نگاهی به فیلم «جوکر»، ساخته تاد فیلیپس
محمدعلی افتخاری
از تلاش نویسنده و کارگردان فیلم «جوکر» پیداست که قرار است رفتار شخصیت آرتور به عنوان مبارزهای علیه آنچه «قدرت» خوانده میشود به نمایش درآید و مضمون فیلم در دقایق ابتدایی، نگاه انتقادی کارگردان را روشن میسازد. اینکه قدرت چیست و چه ویژگیهایی دارد در نظریات متفکرینی که در طول دو قرن گذشته به طور مفصل به تشریح این مفهوم پرداختهاند و در معدود آثار راه حلهای نوینی برای مبارزه با آن پیشنهاد کردهاند، پیداست. آنچه از این گستره نظریهپردازی برداشت میشود و آنچه برای بازخوانی فیلم جوکر با نگاه به این چرخه اندیشهورزی کفایت میکند، یادآوری دو رویکرد کلی به «نظامهای برتر» است. اول الگویی سنتی است که مبتنی بر پیش فرضِ یک جامعه طبقاتی، عوامل تهدید فرودستان را در منفعتطلبیِ نیروهای بالادستی میداند و دومین الگو، همین نقشه را در جوامع قرن بیستمی و ابزارهای نوین پیاده میکند با این تفاوت که به جای یک نیروی برتر که طبقات پایین جامعه را به بردههای همیشه خوشحال تبدیل کند، نیرویی اجتماعی و متکثر را در نظر میگیرد که هر شخص در این الگو خود عاملی برای اعمال زور بر دیگریست؛ در حالی که نیروی برتر همواره پابرجاست، اما ماهیتی تازه و دور از دسترس یافته است. مسیر مبارزهای که تاد فیلیپس در فیلمش برای شکلگیری یک جریان اعتراضی در نظر میگیرد، نشان میدهد که او هنوز به همان الگوی سنتی پایبند است. شاید پیشنهاد تاد فیلیپس این است که جامعه آمریکا و بردهداری نوین در دهه هشتاد میلادی را میشود با نسخههای قرن هجدهمی به تحلیل نشست. به هر حال بر مبنای انتخاب کارگردان، آرتور به عنوان جوکرِ شهر گاتهام، باید زمینهساز یک جنبش اعتراضی علیه نیروهای برتر جامعه باشد. اما با وجود ترفندهای چشمگیری که فیلم «جوکر» را تماشایی میسازد، آیا نگاه سنتیِ کارگردان به سرگذشت شخصیتی مثل آرتور و راهکاری که برای مبارزه با نمایندگان قدرت در نظر میگیرد، میتواند به فرآیند حماسیِ «جوکر بودن» ماهیتی اعتراضی ببخشد؟
آرتور و بیماریِ زجرآورش، محصولِ ساز و کار دستگاههای هنجارمند اجتماعیِ امروز است (البته با توجه به نقشهای که کارگردان از آن پیروی میکند). این ساز و کار، شهروندانِ مطیعی را میخواهد که به حدود خطکشیهای حکومتی آگاه باشند. پس ابزارهایی لازم است که هر لحظه به شهروندان یادآوری کند که قادرند پایشان را تا جایی از گلیمشان درازتر کنند که پلتفرمهای از پیش آماده سیاسیِ حکومت تعیین کرده است. البته نه اینکه برای هر شهروند یک جلاد شلاق به دست گماشته شود و در صورت تخطی از هنجارهایش تنبیه شود بلکه این نقشههای نظارتی، شکل و شمایلی جذاب و ظاهری انساندوستانه دارند. در فیلم «جوکر»، خندیدن یکی از همین ابزارهاست که نماینده اصلیاش موری فرانکلین و برنامه تلویزیونی اوست. شومنهایی از این دست که در پروپاگاندای حکومتهای امروزی به «ستارههای محبوب مردمی» تبدیل میشوند، دو وظیفه کلی دارند. اول اینکه توده مردم را با برنامهای سرگرمکننده و به ظاهر انتقادی به خود جذب کنند و دوم اینکه تا جای ممکن از حساسیت نگاهِ تماشاگران به امور محرمانه و امنیتی کشور که ممکن است گاهی منجر به آگاهیِ شهروندان از ساز و کار بردهداریِ سیاسی شود، بکاهند. پیرنگ «جوکر»، موری فرانکلین را به عنوان آنتاگونیست معرفی میکند؛ شخصیتی که آرتور با طی کردن مسیری زجرآور قرار است به ضرب شلیک گلوله او را از پا درآورد. این همان نسخهایست که تاد فیلیپس برای جوکرِ فیلمش میپیچد تا با استفاده از تکنیکهای سینمایی، مبارزهای تماشایی را شکل بدهد.
آرتور در یک بنگاه شادیآور به عنوان بازیگر کار میکند. این بنگاه وظیفه دارد که دلقکهای خود را طبق سفارش مشتریانش آماده کند و از استعداد آنها برای خنداندن دیگران بهره ببرد. آرتور آرزوی شرکت در برنامه موری فرانکلین را دارد و موری را شخصیتی تمام و کمال میداند. فیلم جوکر با قرار دادن این دو شخصیت در مسیری واحد، گویی قصد دارد آرتور را به مبارزه علیه نیروی برتری وادارد که او را در زندان شکنجههای روانی و اندوهِ «مثل دیگران نبودن» گرفتار کرده است. شرح این مبارزه، خط اصلی پیرنگ را نظم میبخشد و شاید قادر به ایجاد زیرمتنی با عنوان «خودکشیِ جوکرها» باشد (به نظر میرسد حرکت آرتور و رفتن به برنامه زنده موری فرانکلین و کشتن مجری محبوبِ تلویزیونی، تلاشی برای پایان بخشیدن به بهرهکشیِ دستگاههای نظارتی از نیروهای ضعیفی مثل «جوکر» است.). اما قرار دادن این خط روایی در کنار پیرنگ فرعیِ فیلم که قصه اعتصاب رفتگران و انبوه زبالهها در سطح شهر را تعریف میکند، ماهیت کنش شخصیت اصلی فیلم را به مفاهیم انتزاعی مثل «مبارزه علیه سرمایهداری» پیوند میزند. توماس وین و حضور او به عنوان پدرِ آرتور، در الصاق این مضمون پیرنگ اصلی را یاری میدهد. او یکی از سرمایهداران شهر گاتهام است و تلاش میکند در رقابت رسیدن به مقام شهردار، خود را ناجیِ مردم جلوه دهد. مبتنی بر این ضلع روایت، حرکت پیشتازانه آرتور بهانهای میشود برای سرعت یافتن یک جنبش خیابانی که قادر است جان این پدر سودجو و ناجیِ دروغین شهر را در همان کوچهای که جوکر تحقیر شد، بگیرد.
تاد فیلیپس قصه «جوکرِ ضعیف» را در فیلمنامهای هیجانی، متناسب با مضمون اعتراضیِ فیلم و با رعایت قواعد سرگرمیسازِ هنر سینما به خوبی سامان میدهد و آنتاگونیست مناسبی را برای آرتور در نظر میگیرد. قتل موری فرانکلین توسط آرتور به عنوان مبارزهای علیه عملکرد رسانه در سرپوش گذاشتن بر مشکل رفتگران و انحراف ذهن شهروندان به برنامهای خندهآور، انتخاب درستی برای سرنوشت قهرمان فیلم است. اما نکته اینجاست که نمایشِ کنش قهرمانانه «جوکر»، درست در راستای ساز و کاریست که موری فرانکلین را به «شومنِ منتقد دولت» و جوکرها را به «قهرمانِ پیروز» تبدیل میکند. طبیعی است که نتیجه تماشای چنین نمایشی، ذهن تماشاگر را به مفاهیمی همچون آنارشیسم و ضد هنجارها هدایت کند. در حالی که آنارشیستی خواندن رفتار جوکر مبتنی بر همان نگاه سنتی به جوامع امروزی و شیوههای سنتی مبارزه علیه نمایندگان قدرت است. رفتار جوکر در بستر وقایعی که از ابتدای پیرنگ زمینه شناخت او را برای تماشاگر فراهم میکند، رفتاری حماسی است و حتی اگر عناصر روایی فیلم جوکر را در نظر نگیریم، سرگذشت دردآلودِ شخصیت آرتور که برساخته ابزارهای نوین حکومتیست، واکنش غیرعادی جوکر را کاملا طبیعی جلوه میدهد. پس بازتاب آنارشیستیِ کنش آرتور، درست در راستای خواستههای همان ساز و کاریست که جوکرهای بیشماری را پرورش میدهد تا در فرآیندی هیجانی، قدرت بیشتری به عوامل بازدارنده حکومتی بدهد. رفتار آرتور در جغرافیای فیلم «جوکر»، تصویری از یک قهرمان ارائه میکند و هیجان ناشی از این تصویر، هر گونه فعالیت علیه دستگاههای حکومتی را اخته میکند. این همان چرخه بازتولید قهرمانهاییست که نیروهای برتر حکومتی به صورتی پنهان از ایجاد آن در زیرساختهای فرهنگی سود میبرند. بنابراین بر خلاف خواسته کارگردانِ فیلم جوکر، «فرآیند جوکر بودن»، به هیچ وجه قادر نیست خدشهای به این دستگاه حکومتیِ مدرن بیاندازد.
از طرفی اعتراض جوکرها در پایان فیلم، پلیس ناتوانی را به ما معرفی میکند که طی نقشهای ساده به دست معترضین شکست میخورد. در نظر گرفتن چنین جلوهای برای حضور نیروی بازدارنده پلیس در فیلم «جوکر» به هیچ وجه با لحن انتقادی تاد فیلیپس (چه پیرو دیدگاه نقد قدرتِ سنتی باشد و چه مدرن) همخوانی ندارد. کافیست در نظر بگیرید که اگر در آمریکای دهه هشتاد چنین جنبشی رخ میداد به فاصله کمتر از چند ساعت نیروی بازدارنده این نهاد امنیتی چگونه چهره واقعی خود را نشان میداد. نمونههای بیشماری از رفتار نژادپرستانه «پلیس آمریکایی» با سیاهپوستانِ معترض وجود دارد که جلوه واقعی حضور این نیرو در اعتراضات خیابانی را نشان میدهد. بنابراین با در نظر گرفتن جایگاه «پلیس ناتوان» و «جوکرهای پیروز»، نمایش حماسیِ فیلم «جوکر» در جوامع امروزی خاصیتی غیر از بازتولید «قصههای اشک و لبخند» ندارد و باید پذیرفت که خانه مستحکمِ ابرمردهای سیاسیِ امروز با تماشای «حماسه جوکرها» کوچکترین ضربهای نمیخورد. چرا که دستگاههای حکومتیِ امروز در کنار تربیت شومنهایی مثل موری فرانکلین که بلندگوی مخالفخوانیِ تماشاگرانش را به دست دارد، نیروی همیشه آمادهای را نیز برای بازدارندگیِ هر گونه اقدام علیه دستگاههای پیچیده حکومتی پرورش داده است.