جوکر کیست؟

کیمیا کریمی

جوکر

این نوشته کوششی است برای پاسخ به سوالی  که همراه با موفقیت جهانی جوکر 2019 برایم ایجاد شده بود؛  با تمرکز بر سه فیلم از سه برهه ی متفاوت از تاریخ سینمای هالیوود، سفری آغاز کردم از هالیوود تا کوچه پس کوچه های کثیف و پر از زباله ی گاتهام سیتی تا بفهمم بالاخره بتمن کیست، جوکر کیست، و به راستی چه عواملی باعث کنار رفتن بتمن/قهرمان و ساخته شدن فیلمی با محوریت شخصیت جوکر/ضد قهرمان در سال 2019 شده است.

 در آغاز بتمن بود 

 سینما در دهه 1990 وضع خوبی داشت. همزمان با افزایش قیمت بلیت و تعداد سالن های سینما، هزینه ی تولید فیلم ها نیز افزایش یافته بود. دوران رونق مالی بود و کمپانی های قدرتمند گرداننده سینما درصدد بودند که میزان درآمد از طریق این صنعت را افزایش دهند. ساخته شدن دنباله های سینمایی، فیلم های علمی تخیلی، تریلرها و فانتزی ها در این دوره هم از این رو بود. فیلم «بتمن» به کارگردانی تیم برتون محصول این دوران است. لحن جدی و فضای تیره و تار گاتهام سیتی در کتاب مصور باب کین، برتون را واداشت تا آن را به فیلم تبدیل کند. بتمن قهرمان فیلم باید در مقابل جوکر و دارو دسته اش از گاتهام سیتی محافظت می کرد. هرچند بازی جک نیکلسن در نقش جوکر با استقبال عمومی روبرو شد؛  اما این شخصیت بتمن بود که محبوب دلها بود و مردم را به سینما می کشاند. 

سالهای 2000 سالهای شگفتی و کشف پدیده های نو در سینما بود. در این سالهاست که کمپانی های بزرگ سینمایی ادغام می شوند و تغییرات گسترده ای در ساز و کار صنعت سینما ایجاد می شود. هرچه باشد حالا مخاطبان بازار کالای فرهنگی به لطف فناوری گوشی های هوشمند و رسانه های جدیدی مانند فیس بوک و توییتر بسیار راحت تر در مسیر تالیف و تولید فرهنگی و هنری قرار می گیرند، آگاه ترند و به چیزی بیش از تکرار فانتزی های ساده لوحانه دهه های پیشین نیاز دارند؛ پس این بار کمپانی برادران وارنر، کریستوفر نولان سرگرمی ساز و نابغه هالیوود را می گمارد تا سه گانه ای درمورد بتمن بسازد.  اینگونه بود که «بتمن می آغازد»، سرآغاز فصلی تازه در دنیای ابرقهرمان ها شد. نولان با پرداختن به جنبه های روانشناسانه و واقع گرایانه بتمن، از او یک ابر قهرمان متفاوت، عمیق تر و قابل لمس تر ساخت. این فیلم با فروش 372 میلیون دلار سینماهای سال 2005 را فتح کرد و محبوب علاقمندان کمیک بوکی و تماشاگران پیگیر سینما شد.

جوکر می آغازد

جوکر در دومین فیلم از سه گانه بتمن حضور یافت؛ و تبدیل به مهمترین خبیث تاریخ سینمای کمیک بوکی و پرطرفدار ترین شخصیت شرور تاریخ سینمای آمریکا شد. جوکر در مواجهه با بتمن در یکی از بهترین صحنه های فیلم(صحنه زندان) گفته بود “تو مرا کامل می کنی”! بله ظاهرا اینطور بود؛ نویسندگان توانسته بودند ضد قهرمان مخوف و قدرتمندی در حد و اندازه قهرمان بسازند؛ تا بدین وسیله جدال و کشمکش میان نیروهای خیر و شر بحرانی تر و هیجان انگیزتر شود. روی کاغذ، همینطور هم شد؛ اما در سینما وقتی هیث لجر در نقش جوکر ظاهر شد همه ی معادلات بهم خورد. شروری با جراحت های عمیق بر صورت، لباس های مضحک و سخنانی حاکی از هوشمندی و افسردگی توام که با هرج و مرج و جنایت تسکین می یافت و سوزاندن، خشنودش می ساخت… اما آیا دلیل محبوبیت جوکر فقط  در ارزش های سینمایی فیلم و جذابیت های بازیگری هیث لجر خلاصه شده بود؟ قطعا دلایل دیگری هم در کار بود؛ مثلا جذابیت آنارشیسم به عنوان یکی از جسورانه ترین و خیال انگیز ترین جنبش های سیاسی مدرن که شخصیت جوکر در آن فیلم نماینده ی آن بود. 

و حالا بتمن که بود؟  آیا بروس وین یعنی همان کارخانه دار قدرتمند و ابر ثروتمند که با سهام ها و نفوذی که دارد هرچه/هرکه را می خواهد می خرد و به لطف تکنولوژی و آزمایشگاه زیرزمینی اش هرچه را که احتیاج داشته باشد و حتی تصورش را بکند، می تواند بسازد- او حتی قادر است سازوکاری برپا کند که به وسیله آن تمام احوالات گاتهام سیتی را زیر نظر بگیرد- همان ایده های تحقق یافته دوران نئولیبرالیسم نیست که حالا در کالبد خیالی مرد خفاش نما درآمده است؟ بتمن، قهرمانی برآمده از فضای شاد و خوشبینانه ی پس از جنگ سرد است. دورانی که بازارهای آزاد و حقوق بشر قرار بود میلیون ها نفر را از ظلم و ستم نجات دهند. دورانی که دیگر تمام شده است. این ایده که سرمایه و تکنولوژی می تواند تبدیل به قهرمان و نجات دهنده ی ما باشد دست کم در دنیای نابسامان امروز که از فرط نابرابری در حال انفجار است؛ احمقانه به نظر می رسد. از همین روست که بتمن دیگر محبوب نیست بلکه منفور هم هست! چرا که مردم با روی آوردن به جوکر و همذات پنداری با او می خواهند از بتمن انتقام بگیرند.

جوکر تاد فیلیپس  

اگر تمام انگاره های پیشین درباره ی جوکر را کنار بگذاریم؛ و بپذیریم که این فیلم درباره ی جوکر شدن است نه جوکر بودن، باز هم در تبیین شخصیت جوکر/آرتور فلک دچار مشکل می شویم. آیا آرتور فردی است که در واکنش به ستم و نابرابری جامعه اش از فرط بیچارگی به آنارشی و طغیان علیه همه دست می زند؟ یا روان پریشی است که در کودکی آسیب مغزی دیده و درمان دارویی اش را قطع کرده است(حالا گیریم به علت بی پولی)؟ سازندگان فیلم آگاهانه موضعشان در برابر شخصیت را پنهان می کنند. هرچند آن پرداخت سطحی انگارانه از زندگی آرتور نشان می دهد که آنها هیچ درک حداقلی از زندگی یک آدم به حاشیه رانده شده و ستمدیده ندارند. از نظر کارگردان، مظلوم/ قربانی کسی است که در لانگ شات کتک می خورد و در کلوزآپ اشک از گوشه ی چشمش  فرو می ریزد! و در پایانبندی فیلم، دستگیر شدن آرتور بعد از کنش های نهیلیستی و در یک کلام شکست او_به ما می فهماند، از نظرشان راه رهایی برای آرتور/تماشاگر وجود ندارد؛ یا اگر هم وجود داشته باشد اصلا برای آنها اهمیتی ندارد! 

پروژه ی جوکر نه در حد و اندازه یک پروژه ی سیاسی است- به نقل از اسلاوی ژیژک، جوکر تاد فیلیپس هوشمندانه از ارائه تصویر سودمند امتناع می کند- و نه حتی مانند سیاست های آنارشیستی به نوعی ضد سیاست بدل می شود. به معنای دیگر:

1_ اگر بپذیریم تنها با سازماندهی است که می شود دولت را سرنگون کرد؛ جوکر به دلیل جنون، خشم و آنارشیسم از ارائه پروژه سودمند عاجز است. 

2_ آنارشیست ها، سازماندهی (و هرگونه سلسله مراتبی) را نفی می کنند؛ چون آن را مخل آزادیشان می دانند و از همین روست که به سرپیچی و نظم شکنی رو می آورند. اما آیا جوکر تاد فیلیپس آزاد است؟ نه! به هیچ وجه. جوکر تاد فیلیپس به یک آنارشیسم تمام عیار/ ضد سیستم/ ضد سیاست تبدیل نمی شود؛ چون بیش از هر چیز تحت سلطه ی سیاست های هالیوود است- هالیوود مومن رده بالای دین نئولیبرالیسم – مهم نیست اگر استقبال و محبوبیت فیلم «جوکر» نشان از خشمی گسترده و سرکوب شده می دهد یا هر دلیل دیگری… فعلا بیایید از این خشم افسارگسیخته پول دربیاوریم! باورنکردنی است؛ امروزه مسائل حیاتی و مهمی چون عدالت اجتماعی و برابری، دستمایه ی آثار سینمایی سرگرم کننده و عظیمی می شوند و در ادامه ما چه می بینیم؟ هیچ؛ جز نمایشی از پوچ گرایی سیاسی.

  به پایان رسید این سفر، هرچند حکایت همچنان باقیست… ناگفته ها زیادند اما آنچه در این نوشته، سعی در تبیین و آشکار ساختنش داشته ام، این بود که بی پناهی آرتورها ،تنهایی عمیق شان و خشم و طغیان فرودستان برای صاحبان قدرت و رسانه های تحت کنترل شان اهمیتی ندارد؛ فقط آنچه اهمیت دارد که قابل شمارش باشد !هنر و سینماتوگرافی ( به منزله ی شاخه ای از هنر) برای آنها صرفا نوعی از کسب و کار است، اما آنچه ما باید بدانیم این است که از بدبینی و نارضایتی توده های خشمگین سوء استفاده کردن هنر نیست. اینکه همه چیز فروشی نیست.

این نوشته را با قسمتی از نقد امیر سامان سلیمانی تحت عنوان سیاست جوکر به پایان می رسانم؛ که تحلیلی هوشمندانه و قابل توجهی است درباره  نقش های فرعی این فیلم: “سایه ی سیاست هالیوود را نمی شود در قهرمان ها و ضد قهرمان هایش ردیابی کرد. باید به شخصیت های میانی و بی طرف نظر کرد؛ یعنی روان درمانگران سیاه پوست، کارمند سیاه بایگانی تیمارستان. اینها شغل هایی محافظه کارانه دارند، در سلسله مراتب قدرت همچنان قدرت به آنها (مانند جوکر) اهمیتی نمی دهد، اما این افراد، کارمند هایی هستند که به شخصیت های حاشیه ای امید کاذب می دهند و سیستم را از پتانسیل های شر دور نگه می دارند. هالیوود سالها برای اینکه نژاد سیاه به این شغل ها برسد تلاش کرده است که بارز ترینش فیلم های ضد نژاد پرستی و توجهات جشنواره ای به آنها بود. پس اگر هالیوود توانست برای سیاهان شغل بخور و نمیری دست و پا کند، تا حافظ همان سیستمی باشد که زمانی برده هایش بودند و انشالله برای “افراد دارای مشکلات مغزی” هم میتواند خیریه ای باز کند، و این را مرهون سازنده ی «هنگوور» هستیم.”

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

twenty + fourteen =