وقایع نگاری یک جنایت
تم جنایت، از دغدغههای تماتیک اصلی شهرام مکری است. همه فیلمهای او از «اشکان و انگشتر متبرک» گرفته تا «ماهی و گربه»، «هجوم» و اینک «جنایت بیدقت»، موضوعی جنایی دارند و پیرامون یک جرم یا جنایت شکل گرفتهاند هرچند این فیلمها، در محدوده ژانر جنایی نمیمانند و در آنها هیچگاه با نمایش مستقیم صحنههای جنایت و قتل و خونریزی مواجه نیستیم. شیوه روایت مکری نیز با روایتهای متعارف ژانر جنایی متفاوت است. در «جنایت بیدقت»، با اینکه مکری روی یک واقعه جنایی تاریخی و تراژیک یعنی آتش سوزی سینما رکس آبادان و کشته شدن 478 نفر در این آتش سوزی متمرکز شده اما در فیلم نه از آتش سوزی خبری هست و نه قربانیان آن. هرچند نوشتههایی تیتروار در ابتدای فیلم، اطلاعاتی درباره این واقعه به ما میدهد از جمله اینکه 478 نفر در این واقعه سوختند و تنها 8 نفر نجات یافتند، اینکه ظرفیت سالن سینما برخلاف استاندارد بود، تنها در خروج اضطراری باز نمیشد، هیچکدام از درها دستگیره نداشت و درها رو به داخل باز میشد و مردم از ترس فشار آوردند و روی هم تلنبار شدند و وقتی دود به داخل آمد و مردم متوجه آتش شدند دیگر فرصتی برای فرار نبود و بررسی مواد مشتعله نشان میدهد که این جنایت سازمان یافته بود.
با همه اینها، فیلم مکری روایتی مستند درباره سینمارکس و عاملان آن نیست بلکه برعکس مکری با انتخاب فرم “متاسینما” (فیلم در فیلم) مدام به بیننده یادآوری میکند که در حال تماشای فیلمی است که بیشتر از آنکه درباره آتش سوزی سینما رکس باشد درباره نمایش فیلمی به نام «جنایت بیدقت» است که بازیگران فیلم مکری و تماشاگران آن همزمان در حال تماشای آناند. از طرف دیگر برای مکری به عنوان یک سینماگر سینه فیل، تاریخ معاصر ایران تنها تاریخ سیاسی آن نیست بلکه دغدغه دیگر او تاریخ سینماست و چه موضوعی مهم تر از واقعه سینما رکس که سیاست، سینما و تاریخ را به هم گره میزند. فیلمی سیاسی به نام «گوزن ها» ساخته کیمیایی، در یکی از مهم ترین مقاطع تاریخ ایران (28 مرداد 1357) در سینمایی در آبادان به نمایش درمیآید که بعدها طعمه آتش میشود و رژیم شاه و مخالفان او یکدیگر را عامل این آتش سوزی و جنایت هولناک معرفی می کنند. روایت های متعددی از نحوۀ وقوع این اتفاق و عاملان آن ارائه شده. دستگاه امنیتی شاه، انقلابیون مسلمان را که مخالف سینما به عنوان “مرکز فساد و فحشا” بودند مقصر دانسته و مخالفان شاه نیز، آن را به گردن عوامل امنیتی رژیم شاه انداختند و آن را حرکتی انحرافی برای بدنام کردن هواداران انقلاب عنوان کردند. بعد از پیروزی انقلاب، در سال ۱۳۵۹ فردی به نام حسین تکبعلیزاده به اتهام مشارکت در این جنایت دستگیر، محاکمه و اعدام شد. او اقرار کرد که با همکاری سه تن از دوستانش به نام یدالله، فلاح و فرج، سینما رکس را به آتش کشیدند. در جریان محاکمه تکبعلیزاده، معلوم شد که او فردی معتاد و بیکار بود و این کار را به عنوان یک عمل انقلابی انجام داده است.
فیلم مکری نیز بر اساس این روایت ساخته شده. او فیلمش را با تکبعلیزاده و دوستانش شروع میکند اما تکبعلیزاده و دوستان او دیگر در آبادان قبل از انقلاب به دنبال آتش زدن سینما نیستند بلکه آنها از سینمایی در تهران چهل سال قبل شروع میکنند و به تهران امروز و سینمایی میرسند که فیلم «جنایت بیدقت» را نشان میدهد که در آن چند دختر دانشجوی عاشق سینما، در مراسمی آیینی، فیلم «گوزنها»ی کیمیایی را در سینمایی روباز در دل طبیعت نمایش میدهند، سینمایی که نمی توان درهای آن را بست و آن را به آتش کشید. بدینگونه مکری، همانند فریدون رهنما که در «سیاوش در تخت جمشید»، گذشته را به امروز آورده و شخصیتهای اسطوره ای شاهنامه را در عصر و فضایی دیگر یعنی در تخت جمشید امروز احضار کرده تا داستان از آتش گذشتن سیاوش را بازآفرینی کنند، در «جنایت بی دقت»، عاملان جنایت سینما رکس آبادان را با همان ایدههای به ظاهر انقلابی و فناتیک به دنیای امروز میآورد که سرگرم تکرار تاریخ اند.
در صحنهای از فیلم، سردسته آتش افروزان (فرج) میگوید که انقلابیون، دفتر حزب رستاخیز را آتش زدهاند و “شاه کارش تمومه” یا از تیغ زدن زنان مینی ژوپ پوش حرف میزند. تکبعلی نیز میگوید که اعلامیه های یک گروه انقلابی را پخش میکند و می گوید که ترجیح میدهد به جای تیغ زدن زنان، خانه تیمسار رزمی، افسر سرکوبگر قیام قم را به آتش بکشد. در سالن سینما و هنگام تماشای فیلم «گوزنها» نیز دیدن چهره فرامرز قریبیان، برای آنها تداعی گر چریکهای سیاهکل است. یکی از کارکنان سینما به آقای نادری صاحب سینما که آدم طماعی است و معتقد است که صندلیهای سالن سینما را برخلاف استاندارد می توان طوری چید که تماشاگر بیشتری را جا دهند، اطلاع میدهد که عده ای زنگ زدهاند و تهدید کرده اند که اگر این فیلم (جنایت بیدقت) را پایین نکشید ما سینما را به آتش میکشیم ولی نادری تهدید آنها را جدی نمیگیرد و میگوید: “گه خوردهاند”. تکبعلی و دوستانش مثل اشباحی سرگردان از دالان تاریخ چهل ساله معاصر عبور کرده و بین گذشته و حال حرکت میکنند. درواقع مکری بر اساس ایده بینامتنیت (intertextuality) هسته اصلی یک واقعه تاریخی (به عنوان یک متن) را گرفته و خوانشی نو از آن ارائه کرده است. به همین دلیل برای فهم دقیق متن مکری، بیننده باید به رابطه آن با متون دیگر نیز توجه کند از جمله گفتمان سیاسی-انقلابی معاصر و نیروهای درگیر در آن (انقلابیون مذهبی تندرو و چریک های فدایی خلق) از یک سو و جایگاه «گوزنها» به عنوان یکی از سیاسیترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران که به فیلم کالت برخی سینه فیلهای ایرانی تبدیل شده توجه کرد چرا که در غیر این صورت، فهم دقیق آن ممکن نیست همانطور که احتمالا بسیاری از منتقدان غربی به دلیل ناآشنایی با کدها و نشانههای تاریخی و سینمایی درون متن مکری، قادر نخواهند بود ارتباط درستی با فیلم برقرار کنند.
تکبعلی، در خیابانهای تهران دنبال دارویی برای آرامش اعصاب است اما داروخانه چی میگوید که دارو تحریم است ولی او می تواند آن را به صورت قاچاقی از مردی به نام عبدالله بقا که در موزه سینما کار میکند تهیه کند. تکبعلی میگوید که 40 سال پیش جایی را آتش زده و وقتی داروخانه چی میگوید چنین چیزی ممکن نیست می گوید 4 سال پیش بود. او برای گرفتن دارو به موزه سینما میرود. دوربین تعقیبی مکری همانند دوربین بلاتار از پشت سر او را در موزه و راهروهای تنگ و پیچ در پیچ باغ فردوس دنبال میکند. صدای زن گویندهای که موزه و تاریخ سینمای ایران را معرفی میکند میگوید که سینما رکس آبادان به دستور شاه به آتش کشیده شد چون شاه می خواست انقلابیون را عامل این ماجرا معرفی کند. روایتی که در نقطه مقابل روایت مکری قرار دارد.
از مونیتور موزه، فیلمی صامت با عنوان «جنایت بیدقت» ساخته هارولد ام شاو پخش میشود که فیلمی مستندگونه درباره خطرات آتش سوزی در مکانهای دربسته مثل کارخانه ها و سینماها است. بعد کات میشود به میان نوشتهای درباره واقعه سینمارکس و اینکه آتش افروزان 4 نفر بودند که مخالف رژیم شاه و مظاهر زندگی غربی بودند. یکی از کارکنان موزه، تکبعلی را به سمت در خروج هدایت میکند. زن در را باز میکند و حجمی از نور به درون سیاهی میریزد.
«جنایت بیدقت» تنها داستان تکبعلی و رفقایش نیست که قصد آتش زدن سینما را دارند بلکه خرده روایتهایی از افراد دیگر نیز هست که به شکل موازی بیان می شود از جمله داستان گروهی از ماموران ارتش که شخصیت های فیلمیاند که در سینما در حال پخش است (جنایت بی دقت) یا ماجرای دختر گرافیستی که پوستر فیلم را طراحی کرده و می خواهد آن را در سالن بچسباند اما با موانع زیادی مواجه میشود. گفتگوی این دختر با مادرش در درون اتومبیل نیز به شدت یادآور فیلم «ده» کیارستمی است. در سالن انتظار سینما نیز چند جوان که برای تماشای فیلم آمدهاند، درباره «گوزنها»ی کیمیایی و اینکه چرا نام فیلم «گوزنها» است بحث میکنند و در گفتگوی خود به جواد طوسی و زاون قوکاسیان (از منتقدان علاقمند به سینمای کیمیایی) اشاره میکنند. «گوزنها» موضوع بحث دختران دانشجوی درون فیلم نیز هست که درباره شخصیتهای «گوزنها» و نام و هویت قدرت، فاطی و نعیمه حرف میزنند.
زمان و بازی با مفهوم زمان، یکی از دغدغههای ذهنی شهرام مکری است که ساختار روایی و سبکی سینمای او را تعیین میکند. در «جنایت بیدقت» نیز با گسست زمانی و امتداد زمان گذشته در زمان حال که به شکل زمان پریشی (آناکرونیسم) رخ میدهد، مواجهایم. در یکی از صحنه های فیلم که ظاهراً مربوط به چهل سال قبل است، تکبعلی و رفقایش برای آتش زدن سینما وارد سالنی می شوند که فیلم «صمد در بدر میشود» ساخته پرویز صیاد را نشان میدهد (مکری هوشمندانه به صیاد ارجاع میدهد که سال ها قبل نمایشنامه «محاکمه سینما رکس» را در آمریکا روی صحنه برده) اما به خاطر اینکه مواد آتشزای مناسب را در اختیار ندارند برنامه شان را به فردا موکول میکنند. اما برنامه فردا، مربوط به چهل سال بعد است و ما آنها را در سالن سینمای نمایشدهنده «جنایت بیدقت» و تماشاگران امروزی میبینیم. استفاده از نماهای برداشت بلند و پلان سکانس ها، از تمهیدات سبکی و استتیک مکری است که شکل افراطی آن را در «ماهی و گربه» و «هجوم» دیده بودیم و حالا به شکل متعادلتر در «جنایت بی دقت» به کار گرفته شده. دوربین از فاصله دور و از لابلای جمعیت، شخصیتهای اصلی را دنبال میکند. موتیفهای تکرار شونده مثل حضور دوقلوها و لوپ شدن برخی صحنهها و دیالوگها نیز از ویژگی های سینمای مینیمالیستی مکری است که در «جنایت بیدقت» نیز وجود دارد. همینطور موسیقی مینیمالیستی غیر ملودیکی که در صحنههای مربوط به سالن سینما بیوقفه و به شکل آزاردهندهای به گوش میرسد. از طرفی برخی ایدههای تازه نیز در «جنایت بیدقت» وارد شده که نشانه تاثیرپذیری مکری از رئالیسم جادویی آمریکای لاتینی است مثل موشکی که در دامنه کوهی فرورفته و عمل نکرده و یا پیامهایی که دخترها به شکل اسرارآمیزی رد و بدل میکنند یا آینه اتومبیل تصادفی مامور تجسس ارتش(بابک کریمی) که از آسمان به زمین میافتد. در انتهای فیلم، در قابی که شبیه پرده سینماست، تکبعلی شاهد موشکی است که در آسمان صبحگاهی از فراز سالن سینما میگذرد و به سمت نقطه نامعلومی میرود. آیا این همان موشک است که قرار است در دامنه کوه به زمین بخورد و عمل نکند یا موشکی است که بر اثر خطایی انسانی شلیک شده و جنایت بیدقت دیگری را رقم زده است؟