دیوید گیریش
ترجمه شیوا راد
اقتباسِ جدی و ماهرانه گرتا گرویگ از رمان «زنان کوچک»، آرمان های جو و خواهرانش درباره استقلال شخصی را به تصویر کشیده است. رمان کلاسیک «زنان کوچک» نوشته لوئیزا می آلکات از زمان انتشارش در سال 1868 تا کنون، پنج بار برای سینما و بارها برای تئاتر، تلویزیون و رادیو مورد اقتباس قرار گرفته و هر بار نسل جدید را با قصه جذاب چهار خواهر خانواده مارچ که در فقر در ماساچوست قرن نوزدهم زندگی میکنند، آشنا کرده است. با این وجود، آخرین اقتباس سینمایی به نویسندگی و کارگردانی گرتا گرویگ، کاملاً به نسخه اصلی و زمانه خودش وفادار است.
این نسخۀ فیلم نسبت به متن اصلی کتاب، بسیار غنیتر، وفادارتر به متن اصلی و البته باید گفت به شکل لذتبخشی هم شخصی است. «زنان کوچک» از طرفی یک پیشرفت محسوس برای گرتا گرویگ محسوب میشود چرا که دومین ساخته او بعد از« لیدی برد» (2017) است که آن را به تنهایی کارگردانی کرده است و اینکار را بهتر از بقیه انجام داده است. گرتا، زیاد رمان را تغییر نداد اما این کار را با بصیرتی خاص همچون عکسبرداری با اشعه ایکس انجام داد و به هسته مرکزی داستان رسید که زنان کوچک را برای نسلی از زنان جاهطلب تا این اندازه تأثیرگذار کرده است. «زنان کوچک»، قصه زنی است که میخواهد بنویسد و این کار را میکند و گرتا گرویگ درک میکند که این زن فقط جو مارچ نیست-پروتاگونیستِ پرجوش و خروشی که شبیه پسرها رفتار میکند-این زن از طرفی نویسنده کتاب، لوئیزا می آلکات هم هست.
رمان لوئیزا می آلکات در اصل در دو بخش منشتر شد. اولین بخش آن، یک سال از زندگی خانواده مارچ را دنبال می کند. خواهران نوجوان، مگ، جو، بث و ایمی و مادرشان که تلاش میکنند هنگامی که پدرشان در جنگ داخلی آمریکا حضور دارد، گلیم خود را از آب بیرون بکشند. بخش دوم که مربوط به سه سال بعد است به زندگی آن ها وقتی که کار میکنند، عاشق میشوند، ازدواج میکنند و مجبورند با مشکلات سلامتی بث دسته و پنجه نرم کنند، میپردازد. گرویگ، ساختار روایی رمان «زنان کوچک» را تغییر داده و از شیوه تدوین موازی برای این دو بخش داستان استفاده کرده است. او بیشتر بر روی جو و علائق نویسندگیاش متمرکز شده و ارتباط روایی طبیعی بین حوادث پیدا کرده و نیز عناصر بصری تکان دهندهای خلق کرده است.
به جای این که فیلم با خط اول کتاب «زنان کوچک» یعنی “کریسمس بدون هدیه، کریسمس نیست” شروع شود، جو(سیرشا رونان) را میبینیم که در سرسرای یک مؤسسه انتشاراتی پشت به دوربین و در جهت مخالف نور است، در سکوت و آرامش ایستاده است و بعد از لختی وارد دفتر میشود و یکی از داستانهای خود را به سردبیر روزنامه میدهد و به او میگوید که این داستانِ یکی از دوستانم است که من به جای او آن را برای شما آورده ام و بعد از اینکه ناشر آن را با اکراه میپذیرد، حق الزحمهاش را میگیرد.
جاه طلبی و تردید اولیه جو که بعد از پذیرفتهشدن داستاناش به یک غرور نشئهآور تبدیل میشود، در سراسر فیلم گرویگ جریان دارد و در طی زمان، پرترهای میسازد از رؤیاهای دخترانی که با فشارهایی که با آن رو به رو میشوند در ستیزند. ایمی که نقاش است، باید به دشواری خودش را در حرفه ای که شرایط آن توسط مردان دیکته میشود حفظ کند و بجنگد. مگ هم که مشتاق بازیگری است، یک زندگی خانوادگی را انتظار میکشد؛ و بث که پیانیستی با استعداد است، با خیالات بی رحمانه و خامدستانه مرگ سرگرم است. اشتیاق جو، به مرور دستخوش پختگی و بلوغ میشود اما داستان زندگیاش نه آن طور که سردبیر دفترانتشاراتی به او گفته بود به ازدواج یا مرگ ختم نمیشود بلکه به چیز دیگری منتهی میشود: یک اثر ادبی منتشر شده از خودش. گرویگ، گستره روشنفکرانه و تاریخی فیلمش را با نگاهی صمیمانه به شخصیتهای خود به عنوان آدمهایی واقعی بنا میکند. او دکورها را نیز به عنوان مکانهایی واقعی درنظر میگیرد نه به عنوان عناصری تصنعی یا کهن الگوهایی از یک دوران متفاوت.
بازیگران فیلم، همه ستارهاند و بخش زیادی از انرژی فیلم از تعامل گرم و پرشور میان آنها نشأت میگیرد. رونان، آسیبپذیری و بیپروایی شخصیتاش در «لیدی برد» را با ظرافت و هدفمند تقویت میکند. اما واستون، شخصیت مبادی آداب، ملیح، مغرور و عاقلِ مگ مارچ را هنرمندانه اجرا میکند و تیموتی شالامی نسبت به لاری نسخههای قبلی، بسیار نرمتر و خجولتر است. او به عنوان همدمی جذاب که برای جو هیچوقت جدی نیست برای مخاطب، اجرایی قابل باور ارائه میدهد. فلورانس پیو نیز در این فیلم در نقش ایمی ظاهر میشود، هنرمندی برجسته که به طور متقاعدکننده ای از شخصیت سطحی و ظاهربیناش در کتاب، با بینش دلسوزانه مارمی(لورا درن) و سختگیریها، بدعنقیها و بدبینیهای عمه مارچ(مریل استریپ) به دختری با فراست و نکته سنج بدل میشود.
می شود یک خط مستقیم از قهرمان فیلم “فرانسیس ها”ی گرتا گرویگ که در حال رقص و دویدن و چرخیدن در خیابانهای نیویورک با موزیک “عشق مدرن” دیوید بویی(2012) است به صحنههای آغازین فیلم «زنان کوچک» که در آن جو، در همان شهر اما در زمان دیگری با هیجان زیاد میدود ترسیم کرد. این فیلم اخیر، به طور آهسته و پیوسته ای، ادامه دغدغههای فکری قبلی گرویگ است که شامل کارگردانی «لیدی برد» و همکاری در نگارش فیلمنامه «فرانسیس ها» و «دلبر آمریکا» (2015) است: صمیمت شدید خواهران، تعارضات بین مادران و دختران، زندگی اگزیستانسیال زنان در این موقعیتها و واقعیتهای زندگیشان که به طرز ناامیدکنندهای از امیال و آرزوهای آنها جلو میزند. این پروتاگونیستها همگی در یک احساس غیرقابل توصیف از خواستن یعنی تبدیل شدن به کسی دیگر یا جای دیگری زیستن گیر کردهاند که به آرامی همراه با زنان دیگرِ زندگیشان، به درک تلخ و شیرینی از آنچه که هستند و جایی که به آن تعلق دارند، میرسند.
در این فیلم، دکورهای ساده و شخصیتهای شهری و معاصر فیلمهای اولیه، مجدداً در چهارچوبی سنگینتر و باشکوهتر از تاریخ و ادبیات به تصویر کشیده شدهاند. تحول شخصیتهای «زنان کوچک»، همچنین به مثابه تحول یک دوران تاریخی، تغییر معیارها و تغییر مفهوم زنانگی است. گرویگ این ایدههای بزرگ و کوچک را به شکل گفتگوهای روان در فیلم قرار میدهد بهطوریکه فیلمش به یک نقطه غافلگیرکننده رمان آلکات نزدیک میشود و آن ازدواج جو با پروفسور میانسال آلمانی، فردریک بیر است، آن هم زنی که در بیشتر طول فیلم، تمایل دارد که تا آخر عمرش ازدواج نکند(همانطور که آلکات نیز هرگز ازدواج نکرد)
با اینکه به نظر میرسد چنین پیرنگی، ایده مناسبی برای اقتباس در سال 2019 نیست، اما گرویگ آن را به یکی از اصلیترین و مدرنترین بخشهای فیلم تبدیل میکند. او با استفاده از سکانس مذاکره بین جو و مدیر انتشاراتی بر سر کپی رایت کتاب و دستمزدش و انتظارات جنسیتی در ادبیات عامهپسند، به موضوع ازدواج جو میپردازد. این لحظهای است که با هوشمندی، لایه هایی از متن رمان، جزئیات زندگی و کار آلکات و جایگاه خود گرویگ را به عنوان آخرین کارگردانی که از این رمان اقتباس سینمایی کرده است را به نمایش میگذارد و آن را به اثری فوق العاده درباره تصورات رو به تغییر ما در مورد اصالت و مالکیت تبدیل میکند.
گرویگ و همکارانش، یعنی یوریک لِ ساکس، مدیر فیلمبرداری، الکساندر دسپلات، آهنگساز فیلم و نیک هوی تدوینگر، «زنان کوچک» را با ریتم دقیقی ساختهاند: شخصیتهای فیلم میدوند و میرقصند و اسکیت بازی میکنند و حرف میزنند و همه اینها به واسطه صحنههایی که کند میشود و شتاب میگیرد و در یکدیگر ادغام میشود به نمایش درمیآیند.