درباره «اژدها وارد میشود» ساختهی مانی حقیقی
«اژدها وارد میشودِ» مانی حقیقی پژوهشیست نهچندان ژرف و سترگ اما نو در سنگوارههای قرن بیست و یکم به منظور رسیدن به اژدهای درون «پژوهشی ژرف و سترگ و نو در سنگوارههای دورهی بیست و پنجم زمینشناسی یا چهاردهم یا بیستم […؟] غره [؟]؛ فرقی نمیکندِ» عباس نعلبندیان. بازسازی چند دقیقه از این بازینامه در فیلم به کمک آربی آوانسیان، پاسخیست به اشارههای سینماییی نعلبندیان در آن؛ از «گوییدو»ی «هشت و نیم» تا La Dolce Vita که آن را با همین املا در بازینامهاش آورده است؛ بازینامهای، جدا از کیفیت، حاوی سوآلهای مذهبی بزرگ و جدی و پایانبندیای نمادین که فیلم چارهای ندارد جز آن که ازشان فاصله بگیرد، چنان که بازینامه حتا در زمانهی خودش نیز بیشتر از چند اجرا در ایران نداشت. فیلم اما در عوض به سبک خودش آن را پیوند میدهد به نعلبندیانی که بعد از انقلاب بازداشت شد و هیچوقت هم معلوم نشد به چه جرمی و بعد از چهل روز که آزاد شد، به طور کامل در سکوت و انزوا فرو رفت و در سال ۱۳۶۸ و در چهلسالهگی با قرص خودکشی کرد و پیش از آن صدایی از خود روی نواری به جا گذاشت که موجود است اما نگارنده تا به حال به آن دسترسی نداشته است. نواری که نوزادِ حالا بزرگشدهی فیلم از پدرخاندهاش برای فرستادهگان مانی حقیقی پخش میکند، موقع اعلام تاریخ، درست بعد از گفتن «هراز و سیصد و…»، گویی آب در سقف اتاقی که در آن نگهداری میشده نشت کرده باشد و ریخته باشد رویش، مخدوش است؛ صاحب صدا، کیوان حداد، دستیار صدابردار فیلم «خشت و آینه»ی پدربزرگ با آن موهای بلند و عینک و صورتی کشیده و استخوانی که نعلبندیان چونان جنی که در آقای مودتِ «ملکوت» حلول کرده بود، در او حلول کرده، در بمببارانهای سالهای جنگ به همراه نوهاش (که این بار دورادور انگار کاوه گلستان روح حلولکننده در آن است) فوت شده.
اینها، درست یا غلط، پایان رمزگشایی از «اژدها وارد میشود» به مثابه رمزگشایی از خطوط آرامی که یادآور «هزوارش»ایست که اطلاعات به دست آمده را به یکسان در اختیار تمام گروههای سیاسی قرار میداد نیست و همینهاست که در پایان به فکرمان فرو میبرد که آیا فیلم بی برقراریی ارتباط با آنها، همچنان سرپاست یا نه. سوآلی که شاید در پایان این یادداشت بتوانیم جوابی روشنتر به آن بدهیم.
اگر از من بپرسند بهترین قسمت فیلم کجاست، جوابم بیشک دیالوگ خارج از کادرِ جلال مقدم است در سکانس صداگذاریی «خشت و آینه» که در جواب درخواست دستیار صداگذار (کیوان حداد) که دیالوگی را دوباره تکرار کند، میگوید: «من که درست گفتم این رو.» و کیوان حداد جواب میدهد: «شما درست گفتی، من بد ضبط کردم.». ابراهیم گلستان حرفش در «خشت و آینه» که «آن چه جوان در آینه میبیند را پیر در خشت خام دیده است.» را درست بیان کرده، گویا ما بد ضبط کردهایم و «اژدها وارد میشود» تلاشی دیگر است برای ضبط آن و پژواکی دیگر از این حرف منتها در زمانهی خودش. بازسازی همان تلنگر است در قالبی دیگر و اژدهایش از «اسرار گنج درهی جنی» است با همان قدرت تکان دادن زمین. مانی حقیقی با کنار گذاشتن مشکلات آخرین فیلم پدربزرگش، از حضور بوم صدا در تصویر (که به شکل عجیبی جلوهای دیگر از دستیار صدابردار در فیلم است!) تا بیان کاملن واضح سمبلیک آن، با دوری کردن از زیادهگوییها و تاکیدهای آزاردهندهی آن فیلم و تا حدی تبدیل وجه کمیک طعنهزن و کمتر سرگرمکنندهی آن به طنزی مفرح در روایتی تقریبن پیچیده (که البته به قیمت از دست دادن بار هجوکننده و گاهی هتاک آن فیلم تمام شده) موفق میشود «اژدها وارد میشود»ای را بسازد که گویی بسطیافتهی سکانس حضور خودِ او در «اسرار گنج درهی جنی»ست، آنجا که کنار هورنی (به تعبیر طعنهزن فیلم: نیلبکی) که چند برابر خودش است و پدرش (پرویز صیاد) برایش خریده ایستاده و با خنده به آن نگاه میکند.
اما اگر بخواهیم فیلم را جدا از این ارجاعات (که اگر روزگاری کالت بشود، رمزگشاییهای بیشتر ازشان از تفریحات طرفدارانش خاهد بود) ببینیم، باید اشاره کرد به فرم رواییی آن که (بعد از افزایش قابل توجه تریلرها و فیلمهای پلیسی/جنایی و حتا فیلمهایی که جزو این ژانرها نیستند اما با این وجود معما بخشی از هستهی مرکزی دراماتیکشان را تشکیل میدهد در جشنوارهی امسال) پیشنهادیست جدید برای سینمای ایران که با کمدی-جنایی فاصله دارد اما شیوهی بیانیست برای تشویق تماشاگر به لذت بردن بیشتر از طریق متمرکز شدن روی تمامی لحظات فیلم و در کنار آن پیدا کردن راهی جدید با دست بازتر و قابلیت بیشتر برای وارد کردن اِلِمانها، مفاهیم و شخصیتهای مختلف به منظور زدن حرفهایی که سرراستتر زدنشان امکانپذیر نیست.
«اژدها وارد میشود» روی دیگر سکهی حضور روایتهای تحت تاثیر مواد توهمزای فیلمهایی از قبیل «باد ما را خاهد برد» است که بر خلاف آنها پیشنهاد دیدنی و ارزشمندش دراز کشیدن در سبزهزاری وسیع و لذت بردن از گوش سپردن به نجوای ساقهها و برگها و گلبرگها (که این هم در جای خودش تجربهایست لذتبخش) نیست. «اژدها وارد میشود» حرکت از جایی به جایی دیگر و در هر جایی چیزی عجیب و غریب پیدا کردن است. در این روایت اگر یک صندوقچه جلویتان باشد که داخلش اشیاییست عجیب و غریب، حتمن میان همهشان ربطی پیدا خاهید کرد. به همین خاطر است که کارگر هندی پس از پس گرفته شدن از زمین، آلمانی حرف میزند و البته به هماین خاطر هم هست که این سوآل برای تماشاگرِ همراهِ فیلم پیش میآید که پس تکلیف استخوان فک شغال (و نه شتر) در آن صندوقچه چه شد!؟
در کنار اینها باید اشاره کنم به زیادهگوییهایی مثل قسمتهای مربوط به معرفیی «الماس» (با بازیی خوب نادر فلاح) که اطلاعاتی که تصویر در همآن یکیدو پلان معرفیی شروع سکانس داده را نه یک بار، بلکه دو یا سه بار در دیالوگها هم تکرار میکند و یا ترفند بسیار ضعیف و بیمورد نوار کاست که «کسی راز مرا داند که از این رو به آن رویم بگرداند» که بی وجود چنین اشارهی رو و واضحی هم حتمن کسی که محتویات آن برایش مهم است، دست کم یک بار هر دو طرف نوار را کامل گوش خاهد کرد! در اینجا بر خلاف بسیاری از دیگر قسمتهای فیلم که ترفندِ در نظر گرفتهشده ضمن داشتن دلیل دراماتیک، حامل ایدهی مورد نظر است و هماین جزو نقطهقوتهای آن محسوب میشود، ضعف ترفند با وجود دلیل دراماتیک و تماتیک مناسب از طریق اشاره تاملبرانگیز به شعر اخوان ثالث، باعث میشود ایدهی مورد نظر به خوبی منتقل نشود. صحنهی مربوط به بلعیده شدن یکی از کارگران هندی از طرف زمین نیز، جدا از ضعیف بودن جلوههای ویژه، در دکوپاژ هم ضعیف طراحی شده است. در حالی که همهی کارگرها از شدت تشنهگی برای خوردن آب هجوم آوردهاند، یک نفر که مطلقن او را نهمیشناسیم که شاید خصوصیت شخصیی ویژهاش بتواند کارش را توجیه کند (مثلن ناشنوایی یا کمشنواییاش)، هنوز و همچنان دارد کلنگ میزند. حرکت مرد زمینشناس به منظور رساندن آب به او و تکرار چندبارهی نامش با مطلع کردن تماشاگر از حادثهای شوم، دست فیلمساز را برای او رو کرده و از شوکِ هنگام بلعیده شدنِ مرد هندی از طرف زمین میکاهد. چه قدر خوب است اگر مانی حقیقی این خوشسلیقهگی را به خرج داده باشد که «مرد حصیری» (۱۹۷۳) ساختهی «رابین هاردی» را دیده باشد و چه عالیست که فیلمش کپی از آن نیست و داستان خودش را میگوید اما کاش دکوپاژ چنین صحنههایی را هم از نمونههای غیرایرانیاش فرامیگرفت.
آیا واقعن «اژدها وارد میشود» آن طور که مینمایاند، فیلم دوباره دیدن هست؟ آیا اساسن پیرنگ پیچیدهای دارد که از خلال آن قصد اشاره به مفاهیمی پیچیده را داشته باشد؟ یا هدفگذاریاش نه بیان مفاهیم پیچیده، که بازی با پیشفرضهای مخاطب اسیر رسانهها و از این طریق زدن تلنگری به او و در کنارش اشاره به مسایل و شخصیتهای مشخص با ارجاعهای برونمتنیست؟ برای پیرنگ پیچیده نگاه کنید به فیلمی از هماین سالها به نام «فساد ذاتی» (۲۰۱۴) که شخصن بعد از دو بار تماشای آن، تشنهی بار سوم دیدنش هم هستم و یقین دارم همچنان در تماشای سوم با پی بردن به نکتههایی، بیشتر از قبل راه به دنیای آن خواهم برد. به نظرم «اژدها وارد میشود» با وجود تشابه با «فساد ذاتی» در تاثیر مواد توهمزا در روایت، بر خلاف آن هیچ کجا سعی نکرده تماشاگر را به اشتباه بیندازد و یا حتا برای او دستاندازهای روایی یا پیچهای تندی در نظر بگیرد، برعکس، حتا در مواقعی سعی میکند مسیر اصلی را برای او مشخص کند. با توجه به اشارهی ابتدای فیلم که داستان بر اساس واقعیت است، اساسن چه کسی ممکن است حضور یک اژدهای واقعی در دههی چهل در جزیرهی قشم را بپذیرد!؟ پذیرش آن فقط با پیشفرض نمادین یا تخیلی بودنش برای مخاطب میسر است. بنابراین فیلم بیشتر از نزدیکی به پیرنگهای پیچیدهی فیلمهایی مثل «فساد ذاتی» با «واقعیت» (۲۰۱۴) ساختهی «کوعِنتَن دوپیو» رابطه برقرار میکند که فیلمی است بسیار خلاقانه، زیرک و تماشایی که مانند «اژدها وارد میشود» مسالهی رسانه را نشانه رفته اما بر خلاف آن با حذف ارجاعهای برونمتنیی سیاسی و غیررسانهای و حذف بیانی نمادین، از محتوا فاصله گرفته و به فرم محض نزدیک میشود و در نتیجه از فضای فیلمهای مرسوم دور شده و از هماین طریق به شکلی پیچیدهتر و در عین حال خلاقانهتر، زیرکانهتر و خالصانهتر با خودش و مخاطبش و اساسن سینما شوخی میکند و به شکلی اعجاببرانگیز جذاب و سرگرمکننده هم هست! (ارجاعهای «واقعیت» کاملن سینماییاند، از جمله ارجاع به فیلمی از خود کارگردان به نام «لاستیک» (۲۰۱۰) که خودش فیلمی کاملن عجیب و غریب است!)
مانی حقیقی با قرار دادن خودش در فیلم (ادای دینی دیگر به بازینامه نعلبندیان و حضور کارگردان روی صحنه در آن) در کنار استفاده از شخصیتهای سیاسی با دادن بُعدی مستند به روایت، از دیگر بازیگوشیهای روایی از جمله مصاحبه با بازجوی واقعی ساواک (واقعی در دنیای درونیی اثر و نه لزومن خارج از آن!) و قرار دادن خودِ سالخوردهی او در نقش بازجویی که آن زمان بسیار جوان بوده نیز استفاده میکند و اینها از این رو قابل قبولاند که با افتادن وقفه میان فیلم و حضور شخصیت جدید (دخترخواندهی کیوان حداد) و رفت و برگشتهای روایی، نمونههایی دیگر هم در فیلم دارند. در این میان اهمیت سکانس اسلوموشنی که به فرار و تیر خوردن مرد پرتغالی در روایت مرد زمینشناس (با بازیی همایون غنیزاده که متاسفانه نامش را فراموش کردهام) اختصاص داده شده (که در نگاه اول برهمزنندهی فرم روایت به نظر میرسد اما بعدتر متوجه میشویم اتفاقن نقش جداکننده و تاکیدکننده دارد) صرفن در تاکید خالیبندی او که پیشتر به شکلی واضح از کارآگاهحفیظی در موردش شنیدهایم نیست، در این است که او ممکن است جاهایی را خالی ببندد اما فقط جاهایی را (مثلن همین روایت مربوط به پرتقالیها) و نه همهی جاها را!… و این همنشینی دروغ و واقعیت درست همان اتفاقیست که همواره در سینما افتاده و میافتد. در واقع این تطبیق و مقایسهی تخیل با واقعیت که «اژدها وارد میشود» آگاهانه ما را به انجام آن ترغیب میکند، اتفاقیست که در مورد بسیاری از فیلمها و رسانههای دیگر هم باید انجام بدهیم که گاهی از آن غافلایم، به خصوص در مورد فیلمهایی که درست بر خلاف «اژدها وارد میشود» تلاش میکنند نسبت دروغ خودشان با واقعیت را پشت سینما به عنوان یک «رسانه» پنهان کنند و حتمن تعدادی از آنها در هماین جشنواره هم حضور دارند.
وجه دیگر فریب رسانهها را نخوردن و تحت تاثیرشان قرار نگرفتن (چنانچه فیلم هم میخاهد) شجاعت در تفکر و رویارویی با آنهاست. امتیاز ویژهی «اژدها وارد میشود» این است که سعی میکند دنیای درونیی فیلم را با سکانسهای مستندگونهاش به شکلی رو و واضح با واقعیت بیرونی پیوند بزند اما اگر بپذیریم که واقعیت بیرونی نیز ترکیبیست از دروغ و واقعیت، خواهیم دید که همچنان با خود سینما در همان معنای همیشهگیاش روبهرو هستیم و نه با بازی با مدیوم سینما! بنابراین عجیب نیست که «صادق زیباکلام» که برای دوربین مانی حقیقی در نقش خودش واقعیتسازی کرده، برای سیمرغ بهترین بازیگر مکمل مرد نامزد نشده چون همان نقش خودش را بی هیچ خلاقیتی بازی کرده است! اگر در میان ممیزان نیز چنین نگاهی وجود داشت از حضور «مسعود بهنود» در آن جلوگیری نمیکردند! در این میان باید در مورد «سعید حجاریان» تفاوتی را در نظر گرفت چون او خلاقانه نقشِ جشنوارهپسندِ آدمهایی را بازی میکند که بعد از جان سالم از ترور به در بردن، دچار اختلال در تکلم شدهاند! از این نظر حق او که نامش حتا در میان نامزدها هم نیامده ضایع شده است!… مخاطبی که در مواجه با فیلم در مرحلهی افشای دروغگویی آن یا بازی با پیشفرضهای تماشاگر با معطوف کردن توجه او به مسالهی «رسانه» متوقف بماند، برای آگاهی از راز آن، تنها یک بار آن را از این رو به آن رو کرده است. در حالی که با توجه به محدود و مختص نبودن «بازیگوشی» برای مانی حقیقی، قدم بعدی میتواند بار دیگر زیر و رو کردن آن باشد و با این کار «ننشینیم و به مهتاب و شب روشن نگه نکنیم» تا مفهومی متفاوت از مفهوم مورد نظر اخوان ثالث (و نه کامو) را از آن بیرون بکشیم: سیزیف هر بار در فاصلهی دوباره، سهباره و چندبارهی حمل سنگ به بالای کوه تا رساندن آن به مرتفعترین نقطه، زندهگیای دارد هدفمند که برای رسیدن به آن تلاش میکند و در نهایت موفق به رسیدن به هدفش هم میشود!
بنابراین این بازی را ادامه میدهم:
همانطور که زن مورد علاقه کیوان حداد (که او را بعد از سه سال دوریاش رها کرده) اشاره میکند، فرستادن صندوقچه از طرف زمینشناسی که مجبور است به آلمان فرار کند، به خاطر توجه و پیگیریی ماجراییست که خودش دیگر نمیتواند انجام بدهد. پیگیریی مانی حقیقی که از ترکیدن لولهی آب و محافظت از فیلمهای ابراهیم گلستان شروع شده، «اژدها وارد میشود» است: بزرگ شدن نوزاد «خشت و آینه» که هنوز و همچنان باید به دست کسی جز پدر و مادر واقعیاش انجام بشود و پیر شدن اژدهایی سراسر سیاه با چشمانی به سرخی آتش که سر از رازش در آوردن برای ساواک یک مسالهی مهم است؛ گنج درهی جنیای که همچنان به غارت شدن و از بین رفتن واکنش نشان میدهد؛ عزم ملی برای ملی شدن نفت که بعد از کودتای ۲۸ مرداد دوباره به زیرِ زمین تبعید شده، هر چند در دههی چهل هنوز با هر جنازهی سیاسی و غیرسیاسی توانایی لرزاندن زمین را دارد اما بعدها آن قدر پیر میشود که بر خلاف گذشته حتا صدایش را هم به همین راحتیها نمیشود پیدا و ضبط کرد، چه برسد به آن تکانها، آن زمینلرزهها، آن عزم ملی، آن روشنفکرها… اما از میان دوگانهی اژدها و مادرِ نهفته زیر زمین، اگرچه یکمی یکسره به خاموشی میرسد اما دومی که زایاست، نوزادی از خود به جا میگذارد. نوزادی یادآور نوزادان «خشت و آینه» که حالا دخترهاییاند زایا (و نه اژدهایانی نازا) که بزرگ شدهاند چون تاجیها (و نه هاشمهای) «خشت و آینه» و کیوان حدادهای «اژدها وارد میشود» وجود داشتهاند که آنها را بزرگ کنند و ماجرا از طریق آنان است که پیگیری شده و به آینده پیوند میخورد… بنابراین اژدها وارد میشود، اژدهایی این بار هفتسر.
میلاد ملکپور/ارسال در تاریخ