و تحسین منتقدان بسیاری از سراسر جهان قرار گرفت (دارای امتیاز 87 درصد از میانگین 27 منتقد در سایت «متاکریتیک»).این فیلم علاوه بر فستیوال فیلم کن، در جشنواره‌های مهم دیگری هم روی پرده رفت از جمله روتردام (برنده جایزه هیئت داوران جوان)، شیکاگو (برنده هوگوی طلایی)، مونیخ، لندن؛ و البته در محافل سینمایی جهانی هم خوش درخشید مثلاً برنده جایزه بهترین فیلم جوایز فیلم اروپا شد. آن‌چه در ادامه می‌خوانید برگردان گفت‌وگوی مارشال شافر با آلیچه رورواکر است که در سایت «اسلنت‌مگزین» منتشر شده است:

از عنوان فیلم شروع کنیم که در انگلیسی می‌شود: «خوشحال مثل لازارو»؛ تصادفاً این ترکیب در زبان ایتالیایی یک اصطلاح نیست؟

بله، هست. البته در زبان ایتالیایی کمی متفاوت است با معادل انگلیسی. در واقع «خوشحال مثل لازارو» / Happy as Lazzaro نیست و «لازاروی خوشحال» / Happy Lazzaro است. در ایتالیا این اصطلاحی است که وقتی شما کسی را می‌بینید که فقیر است و چیزی برای از دست دادن ندارد از آن استفاده می‌کنید. به عنوان مثال، اگر فرد بی‌خانمانی را ببینید که آواز می‌خواند و خوشحال است، می‌گویید: «اوه نگاهش کن، یک لازاروی خوشحال».

در فیلم‌های شما تنشی دائمی میان کهنه و نو وجود دارد، مثلاً در «شگفتی‌ها» / The Wonders که جامعه روستایی ایتالیا در برابر فرهنگ تلویزیون واقع‌گرا (رئالیتی تی‌وی) قرار می‌گیرد. در «لازاروی خوشحال» که انگار سفر در زمان را تجربه می‌کنیم. آیا این دو صورت از ایتالیا را همیشه در آثارتان خواهیم دید؟

من در کشوری بزرگ شدم که حال و گذشته توأمان حضور دارند؛ به عنوان مثال، ممکن است در جایی پمپ بنزینی را ببینید که کنارش یک آبگذر رومی است؛ درست کنار هم. شما واقعاً و عیناً نشانه‌های مدرنیته را کنار نشان‌هایی از دوره‌های مختلف تاریخی می‌بینید. به همین دلیل، نگاهم با پرورش در کشوری شکل گرفته است که کیفیت زمان در آن خطی نیست. به عبارت دیگر، با جامعه‌ای طرف هستید که هر کس باید جای خودش را در میان قشرهای متعدد قبلی پیدا کند.

پروتاگونیست‌های شما معمولاً آدم‌هایی هستند که می‌توانند بین این دو جهان مجزا و اغلب در پیکار پلی بزنند. چه چیزی شما را به چنین شخصیت‌هایی علاقه‌مند می‌کند؟

فکر می‌کنم از نظر سیاسی برای من خیلی مهم است که در این لحظه تاریخی به این سرزمین و مرزهایش نگاهی بیندازم چون گرایشی را می‌بینم که می‌خواهد در مرزها دیوار بکشد. باید به موضوع مرزها بپردازیم تا مشخص شود که جدا کردن سرزمین‌ها و آدم‌ها، و تقسیم‌بندی‌ها چقدر مضحک است؛ و این‌که اگر از زاویه دید مرز به جداشده‌ها بنگریم تازه متوجه ماهیت یکسان آن‌ها می‌شویم. از این رو بله، پروتاگونیست‌های من مردمانی هستند در آستانه مرزهای متفاوت. گاهی وقت‌ها به آن‌ها به عنوان بندباز فکر می‌کنم. در یک سو، سنت و عرف قرار دارد و در سوی دیگر، کاوش در فضاهای ناشناخته و اسرارآمیز. این نگاه به ما اجازه می‌دهد تا از نقطه نظری درست همه چیز را ببینیم.

در «لازاروی خوشحال» نگاهی جدی و ناخوشایند به موضوع غیرعادلانه زمین‌های اجاره‌ای دارید اما درست مثل سایر فیلم‌های‌تان، سیاست بیش‌تر در پس‌زمینه است تا این‌که فرصتی را برای طرح ایده‌های شعاری از سوی شما فراهم کند. چطور از این موضوع اطمینان حاصل می‌کنید که نابرابری‌هایی که به تصویر می‌کشید بدون غلبه کردن و سایه انداختن بر فیلم در آن جای بگیرند؟

برای من خیلی مهم بود که درباره مسائلی صحبت کنم که در گذشته باقی مانده‌اند ولی حل نشده‌اند. نگاه من به گذشته به‌هیچ‌وجه نوستالژیک نیست و همین طور بی‌نیاز به پرسش. اصلاً این طور نیست که روزگاری گذشته باشد و حالا دل‌مان برای آن ایام تنگ شده باشد. در عوض، موضوعی است که حل نشده است. احساس می‌کنم دیگر وقت چندانی نداریم چون جهان خیلی سریع در حال تغییر است. به همین دلیل زمان ساخت چنین فیلمی بود. این حقیقت است که مردم مهاجرت می‌کنند چون دارند از یک فریب بزرگ می‌گریزند. کسانی مسئول این فریب هستند. آن‌هایی که زندگی مهاجران را زشت کردند و مسائلی را حل نکردند که باعث مهاجرت و سردرگمی شد. البته چنین رویکردی می‌تواند تصنعی و خسته‌کننده شود ولی برای پرهیز از این دام بود که به نگاه خیره یک کودک رسیدیم که نسبتاً سرخوشانه است. هر تراژدی، بخش سازنده‌ای دارد که به‌خودی‌خود می‌تواند مضحک باشد؛ بسته به این که از چه زاویه دیدی بررسی شود.

بخشی از جذابیت لازارو برای آدم‌های دوروبرش در سربه‌زیری و مطیع بودن اوست. چطور از خطر بدل شدن این شخصیت به فردی گوشه‌گیر و منفعل جلوگیری کردید؟

فکر می‌کنم توانایی فوق‌العاده آدریانو تاردیولو بازیگر این نقش بود که موفق شد این شخصیت را هرگز قضاوت نکند و هرگز او را احمق فرض نکند. او به گونه‌ای به این شخصیت نزدیک شد که انگار دریچه است نه یک دیوار. از این رو به راه و نگاه متفاوتی برای دیدن سایر چیزها رسید. این نوع عجیب تقدسِ بی‌معجزه، مقوله‌ای است که در گذشته بیش‌تر باعث سوءاستفاده از چنین آدم‌هایی می‌شد؛ اما امروز می‌تواند ترس و وحشت ایجاد کند چون دیگر آن فردی نیست که استثمارش می‌کنیم. چطور به چنین پرداختی رسیدیم؟ ما موفق شدیم چون این داستان یک حکایت یا قصه پریان است و آدم‌های خوب و بد به‌روشنی از هم متمایزند و ابهامی در این خصوص وجود ندارد. در ضمن، بارها شنیده‌اید که «باید همه چیز را درباره شخصیت‌های‌تان بدانید!» ولی ما هیچ چیزی درباره لازارو نمی‌دانستیم. او یک معما بود؛ و این موضوع برای بازیگر این نقش و سایر عوامل هم صادق بود. او در فیلم دیالوگی دارد که می‌گوید نمی‌داند کیست و والدینش چه کسانی هستند.

آدریانو تاردیولو پیش از این بازی کرده بود؟

فکر می‌کنم هرگز دوباره چنین کاری نکند!

 

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

seven + fifteen =