بازیگران ما زیاده از حد جذاب و خوش قیافه اند
مقاله زیر ترجمه بخشی از گفتگوی وودی الن با “اریک لکس”، نویسنده و یکی از دوستان قدیمی اش است که بین سالهای ۱۹٧۱ و ۲۰۰٧ انجام گرفته و در کتابی به اسم «گفتگو هایی با وودی الن» چاپ شده است.
اریک لکس: فرق عمده بین هنرپیشگان آمریکایی و اروپایی چیست؟
وودی الن: در آمریکا مشکل میتوانیم یک مرد عادی، نه یک تیپ هفت تیر کش پیدا کنیم. یکی دو تا هستند. “سام واترسون” در سپتامبر، “دنام الیوت”. ولی هنرپیشههای مرد آمریکایی که جزو بهترینها در دنیا هستند – مثل “رابرت دنیرو” و “جک نیکلسون” – آدمهای معمولی و سادهای نیستند. خیلی جذبه دارند. ما قهرمان پروریم: “جان وینها” و “هامفری بوگارتها” و “جیمز کگنیها “و آدم عادی و معمولی، مثلآ مانند “فردریک مارچ”، کم داریم. تاریخ سینمای ما تاریخ اسطورهها است در صورتی که سینمای اروپا بیشتر درباره تقابلهای پخته و قابل تامل است: داستانهایی واقع بینانه که احتیاج به یک مرد معمولی دارد . بازیگران ما زیاده از حد جذاب و خوش قیافه هستند: “جان وین”، “مارلون براندو”. من این را موقعی فهمیدم که درگیرانتخاب هنرپیشه برای فیلمهایم بودم. وقتی که یک مرد معمولی پنجاه، پنجاه و پنج ساله میخواهم نمیتوانم گیر بیاورم. “داستین هافمن” نزدیک ترین آدم به آن چیزی است که تشبیه کردم.
“سام واترسون” که در «درونها»، «هانا و خواهرانش» و «سپتامبر» بود، یک مرد معمولی است. در امریکا بازیگران مرد ما آدمهای بسیار بسیار خاصی هستند. “رابرت دنیرو” استثنایی است. او یکی از بزرگترین هنرپیشگان جهان است، همینطور “جک نیکلسون”. این اشخاص ویژگیهای خاصی دارند. ولی یافتن بازیگر ممتازی که بتواند نقش یک کارمند معمولی را بازی کند خیلی خیلی مشکل است. من فکر میکنم “داستین هافمن” می تواند از پس خیلی نقشها بر آید. او در ضمن در نقشهای کمدی هم محشر است. او خیلی هنرمند است. بازیگران زن ما این مشکل را ندارند. واقعآ لذت بخش است که ما دور و برمان مملو از بازیگران زن طراز اول باشد.
اریک لکس: کار “مکس فن سیدو” در «هانا و خواهرانش» عالی بود. قدرت بازیگریاش از صفحه سینما خارج شده ، یقه تماشاگر را میگیرد.
وودی الن: مکس اینقدر خوب بود که گروه فیلم برداری برایش دست زدند. این تا به حال برای هیچ بازیگری روی نداده بود. آن قدر هنرش متعالی است که جهان گیرشده. فرقی نمی کند نقش یک آدم با فرهنگ را بازی کند یا یک شخص ساده.
اریک لکس: گاهی شده بازیگرانی را استخدام کنید که کارشان خوب از آب در نیامده باشد. معمولآ میگویید این به خاطر کمبودهای نویسندگی در فیلم نامه تان بوده است.
وودی الن: «بله. “کریستوفر واکن” یکی از هنرپیشه های مورد علاقه من است. در «انی هال» ازاو استفاده کردم و مردۀ این بودم که دوباره با هم کار کنیم. به نظر من هنرپیشه بزرگ و خلاقی است. او در نسخه اول «سپتامبر» بود. بعد از دو هفته کار کردن با هم خیلی صمیمی شدیم و هر روز با هم نهار میخوردیم. ولی نمیتوانستیم از کاری که با هم می کردیم ارضا بشویم. او در برخی چیزها معذب بود و من هم احساس میکردم که بعضی کارهایی که میکرد برای شخصیتی که بازی میکرد درست نبودند و او هم برایش آزاردهنده بود تا به نحو دیگری آن شخصیت را بازی کند. خب با هم صحبت کردیم و خلاصه خودش تصمیم گرفت به جای این که هم من و هم او از برخی چیزها کوتاه بیاییم، همکاری با هم را به یک فیلم دیگر در آینده موکول کنیم. من گفتم: “مطمئنی؟ من حاضرم تمام صحنه هایی را که تا به حال گرفتیم دوباره با یک روش دیگر فیلم برداری کنیم”.
این برای من قبلآ پیش آمده است.
اریک لکس: در فیلم «رز ارغوانی قاهره»، نقش ستاره سینما را اول به “مایکل کیتون” داده بودید و سرانجام “جف دنیلز” آن را بازی کرد. چه اتفاقی افتاد؟
وودی الن: “مایکل کیتون” تیپش با دهه هشتاد بیشتر جور بود تا دهه سی. مردم همیشه دنبال دلیل های دیگری بودند. ولی واقعآ فقط همین بود. من عاشق کارش در «شیفت شبانه» بودم. به نظرم محشر بود. خیلی مایلم دوباره با او کار کنم. اما او برای این فیلم مناسب نبود. من هر روز صحنههای فیلمبرداری شده را تماشا می کردم و کارش نقص نداشت ولی هیچ حس یک ستاره دهه سی را نداشت. زیاده از حد امروزی بود. ولی به نظر من یکی از بازیگران خوب و خلاق کمدی ما است.
اریک لکس: آیا بازیگری در نقش های دراماتیک سختتر از نقشهای کمدی است؟
وودی الن: این تا حدودی صحت دارد. کمدی آزادتر و سهل و ساده تراست. احتیاج نیست که صد در صد بی نقص باشد. در یک کار جدی باید تماشاگران با شما همراه باشند و از لحاظ احساسی با شخصیتها در گیر شوند. این جا نمیتوانید اجازه بدهید یک نفر با بازی بد یا غیر طبیعیاش این حقیقت را خرد کند. پس بهترین کار این است که هنرپیشههای عالی انتخاب کنید. اما حتی گاهی اوقات با این که بهترین هنرپیشهها هم به کار گرفته شدهاند، یا به خاطر کمبودهای من در نویسندگی یا کارگردانی، یا ناتوانی آنها از ارتباط برقرار کردن با نقش شان، کار خوب از آب در نمیآید. در این مواقع گزینه هایتان این است که یا یک بازی ناقص در فیلم تان داشته باشید یا بازیگر را تعویض کنید؛ و من همیشه خودم را نسبت به سرمایه گذاران وهمین طور به صداقت هنر موظف میدانم تا این تعویض را انجام بدهم. ولی در طول زندگیام که تا به حال هفده هجده فیلم ساختهام (تا سال ۱۹۸٧) خیلی به ندرت بازیگر عوض کردهام.
در فیلمهایی مانند «هانا و خواهرانش» یا «انی هال» و یا «خل بازی»، میتوانید بازیگری داشته باشید که سطح عمق و حساسیت در بازیاش زیاد بالا نباشد. در این فیلمها مردم تند حرف میزنند و خل بازی در میآورند و سردرگم هستند و تماشاگر زیاد کمبودهای بازیگری را حس نمیکند. اما زمانی که فیلمی میسازید که دارید کلوزآپ میگیرید و همه چیز ساکن است و بازیگران گفتارهای طولانی دارند یا صحنه ای طولانی احساساتی دارند و سعی در جذب تماشاگران دارید، همه باید خوب باشند.
اریک لکس: در فیلم «یک زن دیگر»، “جین هکمن” را در اختیار دارید. وقتی که هنگام بازی یکی از صحنههایش بود، من یکی دو متریاش ایستاده بودم و بازیاش تکان دهنده بود – واقعآ حس عجیبی به آدم دست میداد.
وودی الن: این نیروی ذخیره است. احساس می کنید دارد با سرعت یکنواخت صد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و عالی کار میکند. ولی اگر خواست پایش را روی گاز بگذارد، هنوز میتواند دویست سیصد کیلومتر دیگر به سرعتش اضافه کند. آدم عمق قدرتش را حس میکند. وقتی فریاد می زند سطحی نیست، حس می کنید از ته دل این کار را میکند.
اریک لکس: تا به حال شده است هنرپیشهای هنگام بازیگری در فیلم هایتان از کوره در برود؟
وودی الن: «هنگام ساختن «کمدی سکسی نیمه شب تابستان» ، “خوزه فرر”کمی از دست من عصبانی شد.من اوقات بسیار خوبی با او داشتم و انسان خوش مشربی است. اما یک بار به خاطر این که از یک صحنه پانزده برداشت کردم دلخور شد و گفت “دیگر نمیتوانم، تو مرا به یک حجم لرزان تبدیل کردهای” و من پیش خودم فکر کردم خدایا خداوندگارا! تو “خوزه فرر” هستی، من چطور می توانم تو را به یک حجم لرزان تبدیل کنم؟. تو یک بازیگر فوق العاده هستی و من فقط دارم میگویم ” نه، این آن طوری که من میخواهم نیست و لطفآ دوباره تکرار کن”. خب پس من حتمآ آدم خشک و بی احساسی هستم. فقط به خاطر این که انتظار دارم درخواستهای مرا بدون چون و چرا اجرا کنند.
اریک لکس: هیچ به فکر این بودهاید شخصیتی را که معمولآ بازی میکنید گسترش بدهید؟
وودی الن: نه. حتی کمی هم محدودترش کردهام. همیشه در همین حد و حدود بوده است. مطمئنآ گسترش پیدا نخواهد کرد. میتوانم همین شخصیت ، یعنی یک نیویورکی را، به نحوههای مختلف بازی کنم. ولی زیاد دگرگونی پذیر نیست. من میتوانم در یک فیلم کمدی یکی دو صحنه جدی بازی کنم. مردم این را از من قبول خواهند کرد. ولی نه در یک فیلم دراماتیک. من در همین محدوده ای که دارم، میتوانم شخصیتهای مختلفی را بازی کنم. برای مثال من در نقش یک استاد دانشگاه قابل قبول خواهم بود، یا نویسنده ای برای مجله نیویورکر، یا شخصی که در یک محیط فرهنگی کار میکند. همین طور هم میتوانم شخصیتی باشم که روی اسبها شرط بندی میکند یا یک آدم کوچک و پست و بزدل و خبر چین، یا نویسندۀ گزارشهای ورزشی، خلاصه این طور نقشها که محدود است به همین تیپهای شهرنشین. ولی من هرگز نه میتوانم و نه میخواهم یک شخصیت جدی و دراماتیک را بازی کنم. یعنی مسخره خواهد بود. مثلآ من اگر در «صحنه های داخلی» بودم یا یکی از شوهرها در «فریادها و نجواها» ، مردم از خنده روده بر میشدند! ولی اگر فیلم آشکارا یک کمدی باشد و یک باره موضوع جدی شود من میتوانم در این صحنهها بازی قابل قبولی داشته باشم. اما تماشاگران مایل نیستند مرا در یک نقش تمام دراماتیک و جدی ببینند. آنها منتظرند تا من یک حرف با نمک بزنم و حق هم دارند چون این نموداری است که طی این سالها من از خودم در فیلمهایم ارائه دادهام.
من هم دوست دارم که “چارلی چاپلین” و “باب هوپ” را در نقشهای کمدی ببینم. با همین استدلال نمیخواهم “مارلون براندو” را در بعضی از نقشها ببینم برای اینکه برایم لذت بخش نخواهد بود. “رابرت دنیرو” از پس بازی کردن نقش «آخرین بانفوذ» درآمد چون آن قدر خلاقیت دارد که انگار هنرپیشه به دنیا آمده ولی من ترجیح میدهم او را در نقشهایی مانند «گاو خشمگین» و «راننده تاکسی» و «خیابان های پست» ببینم. البته او هر نقشی را عالی اجرا میکند ولی برای تماشاچیان کم تر لذت بخش خواهد بود اگر او را در نقشهایی که محدودش میکنند ببینند.
اریک لکس: آیا برای آماده شدن برای نقشهایتان کار بخصوصی میکنید؟
وودی الن: نه. برای من مثل آب خوردن است، بازیگری نیست. میتوانید دوربین را همین الان راه بیندازید و من نقشم را بازی میکنم. این از فواید نداشتن استعداد است! من در همان محدوده خودم می مانم که اصلآ به بازیگری احتیاج ندارد. هنگامی که دوربینها را کلید میزنند با همین حالا که نشسته ام هیچ فرقی نمیکند. کارهایی که به عنوان یک هنرپیشه انجام میدهم برای من سادهترین کار در دنیاست. من نمیگویم بازیگری ام خیلی خوب است ولی همین خرده هنرپیشگی را هم بدون هیچ تلاشی انجام میدهم.
اریک لکس: هنگام ایفای نقشهایتان خیلی راحت و بدون دغدغه به نظر میرسید. آیا هنرپیشگانی هستند که با ترس و لرزمقابلشان بازی کنید؟
وودی الن: اگر در فیلمی با “مریل استریپ” یا مثلآ “جک نیکلسون” همبازی بودم این قدر احساس راحتی و آزادی نمیکردم. نگران این میشدم کاری نکنم که لطمهای به بازیگریشان وارد کند. سعی خودم را خواهم کرد ولی در پیش آنها احساس آسودگی نخواهم کرد. مثل نوازندگی در یک گروه جاز با “کلمن هاوکینز” است.
اریک لکس: بیایید کمی درباره هنرپیشگان دیگری که ستایش شان میکنید صحبت کنیم. یک بار به من گفتید مایل هستید که یک فیلم با “هیو گرانت” بسازید. در «کلاهبردارهای تازه کار» شما او را برخلاف تیپ همیشگیاش در نقش یک آدم پست گذاشتید.
وودی الن: او بازیگری است که همیشه از کارش خوشم آمده است. او به همان اندازه که من فکر میکردم خوب بود. هیچ شکی نداشتم به خاطر مهارت فراوانش به راحتی از پس بازی کردن نقش یک آدم پست بر میآید.
اریک لکس: کدام بازیگر است که تا به حال با او هم همکاری نکردهاید و دوست دارید با او کار کنید؟
وودی الن: همیشه دلم میخواسته که با “کیت بلانشت” کار کنم (در سال ۲۰١۳ وودی الن به این خواسته اش با فیلم« جاسمین آبی» رسید). او در هر فیلمی که بازی کرده فوق العاده بوده است.
اریک لکس: “داستین هافمن” چطور؟
وودی الن: من بارها گفته ام که داستین هافمن میتوانست نقشهایی را که من در ده دوازده فیلم داشتم خیلی بهتر از من بازی کند. ولی طرف هیچ وقت آزاد نیست. او همیشه کارش عالی است ولی همیشه مشغول کار هست.
اریک لکس: تا به حال با هم درباره همکاری در یک فیلم صحبت کرده اید؟
وودی الن: او ابراز علاقه کرده و یکی دوبار هم دربارهاش حرف زدهایم ولی هیچ وقت برنامه هایمان با هم جور نشده است. اول از همه، من هیچ گاه نمیتوانم دستمزد معمولی او را بپردازم پس باید در یک حال و هوایی گیرش بیاورم که حاضر باشد ارزان کار کند. من تا بحال نتوانسته ام گیرش بیاندازم. به یاد دارم یک بار برای پروژهای با او تماس گرفتم و پاسخ داد تازه یک فیلم پرفروش داشته و پس از سالها ساختن فیلمهای خوب ولی درآمد های پایین، میتواند دستمزدهای بالا درخواست کند. مدیرهای برنامههایش هم به او توصیه کرده بودند تا تنور داغ است یک پول حسابی به جیب بزند و من کاملآ این توجیه را درک کردم.
اریک لکس: “جک نیکلسون” چی؟
وودی الن: برای «هنا و خواهرانش» با او تماس گرفتم و او گفت که به “جان هیوستون” یک تعهد خانوادگی دارد – به خاطر این که با دخترش آنجلیکا زندگی میکند – که در فیلم «شرافت پریتزی» بازی کند ولی اگر آن پروژه منتفی شد در فیلم من بازی خواهد کرد. آن پروژه به هم نخورد و شخصی که به جای او آوردم، “مایکل کین”….
اریک لکس: که جایزه اسکار را برد!
وودی الن: استفاده از یک بازیگر انگلیسی انتخاب اولم نبود. دنبال یک آمریکایی بودم. چون آن نقش را برای یک امریکایی نوشته بودم. اما خیلی شانس آوردم مایکل به تورم خورد. اغلب گفته ام “مایکل کین” قادر نیست حتی یک لحظه غیر طبیعی بازی کند. او از آن بازیگرهایی است که باوقار جلوی دوربین به دنیا آمده و حقیقتآ یک هنرپیشه معرکه است. منظورم این است که او همه آن چیزی را که برای یک فیلم احتیاج دارید داراست: راحت بودن و طبیعی بودن به طور کامل. هیچ وقت کارش بازیگری به نظر نمیرسد. انگار دارد خیلی عادی و طبیعی صحبت میکند.
اریک لکس: دیگر چه کسانی با این معیار شما همخوانی دارند؟
وودی الن: « “لیام نیسون “هم بازیگر محشری است که نمیتواند ساختگی بازی کند. این هیچ افشاگری نیست که من با بازیگران بزرگی کار کردهام. مثلآ “جین هکمن” که احتیاجی نیست من افشا کنم که او هم هنرپیشه بزرگی است.
من با عده بیشماری طی این سالها کار کردهام و همگیشان جداً عالی بوده اند. این راز کارگردانی من است: بازیگران عالی استخدام کن و ستایشها و تمجیدها را به حساب خودت بریز! وقتی که “ایان هولم” و “جینا رولندز” را در اختیار دارید دیگر برای گرفتن بازیهای درخشان از آنها به چی احتیاج دارید؟ هیچ چیز. فقط کافی است بگویید چه ساعتی سر صحنه بیایند و به آنها قهوه و شیرینی بدهید و این کاری است که من تمام عمر کردهام، به کار گرفتن اشخاصی که توانایی بالا دارند. آن وقت گزارشگران فیلمهایم فکر می کنند طرف متد خاص خودش را دارد که این بازیهای فوق العاده را از هنرپیشگانش میگیرد با اینکه به نظر میرسد که اصلآ با آنها صحبت نمیکند!
ولی حقیقت محض این است که من آنها را استخدام میکنم و این بازیگران عالی کار میکنند. “مایکل کین” در فیلم «آموزش دادن به ریتا» که درست پیش از فیلم من ساخت، و هر فیلمی که پس از فیلم من ساخت، عالی بوده است. او همیشه محشر کار میکند و احتیاجی به کارگردانی من ندارد. وقتی می گویم “هرگز” اگر رو راست باشم گاه گداری ممکن است به یک بازیگر بگویم که مثلآ “ممکن است توی این صحنه بیشتر مشکوک به نظر بیایی یا چیزی شبیه به این”.
اریک لکس: برخی کارگردانها هستند که میل دارند خواستههایشان را به بازیگر تحمیل کنند.
وودی الن: خیلی پیش میآید که من پیش خودم فکر میکنم چرا این خانم بازیگر تا این حد با عصبانیت دارد داد میزند؟ این چیزی نیست که من نوشتهام. بعد به او میگویم “ممکن است این صحنه را آرام تر و راحت تر بازی کنید؟” و هنرپیشه هم این کار را به خوبی انجام میدهد. و من میگویم ” مرسی، عالی بود.” بعد زمانی که مشغول تدوین فیلم هستم متوجه میشوم طرز بازی آن هنرپیشه کاملآ صحیح بوده و جیغ و داد کاملآ برای آن شخصیت درست بوده است و من دلبستگی به آن متن فیلمنامه که در خانه نوشته بودم، داشتهام ! ولی شم آن بازیگر وقتی که فیلم نامه را مطالعه کرده درست تر از من بوده است. پس بعد از این که چندین بار این تجربه را داشتهام دیگر از تصحیح بازیگرانم خودداری کرده ام مگر این که صد در صد مطمئن باشم کارش فاجعه انگیزاست. ولی روی هم رفته به این نتیجه رسیده ام که بهتر است بگذارم بازیگران خواستهشان را بر من تحمیل کنند تا برعکس.
اریک لکس: “جان هیوستون” و “آلفرد هیچکاک” دو تن از کارگردانهایی بودند که نسبت به بازیگران شان خیلی سخت گیر بودند.
وودی الن: خب من فکر نمیکنم بازی های فیلم های آلفرد هیچکاک آن چنان ویژه باشند. بعضی از آن ها خیلی خوب هستند چون بازیگرانش عالی بودند ، مانند “کری گرانت” و “کلود رینز”. ولی “جان هیوستون” به هر شیوهای که کار میکرده، روشش صحیح بوده است. اگر خواستههای خودش را به هنرپیشگانش تحمیل کرده، باید بگویم برای او کاملآ مطلوب بوده است برای اینکه بازیها در فیلم های او فوق العاده اند در صورتی که در فیلمهای هیچکاک متوسطند، گرچه من عاشق فیلمهایش هستم.
اریک لکس: شما خیلی از بازیگران فیلمهایتان تعریف می کنید در صورتی که هیچکاک میگفت با بازیگران باید مثل گلۀ گاو و گوسفند رفتار کرد.
وودی الن: ببینید، برای فیلمهایی که هیچکاک میساخت حس میکرد احتیاجی به عمق و پیچیدگی بازیگرانی مانند “مارلون براندو” را ندارد. من هیچکاک را یک فیلمساز بزرگ از لحاظ کارگردانی بازیگرانش محسوب نمی کنم.
اریک لکس: درباره بازی کردن در فیلمهای کارگردانهای دیگر چه نظری دارید؟
وودی الن: خیلی هم مایل هستم ولی به ندرت از این پیشنهادها دریافت میکنم. من همیشه حاضر به این کار هستم ولی خب پا نمیشوم بروم مثلآ ترکمنستان در یک فیلم بازی کنم. من کیف میکنم اگر کسی بیاید و بگوید “من دارم یک فیلم در نیویورک می سازم و تو برای نقش یک پروفسور یا روانشناس صد در صد مناسب هستی و حاضریم کلی پول به تو بدهیم تا این نقش را بازی کنی چون بهتر از تو پیدا نخواهیم کرد و تو نادر هستی.”. این عالی میشود ولی هیچوقت اتفاق نیفتاده و نخواهد افتاد.