برایان اگرت
ترجمۀ شیوا اخوان راد
لوکیشن فیلم «جزیره برگمان» ساخته کارگردان و نویسنده فرانسوی میا هانسن لاو(لووه)، جزیره سوئدی ساده، خوش منظره و آرامش بخش فارو است که اینگمار برگمان سالهای پایانی زندگیاش از آن جا به عنوان خانهاش یاد کرده بود. برگمان بسیاری از فیلمهایش که با «همچون در یک آینه» در سال 1960 آغاز شد را در این جزیره فیلمبرداری کرده است. اگرچه این جزیره برای خیلی از آدمها فقط منطقهای تفریحی محسوب میشود که تعطیلاتشان را در آن میگذرانند اما از طرفی برای بسیاری از سینه فیلها که جهان ذهنی برگمان برایشان کنجکاوی برانگیز است جذابیت خاصی دارد. عشاق برگمان میتوانند از کتابخانه و سالن نمایش خصوصیاش بازدید کنند. فیلمهای 35 میلی متریاش را تماشا کنند، عینک آفتابی شبیه عینکی که ستاره فیلمهای برگمان، بیبی اندرسن به چشم میزد را بخرند و حتی با تور برگمان از جزیره دیدن کنند. آنهایی که با برگمان آشنا هستند میدانند که هم فارو و هم فیلمهایش پیوند نزدیکی با جزئیات بیوگرافیاش دارند اما هانسن لاو فیلمی درمورد برگمان نساخته اگرچه زندگی و کار برگمن موضوع گفتگوی شخصیتهای فیلم بوده و تاثیرش بر فیلم غیرقابل انکار است. او در عوض، فیلمها را بهعنوان دریچهای میبیند که از طریق آن ما به شناخت بهتری از فیلمسازان مولف میرسیم اما بیشتر به شیوه بازتابی و به شکلی ناخودآگاه او فرآیند فیلمسازی را به عنوان شکلی از مشاهده، بیان و درمان شخصی(تراپی) در نظر میگیرد.
«جزیره برگمان» بر اساس مکالمات و تعاملات انسانی پیچیده ساخته شده و همانند فیلمی از برگمان، بینندهای که جهان فیلم را درک نکرده ممکن است بگوید که هیج اتفاقی در این فیلم نمیافتد. فیلم درباره کریس (ویکی کریپس) و تونی (تیم راث)، دو فیلمسازی است که برای مدت کوتاهی وارد جزیره فارو که خانه برگمان در سالهای پایانی زندگیاش بوده میشوند.کریس به تازگی کار روی فیلمنامهاش را شروع کرده و تونی که از او با تجربه تر است، چند صفحه بیشتر از او نوشته. آنها صاحب دختری هستند که او را پیش یکی از اقوامشان گذاشتهاند و برای تابستانشان برنامهریزی کردهاند که استراحت کنند و در خانه بمانند. آنها روی تختی میخوابند که برگمان بخشهایی از «صحنههایی از یک ازدواج» (1973) را در آن جا فیلمبرداری کرده بود و به شوخی به هم میگویند که «صحنه هایی از یک ازدواج» فیلمی است که باعث طلاق میلیونها نفر شده.
با بررسی زندگی برگمان در مکالماتی که رد و بدل میشود برای کریس سوالاتی در مورد زندگی شخصی برگمان که همیشه بی ثبات بوده و این نکته که از شش زن مختلف، نُه بچه داشته مطرح میشود. یکی از شخصیتهای فیلم که به زندگی برگمان اشراف زیادی دارد میگوید که برگمان، آدمی احساساتی و مرد خانواده نبوده. برای کریس جای سوال است که چطور کسی میتواند انتظار داشته باشد که زندگی خانوادگی سالمی داشته باشد و در عین حال یک فیلمساز هم باشد، حتی اگر به اندازه برگمن پرکار نباشد. او همچنین تبعیض علیه زنان را هم زیر سوال میبرد و میگوید اگر برگمن یک زن بود، سبک زندگیاش از نظر دیگران هرگز قابل قبول ارزیابی نمیشد.
کریس با فکر کردن به کار خود در سایه زندگی و فیلمهای برگمن، نمیتواند در نظر نگیرد که چگونه رابطه او با تونی با هنر خودش همپوشانی دارد. بعد از دیدن فیلم «فریادها و نجواها» که در سال 1972 ساخته شده، کریس در مورد علاقه برگمان به شخصیتهایی که با حسی از اندوه و ناامیدی خلق شدهاند میگوید: «فقط امیدوارم که برگمان در زندگی شخصیاش بیشتر از فیلمهایش لذت برده باشد» اما واضح است که تکانههای خلاقانه او تا حدی رابطهاش را مسئله دار کرده است. کریس و تونی در دو فضای متفاوت کار میکنند—به ترتیب در یک آسیاب بادی که همان نزدیکیها است و خانه اصلی. تونی حاضر نیست در مورد پیشرفت کارش با جزئیات حرف بزند در حالی که کریس خواهان شنیدن نقطه نظرات اوست. این دو شخصیت، دیدگاه و جهان بینی متفاوتی دارند که در اجراهای ظریف کریپس و راث به تصویر کشیده شده که به شخصیتهایشان زندگی درونی غنیای بخشیدهاند. کریس از تونی که با اتوبوس تورشان از فارو بازدید میکند جدا میشود در عوض، با یک دانشجوی جوان (هامپوس نوردنسون) بی هدف مشخصی سوار ماشین میشود، با هم گرم میگیرند، شوخی میکنند، به ساحل میروند و پوست گوسفند میخرند. دنیس لنوآر، فیلمبردار فیلم، قابهایی رویایی با رنگهایی ناتورالیستی از فارو میگیرد به همراه چشم اندازهایی زیبا از جایی که درنظر کریس، هم «آرامشبخش» و هم «غم افزا»ست. زمانی که کریس ایدههای داستانی خود را برای تونی توضیح میدهد نکاتی قابل تامل مطرح میشوند. تونی با دقت گوش میدهد، هر چند گاهی اوقات با تلفنش حرف میزند و یا بیتوجه به نظر میرسد. سپس هانسن-لاو دست به کار دشوار و پر خطری میزند و از داستان کریس و تونی کمی دور میشود و روی فیلمنامهای که کریس روی آن کار میکند متمرکز میشود.فیلم در فیلمی که متعاقب آن شاهدش هستیم را کریس برای تونی تعریف میکند و صدای کریس به شکل نریشین پخش میشود. داستان او هم در فارو میگذرد و قصه زن جوانی به نام امی (میا واسیکوفسکا) را روایت میکند که با عشق اول خود، جوزف (آندرس دانیلسن لی) رابطه پرتنشی داشته است. آنها برای مدت کوتاهی در طول اقامت سه روزه در جزیره برای عروسی یکی از دوستانشان دوباره با هم جفت میشوند.همراه با تماشای فرافکنی ذهنی کریس، فیلم، درست شبیه آنچه پیش از این دیده ایم، تقریبا با زیباییشناختی مشابهی پیش میرود. کریس در ذهنش داستان امی و جوزف را شکل میدهد با همان حس بصری که هانسن-لاو داستان کریس و تونی را روایت میکند. در تمام این مدت، آشکار است که امی ادامه کریس است. آنها حتی لباس شان هم شبیه است. آیا جوزف به نوعی نماینده تونی است و اگر چنین است، حرف حساب فیلم کریس در مورد رابطه چیست؟ آیا رابطه بین زندگی و هنر کریس اصلا اهمیتی دارد وقتی که نتیجهاش آنقدر غریب است که توجه ما را از راوی داستان دور کند؟اما لایه دیگری در فیلم وجود دارد که باید در نظر گرفته شود: سبک نیمه اتوبیوگرافیکال فیلمسازی هانسن لاو.مانند فیلمهای برگمن، فیلمهای هانسن لاو، عمدتاً شکلی از بیانگری شخصی به خود میگیرند که تحت تأثیر زندگینامه شخصی او هستند. در مورد شباهتهای او با کریس به موارد زیادی میتوان اشاره کرد. هر دوی آنها در یک رابطه هستند و یک دختر با یک نویسنده با سابقه و موفق دارند. در مورد هانسن لاو می توان به اولیویه آسایاس اشاره کرد (خریدار شخصی، ابرهای سیلس ماریا). کریپس، واسیکووسکا و هانسن لاو هم به هم شبیهانددر نهایت جایی در فیلم «جزیره برگمن» هست که بیننده تردید دارد که دارد فیلمی را میبیند که فرافکنی کریس از فیلمنامه خودش است یا فیلم هانسن لاو است– جهشی به جلو در زمان که ابهامی بین واقعیت و خیال را رقم میزند.این فیلم نشان می دهد که چگونه حدس و گمان در مورد شباهتها و پیوندهای بین نویسنده-کارگردان و دو شخصیتاش جذابیت کمتری نسبت به تماشای روند دراماتیزه کردن زندگی یک هنرمند و تبدیل آن به فیلم دارد. کنار هم گذاشتن یک فیلم با یک بیوگرافی، برای ردیابی منشاء تأثیر پذیریهای کارگردان، مطمئناً جذاب است اما دانستن اینکه همانند فیلمهای برگمان، «جزیره برگمان» اثر هنری منحصربه فرد از یک ذهن منحصر بفرد است جذابتر است. در پایان میبینیم که کریس توانست به سبک و سیاق خود، فیلمش را بسازد و بدون شک، هنسن لاو هم از پس این کار برآمده است.