درباره نخستین زن کارگردان هالیوود
نایجل اندروز
ترجمۀ شیوا اخوان راد
آیدا لوپینو، از نخستین بازیگران پیشروی زنی بود که صد سال قبل، زمانی که تقریباً هیچ زن کارگردانی در سینما وجود نداشت، به عنوان فیلمساز پشت دوربین قرار گرفت. لوپینو، بازیگری بود که در کنار همفری بوگارت، ادوارد جی رابینسون و استیو مک کوئین بازی کرد و به جای یک ستاره، دو ستاره در پیاده روی مشاهیر هالیوود به افتخارش نصب شد. او زمانی انعطاف پذیرترین و غیرقابل پیش بینی ترین هنرمند زن در هالیوود محسوب میشد اما با این حال هرگز جزو ستاره های چشمگیر هالیوود نبود. در سبک بازیگری جسورانه و گستاخانه او و شیوه کار مهیج و بیمووی مانند او در پشت دوربین، یک نوع جذابیت زنانه پایین شهری دیده میشد با این وجود دلم میخواست که عنوان این مقاله را «شاهزاده آیدا» بگذارم. زنی که نه تنها دومین کارگردان فیلمهای بلند در آمریکا بود بلکه همچنین ستاره محبوبی بود که قابلیت بسیاری برای ایفای نقش زنان فم فتال داشت.
لوپینو صد سال پیش در لندن و در منطقه سرسبز هرن هیل به دنیا آمد. پدرش استنلی لوپینو ستاره مشهور نمایشهای واریته انگلیسی و مادرش بازیگری با نام هنری کانی امرالد بود. پدرخوانده او ایور نوولو، پدیده برجسته دنیای نمایش زمانه خود بود. با این حال، آیدا در نوجوانی از انگلیس فرار کرد و به آمریکا رفت و در سن ۱۵سالگی با کمپانی پارامونت در هالیوود قرارداد بست. از آنجایی که داستانهای مربوط به کار معمولاً عجیب و غریب شروع میشوند، این یکی هم به همین منوال شروع شد. مدتی قبل از رفتن به آمریکا، مادرش برای تست بازی در یک فیلم بریتانیایی به کارگردانی آلن دوان حاضر شده بود (فیلمی که بعدها با عنوان ربکا در مزرعه سانی بروک شناخته شد) و آیدا نیز او را همراهی کرد اما دوان به جای مادر، دخترش را انتخاب کرد. لوپینو چشمانی درشت و زیبا و صورت گرد و دهانی بزرگ داشت و درآمدش در هفته ۱۷۵۰ دلار بود. او برای هالیوود بسیار ارزشمند بود چون به طرز عجیبی شبیه هر بازیگری بود که برای آنها ممکن بود گزینه دوم باشد. امروز اگر به عکسهایش نگاه کنید، لوئیز بروکس، گلوریا گراهام، سوزان هیوارد و حتی نشانههایی از الیزابت تیلور را در چهره او میبینید.لوپینو با اراده کارش را شروع کرد و همینطور با اراده آن را ادامه دا و بازی در نقش کنیز ملکه کلودت کولبرت در فیلم کلئوپاترای سیسیل ب دمیل را رد کرد. اما نقش زنی خوشگذران در فیلم «نوری که خاموش شد» (۱۹۳۹) را پذیرفت، پس از آن بود که نیویورک تایمز او را “یک هنرپیشه بزرگ” نامید (به زبان خودش بدلی از بت دیویس). بازی در فیلم «آنها در شب می رانند» (۱۹۴۰) شهرت او را بیشتر کرد و بازی در «سیرای مرتفع» (۱۹۴۱) اوج موفقیت او به عنوان یک ستاره بود. در موقعیتی برابر با بوگارت در تریلر رائول والش، استاد فیلم نوآر جلوی دوربین رفت. اگر یکی از کارگردانهای هالیوود دچار حمله قلبی نمیشد، ممکن بود همچنان در حاشیه تاریخ فیلم باشد، نه چیزی فراتر.لوپینو پس از تاسیس یک شرکت تولید فیلم (به همراه همسرش کولیر یانگ، یکی از تهیه کنندگان اجرایی سابق کلمبیا) در ملودرام اجتماعی Not Wanted («ناخواسته» (۱۹۴۹) روی صندلی کارگردانی نشست.پس از دوروتی آرزنر، هیچ زنی در هالیوود فیلم بلندی را کارگردانی نکرده بود و لوپینو “اولین” کارگردان زنی بود که به عقیده عدهای تکرارناپذیر بود.
آیا لوپینو کارگردان خوبی بود؟ آیا اصلا این موضوع اهمیت دارد؟ او در کنار آرزنر به عنوان یکی از دو زن کارگردان در انجمن کارگردانان آن زمان، تاریخ ساز شد، افتخاری که میتوانست در حین اختلاط با هزاران نفر از اعضای مرد انجمن کارگردانهای آمریکا از آن لذت ببرد اما احتمالا از هم نشینی با آنها لذت نمیبرد. سبک کارگردانی و نویسندگیاش، آرام، موجز و بازیگر محور بود. «خشم» (۱۹۵۰) داستانی جنجالی از تجاوز جنسی و خشونت مردانه بود. صحنه تعقیب وحشتناک هیجان انگیزی در فیلم وجود داشت که در نور روز گرفته شده بود، با فضاسازیای که یادآور تابلوهای جورجیو دی کریکیو بود.همینطور کارگردانی فیلم «هیچ-هایکر» (Hitch-Hiker1953) که هم در گیشه و هم نزد منتقدان فیلم موفقی بود. فیلمی در سبک نوآر، هرچند طرح آدم ربایی ساختگی و فیلمنامه آن امروز قدیمی به نظر میرسد. یک قاتل با اختلال روانی که از زندان فرار کرده در بین راه سوار ماشین دو ماهی گیر میشود و به آنها میگوید که قصد دارد در آخر راه هر دوی آنها را بکشد.فیلم بعدی لوپینو، «مرد دو زنه»(Bigamist 1953) یک شکست تجاری و نیز تجربهای ناموفق از دید منتقدان بود، اگرچه بازیگران آن (جوان فونتین، ادموند اوبراین، ادموند گوئن و خود لوپینو) به تنهایی باید فیلم او را در لیست A هالیوود قرار میدادند. تقریباً هیچ کس در آن زمان از فیلم «مرد دو زنه» او خوشش نیامد. اما امروز فکر می کنید “چرا نه؟” داستان مردی با دو زن، هیجان انگیز، پرتنش، باورپذیر و تاثیرگذار است. فیلمی که طبیعتاً تریلر نبود اما آیا این دلیل موجهی برای رد کردن فیلم بود؟یا اینکه در آن دوره، بیانگر همدردی بیش از حد با مرد بیچارهای بود (با بازی فوق العاده اوبرایان) که به خاطر عشق و نه شهوت، دو پارتنری را انتخاب کرد. این فیلم حتی یک شوخی عالی پست مدرن دارد. لوپینو و ابرایان در لس آنجلس در یک تور اتوبوس بازدید از خانههای ستاره ها با یکدیگر ملاقات میکنند. در یک لحظه کمک راننده گفت: “این خانه ادموند گوئن معروف است، شما همین حالا او را در نقش بابانوئل روی پرده دیدید.” نه، ما تازه او را در همین فیلم دیدیم! او نقش بازپرسی را بازی میکند که راز اوبراین را کشف میکند.لوپینو تا آن وقت همه رکوردها را کسب کرده بود از جمله اولین زنی که یک فیلم سینمایی را که خودش هم در آن بازی میکرد را کارگردانی کرده بود. اما از سال ۱۹۵۰ به بعد کارش رو به افول رفت. هرچند زمانی که کمپانی کلمبیا او را برای کارگردانی فیلم «دردسر فرشتگان» (۱۹۶۶) با بازی هیلی میلز استخدام کرد، دوباره چرخشی به سمت شهرت برای او فراهم شد. چند سال بعد در فیلم «جونیور بانر» (1972) سم پکین پا در نقش مادر استیو مک کوئین بازی کرد.
آیدا لوپینو همچنین بیش از ۱۰۰ قسمت از مجموعههای تلویزیونی (از جمله مجموعه «آلفرد هیچکاک تقدیم میکند») را کارگردانی کرد.اما ازدواج سوم او با هاوارد داف، بازیگر دائم الخمر و قهرمان سالخورده لیست سیاه مک کارتی، برای او گران تمام شد. زمانی که آنها در سال ۱۹۸۳ درخواست طلاق دادند، لوپینو هم الکلی شده بود و به دنبال آن بستری شدن در کلینیکها و خانه های سالمندان. پیری بیرحم است، به خصوص اگر در ۱۵ سالگی بزرگ شده باشی.آیدا لوپینو در سال ۱۹۹۵درگذشت، زمانی که هالیوود و او به یکدیگر پشت کرده بودند. با این حال مدتها قبل از آن، او یکی از اولین فیلمسازانی بود – مسلماً اولین زن فیلمسازی – که نشان داد میتوان در لحظههای حساس، در مورد پروتکل شغلی و سابقه جنسیتی، به هالیوود پشت کرد و همچنان در سینمای آمریکا تاثیرگذار باقی ماند.