پیتر واتکینز و روایت مارکسیستی تاریخ

پیتر واتکینز

پیتر واتکینز، یکی از غیرمتعارف ترین سینماگران رئالیست بریتانیاست. فیلمسازی که بسیاری او را پیشگام ژانر داکیودراما (docudrama) می دانند، ژانری سینمایی که بر مبنای بازسازی عینی رویدادهای تاریخی است و به شیوه فیلم های مستند و با تکنیک های نامتعارف آن ساخته می شود. سبکسینمایی آزاد و شخصی واتکینز با نگاه رادیکال سیاسی او همخوانی دارد. او قالب های تلویزیونی مستند رایج را برای بیان افکار و ایده های خود مناسب ندید و به همین منظور دست به ابداع روشی در مستندسازی تاریخی زد که هیچ شباهتی به روش سریال ها و برنامه های مستند تاریخی متعارف بی بی سی یا شبکه های دیگر تلویزیونی نداشت. فیلم های او بیش از هرچیز، بر محدودیت های بیانی و ظرفیت های اندک شیوه های مستندسازی تلویزیونی سنتی، گواهی می دهند. او نه تنها برخی موضوع های سیاسی کمتر بازگو شده در رسانه های غربی را دستمایه فیلم های مستندگونه خود ساخته بلکه در برخی از فیلم های خود مثل “بازی های جنگ” و “گلادیاتورها”، موضعی رادیکال در برابر سیاست های رسانه های غربی گرفته و به نقد رویکرد آنها پرداخته است.
واتکینز در نقدهای خود بر رسانه ها و سینمای هالیوود، از سلطه سبک روایی هالیوودی که او آن را “مونوفرم” (monoform) می نامد، به شدت انتقاد کرده است. اگرچه فیلم های مستند داستانی واتکینز، از برخی جهات با سبک “سینماوریته” در فیلم مستند شباهت دارد و او از برخی تکنیک های این نوع سینما مثل استفاده از دوربین روی دست، بداهه پردازی و مصاحبه استفاده می کند، اما سینمای او به خاطر بازسازی صحنه ها و استفاده از نابازیگر و بازیگران آماتور در موقعیت های شبه مستند، تفاوت اساسی با ژانر “سینماوریته” دارد.

روایت های شخصی از تاریخ

رویکرد واتکینز به تاریخ، رویدادها و شخصیت های تاریخی، رویکردی مارکسیستی و بسیار شخصی است و او در فیلم هایش، با سبک منحصر به فرد رئالیستی خود به تفسیر آنها پرداخته است. واتکینز در مستندهای بازسازی شده تاریخی اش، با موضوع تاریخی مثل یک سوژه زنده و رئالیستی امروزی مواجه می شود. او در آثارش، ضمن دراماتیزه کردن رویدادهای تاریخی و زندگی افراد مشهور، از آن رویداد و شخصیت ها، آشنایی زدایی کرده و تصویر ساختارشکنانه ای به بیننده ارائه می دهد. روایت های تاریخی واتکینز، در اغلب موارد، با روایت های مسلط تاریخی که از سوی روایت گران رسمی تاریخ و رسانه های بزرگ ارائه می شود، ناهمخوانی دارد. به همین دلیل فیلم های او همواره مخالفان رسمی و غیر رسمی زیادی داشته و به شکلی بسیار محدود توزیع شده و به نمایش درآمده اند.

“کالودن”(Culloden)، نخستین مستند تاریخی بازسازی شده (داکیودراما) واتکینز است که در مورد نبرد تاریخی سال ۱۷۴۵ بریتانیا و سرکوب خونین شورشیان جاکوبیت اسکاتلندی به وسیله نیروهای هوادار پادشاه انگلستان برای تلویزیون بی بی سی ساخت و در آن از تکنیک مستندهای خبری (نیوزریل) آن دوره در مورد جنگ ویتنام استفاده کرد. شیوه واتکینز در بازسازی این نبرد تاریخی، در زمان خود کاملا تازگی داشت. دوربین او همانند دوربین خبرنگاران تلویزیونی وارد جبهه نبرد می شود و در حالی که صدای راوی آن را همراهی می کند به سراغ فرماندهان جنگی دو طرف نبرد یعنی دوک کامبرلند (فرمانده نیروهای انگلیسی) و چارلز ادوارد استوارت (پادشاه اسکاتلند) که رهبری شورش جاکوبیت ها را به عهده دارد، می رود و با آنها و شورشیان، مصاحبه می کند. واتکینز بعدها همین شیوه را در فیلم های مستندگونه دیگرش از جمله در فیلمی که در مورد کمون پاریس و فیلم زندگی ادوارد مونک، نقاش برجسته نروژی، ساخته نیز به کار گرفته است.

واتکینز فیلم “کمون پاریس” (۱۹۹۹) را در طی ۱۳ روز در کارخانه ای متروک در حومه پاریس ساخت. فیلمی که شورش انقلابیون فرانسوی در بهار ۱۸۷۱ را علیه حکومت سلطنتی این کشور روایت می کرد؛ رویدادی که به عنوان یکی از مهمترین رویدادهای جنبش کارگری و کمونیستی در تاریخ معاصر اروپا شناخته می شود.

واتکینز برای باورپذیرتر کردن فضا و آدم های فیلم، برای نقش مخالفان کمونیسم، در روزنامه های فرانسوی آگهی داد و از افرادی که دیدگاه های ضد کمونیستی داشتند، برای بازی در فیلم دعوت کرد. ۲۰۰ بازیگر غیر حرفه ای، بر صحنه ای شبیه صحنه تئاتر، این رویداد تاریخی را بازسازی کردند. اما واتکینز تنها به بازسازی بسنده نمی کند بلکه این رویداد را از فضای تاریخی اش جدا کرده و به زمان معاصر می کشاند وآن را از دو زاویه و نگاه متضاد یعنی زاویه تلویزیون دولتی فرانسه و زاویه تلویزیون دولت کمون نشان می دهد. به گفته واتکینز، رویداد کمون، همواره، موضوعی حاشیه ای در سیستم آموزشی فرانسه بوده در حالی که این اتفاق، رخدادی کلیدی در تاریخ جنبش طبقه کارگر اروپا محسوب می شود. به گفته او، بسیاری از بازیگرانی که در این فیلم بازی کردند، حتی یک کلمه هم درباره این موضوع نشنیده بودند.

داکیودرام های ضد جنگ

مخالفت با جنگ و سیاست های جنگ طلبانه دولت ها، یکی از تم های اصلی آثار مستند داستانی واتکینز است. موفقیت فیلم “کالودن” و استقبال تماشاگران بی بی سی از آن باعث شد که این شبکه سفارش ساخت فیلم مستند دیگری را درباره جنگ هسته ای به واتکینز بدهد. در فیلم “بازی جنگ” واتکینز، نشان می دهد که رسانه ها چگونه اداره و کنترل می شوند. او همچنین تاثیرات احتمالی یک جنگ هسته ای را در کشور انگلستان بررسی کرده بود.

واتکینز در مورد “بازی جنگ” می گوید: ” در دهه شصت، تلویزیون های بریتانیا از بحث درباره مسابقه تسلیحاتی، خودداری می کردند و درباره تاثیرات سلاح های هسته ای که بخش عظیمی از مردم درباره آن کوچکترین اطلاعی نداشتند، سکوت کرده بودند. به این دلیل من به بی بی سی پیشنهاد کردم که اگر ما بخش کوچکی از منطقه کنت در جنوب شرقی انگلستان را به عنوان نمونه کوچک(میکروکاسم) بریتانیا درنظر بگیریم، من شروع جنگ هسته ای بین ناتو و اتحاد جماهیر شوروی را پس از حمله اتمی شوروی به بریتانیا، نشان خواهم داد.”

“بازی جنگ” اگرچه موفق شد، جایزه ویژه فستیوال ونیز ۱۹۶۶، جایزه اسکار بهترین فیلم مستند سال ۱۹۶۶ و جایزه بهترین فیلم مستند بلند بریتانیا را به دست آورد، اما نتیجه کار واتکینز برای بی بی سی رضایت بخش نبود و فیلم اجازه پخش تلویزیونی پیدا نکرد و تنها بعد از بیست سال توقیف در سال ۱۹۸۵ نمایش داده شد. جان لنون در مصاحبه اش در سال ۱۹۶۹ بر تاثیر پیتر واتکینز و فیلم “بازی جنگ” او بر فعالیت های صلح طلبانه اش اشاره کرده است. وی گفت که پیتر واتکینز در نامه ای برای او نوشت: “آدم هایی در موقعیت تو مسئولیت دارند که از رسانه ها برای صلح جهانی استفاده کنند.” لنون همچنین گفت که او بعد از دریافت این نامه، سه هفته نشسته و درباره آن فکر کرده است. واتکینز بعد از توقیف شدن فیلم “بازی جنگ” به وسیله بی بی سی، در سال ۱۹۶۷ فیلم داستانی تمثیلی “امتیاز ویژه” را ساخت که درباره خواننده محبوب و مردم پسندی به نام استیون شورتر بود که در یک حکومت توتالیتری، همه اعمالش از طرف حکومت و کلیسا کنترل می شود. “امتیاز ویژه”، که در دوران “لندن پرنوسان” و با شرکت پل جونز، ستاره موسیقی پاپ و جین شریمپتن، سوپر مدل دهه شصت، ساخته شد، فیلمی طنزآمیز به سبک پرتقال کوکی کوبریک درباره توتالیتریسم و عصیان جوانان دربرابر آن بود.

استیون شورتر، خواننده پاپ که شخصیت اصلی این فیلم است، پس از شستشوی مغزی از سوی دولت و کلیسا در قالب یک رهبر مذهبی جامعه ظاهر می شود. به گفته واتکینز، این فیلم، اثری پیش گویانه از روشی بود که بعدها، فرهنگ عامه پسند و رسانه های آمریکایی برای تجارتی کردن جنبش ضد جنگ و ضد فرهنگ در آمریکا، درپیش گرفتند. به گفته او، این فیلم همچنین آنچه را که بعدها در دوران مارگارت تاچر در دهه هشتاد در بریتانیا اتفاق افتاد، به ویژه جنگ جزایر فاکلند را پیش بینی کرده بود. واتکینز بعدها ادعا کرد که استنلی کوبریک برای ساخت فیلم “پرتقال کوکی”، از فیلم او الهام گرفته و صحنه هایی از “پرتقال کوکی” بر اساس فیلم او ساخته شده است.

پیتر واتکینز بعد از توقیف “بازی های جنگ” و شکست تجاری فیلم “امتیاز ویژه”، انگلستان را ترک کرد و بقیه فیلم هایش را در کشورهای دیگر مثل سوئد، نروژ، فرانسه و آمریکا ساخت. او بعد از ترک بریتانیا به سوئد رفت و فیلم “گلادیاتورها” (۱۹۶۹) را در آنجا ساخت. “گلادیاتورها”، طنز سیاهی درباره قدرت های هسته ای جهان امروز بود که به سبک فیلم های علمی تخیلی تهیه شده بود و ماجرای آن در آینده می گذشت. برای جلوگیری از وقوع جنگ جهانی سوم، قدرت های بزرگ شرق و غرب تصمیم می گیرند، نمایشی تلویزیونی با عنوان “بازی صلح بین المللی” درست کنند که در آن سربازان نوجوان مجبورند همانند گلادیاتورها تا سرحد مرگ با هم بجنگند و این صحنه ها، همزمان از تلویزیون های دنیا پخش شود.

شهرت واتکینز به عنوان یک فیلمساز سیاسی رادیکال با ساختن فیلم “پارک مجازات” (Punishment Park) بر سر زبان ها افتاد. واتکینز، “پارک مجازات” (۱۹۷۰) را در گیرودار جنگ ویتنام و درباره خشونت نیروی نظامی آمریکا در برخورد با مخالفان و ناراضیان سیاسی و کشتار دسته جمعی آنها ساخت.

در جریان یک تظاهرات ضد جنگ وسیع در آمریکا، گروهی از تظاهرکنندگان و ناراضیان سیاسی که به اتهام “تهدید علیه امنیت ملی” به وسیله نیروهای نظامی آمریکا دستگیر می شوند، می بایست بین حبس های طویل المدت و شرکت در عملیات تنبیهی مرگبار ۳ روزه، یکی را انتخاب کنند. آنها باید در طی ۳ روز بدون غذا، ۵۳ مایل را بدون غذا در دل بیابانی سوزان و بی آب وعلف با گرمای ۱۱۰ درجه فارنهایت، طی کنند تا به پرچم آمریکا که بر بالای کوهی نصب شده، برسند، در غیر این صورت باید تا پایان عمر خود را در زندان فدرال آمریکا بگذرانند. شیوه روایتی واتکینز در این فیلم این بود که این عملیات را از طریق گروهی از مستندسازان اروپایی که در صحنه حاضرند، دنبال می کرد. همانند فیلم “کالودن” و “ادوارد مونک”، نقش سربازان آمریکایی و ناراضیان سیاسی را کسانی ایفا کرده اند که خود آن نقش را باور داشته اند.

فیلم “پارک مجازات”، به صورت ۱۶ میلی متری با یک گروه ۸ نفره و یک دوربین اکلر، به سبک “سینما وریته” ساخته شد. اگرچه واتکینز سناریوی دقیقی داشت اما در زمان فیلمبرداری، به بازیگران اجازه می داد تا بر اساس دریافت ها و احساسات خود، بداهه پردازی کنند. “پارک مجازات”، در واقع تصویری ضد فاشیستی و اعلام جرمی علیه دولت آمریکا بود که اشاره های صریحی به رویدادهای سیاسی آن زمان از جمله جنگ ویتنام داشت. نمایش فیلم در فستیوال فیلم نیویورک در سال ۱۹۷۱، بازتاب وسیعی در آمریکا داشت و بحث های زیادی برانگیخت. خیلی از منتقدان، فرم نامتعارف فیلم را نپسندیدند و برخی رسانه ها و تحلیل گران سیاسی راست گرا نیز، آن را به خاطر رویکرد ضد آمریکایی اش، فیلمی کمونیستی علیه آمریکا دانستند و استودیوهای هالیوودی نیز از توزیع آن خودداری کردند.

فیلم دیگر واتکینز با عنوان “سرزمین غروب” (۱۹۷۶)، دو ماجرای رسانه ای مرتبط را در دهه هفتاد، روایت می کند که یکی مربوط به اعتصاب کارگران کشتی سازی در کپنهاگ و دیگری ماجرای آدم ربایی یک مقام رسمی دانمارکی به وسیله یک سازمان چریکی در زمان برگزاری اجلاس سران بازار مشترک اروپا در کپنهاگ بود. او در این فیلم، ۱۹۲ بازیگر غیرحرفه ای را به کار گرفت. واتکینز در این فیلم، از طریق تدوینی دیالکتیکی، به بحران سرمایه داری اروپا و مدل سوسیال دمکراسی دانمارک پرداخته و سرکوب دولتی و خشونت پلیس در برخورد با ناراضیان سیاسی، بیکاری و رکود اقتصادی کشورهای اروپایی را تحلیل کرده است. “سرزمین غروب”، برنده جایزه طلایی فستیوال بین المللی مسکو در سال ۱۹۷۷ شد.

روایت هایی از زندگی هنرمندان بزرگ

فیلم هایی که پیتر واتکینز در مورد زندگی برخی هنرمندان مشهور اروپا ساخته، در نوع خود منحصر به فردند. او در سال ۱۹۷۵ فیلم ۲۱۰ دقیقه ای “ادوارد مونک” را ساخت که مطالعه ای منحصر به فرد در مورد زندگی خصوصی و حرفه ای و افکار نقاش برجسته نروژی بود. اینگمار برگمن این فیلم واتکینز را، کاری نبوغ آمیز خوانده است. مستند “ادوارد مونک”، یکی از تجربی ترین فیلم های مستندی است که درباره زندگی یکی از مهم ترین هنرمندان مدرنیست ساخته شده است. واتکینز با استفاده از خاطرات منتشر نشده مونک، سعی کرده به درون دنیای ذهنی این نقاش اکسپرسیونیست نفوذ کرده و ترس ها، حسرت ها و خویشتنداری های او را به تصویر بکشد. فیلم “ادوارد مونک” که در اصل برای تلویزیون سوئد و نروژ تهیه شد، سی سال از زندگی مونک را دربر می گیرد و تاثیر حوادث غم انگیزی چون بیماری و مرگ اطرافیان مونک بر هنر او را نشان می دهد. در این فیلم، مثل فیلم های خبری تلویزیونی، شخصیت ها، مستقیما رو به دوربین حرف می زنند. واتکینز با استفاده از نابازیگران نروژی و تکینک بداهه پردازی، به ترسیم زندگی هنرمندی پرداخت که در محیطی عذاب آور و پر از خصومت، بدبینی و سوء تفاهم با درد و رنج زیست و دست به آفرینش هنری زد. او همچنین به شیوه فیلم “کمون پاریس”، از آن دسته از بازیگران نروژی که مخالف سبک و نقاشی های ادوارد مونک بودند، استفاده کرد.

فیلم “ادوارد مونک”، با صحنه ای از یک مهمانی شروع می شود که در آن برخی از مشهورترین چهره های هنری آن روزگار مثل اگوست استریندبرگ سوئدی و کریستین کرو نروژی، در کنار مونک شرکت دارند. فضای رئالیستی، حرکت های روی دست دوربین و صدای راوی( واتکینز) به گونه ای است که بیننده احساس می کند سرگرم تماشای صحنه های مستندی از زندگی مونک است. دوربین واتکینز، ابتدا تک تک چهره های سرشناس مهمانی را به ما معرفی کرده و بعد به سراغ مونک می رود که از همان ابتدا با شخصیت گوشه گیر و متفاوت او آشنا می شویم. واتکینز درباره این فیلم می گوید: ” ادوارد مونک، شخصی ترین فیلمی است که من ساخته ام. ایده ساختن آن زمانی شکل گرفت که تعدادی از فیلم های من از طرف دانشگاه اسلو در سال ۱۹۶۸ در موزه ادوارد مونک اسلو نمایش داده شد. من از قدرت مونک در بوم هایش شگفت زده شدم به ویژه آنهایی که مربوط به زندگی غم انگیز خانوادگی اش بود. صراحت این هنرمند و آدم های بوم هایش که مستقیما به ما خیره شده اند، مرا تحت تاثیر قرار داد. به عنوان مثال او در تابلوی مرگ در اتاق بیماری، غم و اندوه خانواده اش را زمان مرگ خواهر او نشان می دهد. در این تابلو، او خود و برادران و خواهرانش را در سن بزرگسالی کشیده است در حالی که مرگ خواهر او بیست سال قبل تر اتفاق افتاده بود که آنها خیلی کوچک بودند. من همچنین تحت تاثیر تابلوی “مرگ یک کودک» مونک قرار گرفتم که در گالری ملی اسلو نگه داری می شود. در این تابلو، مونک کاملا درهم شکسته و دچار جنونی یاس آور است و فرم آن تیره تر از فرم تابلوی مرگ خواهر اوست. این تابلو در آن زمان همانند خیلی از کارهای دیگر مونک، به عنوان اثری “ناقص” شناخته شد.” فیلم “ادوارد مونک”، جایزه بفتای بهترین برنامه تلویزیونی خارجی ۱۹۷۷ را دریافت کرد. این فیلم در سال ۲۰۱۲ در جوار نمایشگاه آثار این نقاش بزرگ نروژی در تیت مدرن با عنوان “ادوارد مونک: چشم مدرن”، به نمایش درآمد.

متفکر آزاد” (۱۹۹۲-۱۹۹۴)، مستند بیوگرافیکال دیگری بود که واتکینز درباره زندگی و آثار اگوست استریندبرگ، نمایشنامه نویس برجسته سوئدی و به همان شیوه فیلم “ادوارد مونک” ساخت. او با شیوه بازسازی تاریخی منحصر به فرد خود به سراغ این شخصیت پیچیده و پر ابهام دنیای درام رفته و با کمک دانشجویان رشته نمایش دانشگاه سوئد، به بازخوانی تصویری استریندبرگ و آثارش پرداخته است.

آخرین پروژه مستند داستانی واتکینز تا این لحظه، فیلم ۱۴ ساعته “سفر” (Resan) است که در بین سال های ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۵ در قاره های مختلف ساخت. موضوع این فیلم، سلاح های هسته ای، هزینه های نظامی و فقر است که واتکینز از طریق گفتگو با مردم عادی کشورهای مختلف، به ثبت نظرات متضاد آنها درباره این موضوع ها پرداخته است. این فیلم نمایش های معدودی داشته و تا کنون فقط در فستیوال فیلم تورنتو، فستیوال فیلم مکزیک، و موزه فیلم اتریش، در برنامه مرور بر آثار پیتر واتکینز به نمایش درآمده است.

پیتر واتکینز همچنین کتابی دارد به نام “بحران رسانه ها” که به بحث در مورد فرم های جدید رسانه ها مربوط است. گالری تیت مدرن لندن، در سپتامبر ۲۰۱۲، برنامه ای برای بزرگداشت پیتر واتکینز ترتیب داد که در آن همه فیلم های این فیلمساز به نمایش درآمد

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

one × one =