کلی رایکارد، کارگردان «اولین گاو» از تولید فیلمهای کم خرج و مستقل و شکست فردگرایی آمریکایی میگوید.
گابریلا پایلا
ترجمۀ شیوا اخوان راد
در اوایل ماه مارس، «اولین گاو» ساختهی کلی رایکارد که پرترهای تکاندهنده از یک دوستی عجیب و دور از ذهن بین دو بیگانه در قلمرو اورگن در دههی 1820 است به شکل محدودی به نمایش عمومی درآمد. این دو دوست با استفاده از یک گاو شیرده و از راه پختن شیرینی، امرار معاش میکنند. این محصول کمپانیA24 بسیار محبوب شد و افتتاحیهی باشکوهی را برای کلی رایکارد رقم زد اما پیش از اکران سراسری فیلم، سالنهای نمایش در سراسر آمریکا بسته شدند. به گفتهی رایکارد، «این شرایط ناامیدکننده بود اما با توجه به اوضاع فعلی نمیتوانم شکایتی داشته باشم. فقط به نزدیکترین رفقایم غر میزنم.» «اولین گاو»، به صورت استریم، پخش جهانی شد: «اما دوباره میگویم که واقعاً از این مساله ناراضیام. من با مردمی در کشورهای دیگر صحبت میکنم که به زندگیهای قبلیشان برگشتهاند و دلخورم از اینکه به خاطر حماقت عدهای نمیتوانیم به درستی جلو برویم.» در طول این دوره از انزوا، من کارهای رایکارد را دوباره بازبینی کردم. مجموعهای از وسترنهای مدرن و متفکرانه او که با وضعیت کنونی سازگارند: مراقبههایی آرام دربارهی آدمهای تنها که قربانی سرمایهداری آمریکاییاند و اغلب با طبیعت دمخورند. فیلم هایی با ریتم آرام و نظارهگری پیوسته و پلاتهای مینی مال. «اولین گاو»، طرح سادهای دارد؛ فیلمی دربارهی کسی که یک سطل شیر میدزدد. اما در این سال عجیب و بی سابقه برای سینما، ممکن است در نهایت، یک فیلم مستقل دربارهی شخصی که خیلی خوب یک سطل شیر میدزدد، یکی از مدعیان اسکار باشد. رایکارد اخیراً در مورد مراسم اسکار گفت: «من اهمیتی به جایزهی اسکار نمیدهم. اصلا نمیتوانم این مراسم را تماشا کنم. از دید من، آنها کمی خجالتآورند – غرق شدن در پول و این جور چیزها.» رایکارد که اهل میامی است و تحصیلاتش را در مقطع دبیرستان رها کرده، اولین فیلم سینماییاش را در سال 1994ساخت، فیلمی با عنوان «رودخانه گرس» با نگاهی به محل زندگیاش. فیلم بلند بعدی او با عنوانِ «لذت قدیمی» که در اورگن و مناظر شمال غربی اقیانوس آرام فیلمبرداری شده بود، بیشتر کارهای بعدی او از جمله «وندی و لوسی» را تحت تاثیر قرار داد. رایکارد از اتاق بزرگ و آفتابی خانهاش در پورتلند، اورگن، جایی که چند سال پیش پس از سه دهه زندگی در نیویورک به آنجا نقل مکان کرد با من صحبت کرده است. او در حال حاضر در حال کار بر روی یک پروژهی دیگر با همکار همیشگیاش جاناتان ریموند، داستان نویس و فیلمنامه نویس است.
کلی رایکارد: «نمیدانم روزها چطور میگذرند. زمان زیادی را در اتاقم میگذرانم. می توانم برای پیادهروی بیرون بروم و جاناتان ریموند هم در همین خیابان زندگی میکند. در همسایگیام دوستانی دارم، بنابراین معمولا در ایوان خانهام مینشینم و چرت میزنم. روزهایم تار و مبهم است. دقیقاً این احساس را دارم که وای چطور دوباره یک جمعهی دیگر از راه رسید.»
«اولین گاو» بر اساس رمان حماسی و جذاب «نیمهی عمر» جاناتان ریموند ساخته شده اما در قصه، گاوی وجود ندارد. چگونه شما و جاناتان در نهایت به فیلمنامهی نهایی رسیدید؟
گاو به نوعی کلیدی بود که قفل همه چیز را باز میکرد. زمان در این رمان چهار دهه طول میکشد. در کتاب، یک سفر به چین توصیف شده و کینگ لو واقعاً دو شخصیت متفاوت در رمان است. برای یک دهه به جاناتان میگفتم: «اوه، کتابِ «نیمهی عمر» را برای اقتباس به شخص دیگری نده، اما در عین حال نمیدانستم چگونه میتوانم فیلمش را بسازم.» وجود گاو الهام بخش بود و گویی دری را باز میکرد تا بتوانم تمام مضامین و شخصیتهای رمان را در آن حفظ کنم و بتوانم این کار را در گذر زمان انجام دهم که برای فیلمسازی من مفید بود. ما ایدههای زیادی در مورد فیلم داشتیم و فکر میکنم به نوعی به شکل عقبگرد کار میکرد. مثلا ما ایدهی مربوط به صحنهی تعقیب و گریز را داشتیم اما در واقع دلیلی که آنها از آن فرار میکردند را نداشتیم و سپس یک روز، جان این ایده را در مورد گاو مطرح کرد. در واقع یک مهندسی معکوس در فیلمنامه نویسی بود.
شما بین ساخت اولین فیلم خود، «رودخانهی گرس» و فیلمِ بعدی خود، «شادی قدیمی» دوازده سال فیلمی نساختید. میدانم که در این فاصله چند فیلم کوتاه تولید کردید اما در مورد آن دوازده سال بگویید؟ چه اتفاقاتی برای شما افتاد؟
آنچه اتفاق نیفتاد این بود که فیلمی نساختم. ساخت فیلم مستقل یا هر نوع فیلمسازی برای زنان در واقع هرگز آسان و سخاوتمندانه نبوده است. واقعاً مثل این بود که سرتان را به دیوار آجری بکوبید. افرادی که به نوعی خوششانس بودند و موفق به ساخت اولین فیلم خود شدند، تلاششان برای ساخت فیلم دومشان، کار غیرممکنی به نظر میرسید. من یک دهه را صرف تلاش برای ساختن فیلم دیگری کردم و سپس به نوعی دست از ساختن فیلم بلند کشیدم و به سینمای سوپرهشت بازگشتم و تلاش کردم روایت را در فیلمسازی به حداقل ممکن برسانم، هرچند که اصلاً مغزم در این زمینه کار نمیکند. در آن زمان تدریس را شروع کردم و فقط فکر کردم که میتوانم برای رضایت شخصی خودم یا هر چیز دیگری تدریس کنم و فیلم بسازم، بعد به اندازه کافی پسانداز کردم تا فیلم «لذت قدیمی» را بسازم. بعد یک فصل از یک برنامه رئالیتی تی وی را ساختم و توانستم یک ماشین دست دوم بخرم تا با آن به غرب آمریکا بروم.
عجب. به نظر میرسد، این یک تغییر و دگرگونی ذهنی عمیق هر روزه باشد. در یک گزارش نیویورک تایمز که در سال 2016 دربارهی شما چاپ شد، در مورد واقعیت ساخت فیلمهایی با بودجه کم (لو باجت) صراحتاً گفتید: «این در ضمن به این معنی است که من دستمزد نمیگیرم و اینکه من در دههی 50 زندگیام هستم.» تا وقتی که به «اولین گاو» رسیدید، وضعیت مالیتان چگونه بود؟ آیا میتوانید بگویید هزینهی ساخت آن چگونه تامین شد؟
اوه، نه، من چیز زیادی نمیتوانم بگویم. بدیهی است که این یک فیلم لو باجت بود اما برای من بزرگتر از حد معمول بود. هنوز هم، همانطور که همکار مرد فیلمسازم گفته است – من از او پرسیدم که چقدر برای فیلمش پول گرفته و او گفت: «آه، واقعا لو باجت بود، منظورم اینه که خیلی بیشتر از تو گیرم اومد» [می خندد] اما با این همه، حرفشان این بود که من دارم فیلمی درباره شخصی میسازم که یک سطل شیر میدزد. فکر نمیکنم که موضعگیریهای جانبدارانه هرگز از بین بروند. اما فکر میکنم بسیاری از این حرفها مربوط به داستانهایی است که من علاقمند به گفتن آنها هستم و هنگام ساخت این فیلم ها استقلال کاملی دارم. منظورم این است که این در مورد همه صدق میکند: هرچه پول بیشتری بگیرید، باید به افراد بیشتری جواب بدهید و صداهای بیشتری وجود دارد. اما در مورد این فیلم اصلاً اینگونه نبود. من هر کسی را که میخواستم انتخاب کنم، انتخاب کردم و و گفتم: «این فیلم من است.» شما پول کمتری میگیرید اما در عوض به آنچه می خواهید میرسید.
من اخیراً «لذت قدیمی» را دوباره تماشا کردم و مانند «اولین گاو»، از نحوهای که عواطف دوستانه بین دو مرد را به تصویر کشیدید تحت تأثیر قرار گرفتم. چگونه توانستید این صمیمیت را شکل دهید؟
خب اون دو نفر که با آنها در «لذت قدیمی» کار کردم، حین فیلمبرداری، در واقع در یک سفر کمپینگ با هم بودند. لذا فیلم، خود به خود این محیط صمیمانه را از قبل داشت و این در واقع به فیلم اضافه شد. در «لذت قدیمی»، همه چیز واقعی بود: هر چه بیشتر به درون جنگل میرفتیم، این نوع ارتباط مردانه بیشتر شکل میگرفت، تقریباً تا جایی که راضی میشدم و فکر میکردم: «خب، انرژی مردانهی زیادی در جریان است.» بازیگران فیلم، تمام روز در یک ماشین با هم هستند و پیاده روی میکنند و با سگ( لوسی) سر و کار دارند. فکر می کنم نمایش این پیوستگی بسیار آسان است. خوشبختانه من شرایطی را تجربه نکردم که دو بازیگر فیلمم، اوریون لی و جان ماگارو با فیلم همراه نباشند. فکر میکنم آنها هرکدام وجوه شخصیتی زیادی داشتند که آنها را بازی کنند. ماگارو بسیار درون گرا است و اوریون کنجکاو بود و میپرسید: «چرا این کار را میکنیم؟ و چطور؟» بیشتر بازیگران را از طریق کار با آنها میشناسم و شاید وقتی آنها به خانه بروند، کاملاً شخصیت متفاوتی داشته باشند اما به نظر من آنها ذاتاً در شخصیتشان، انرژی زیادی داشتند.
شخصیتهای فیلمهای شما عمیقا افراد تنهایی هستند و شما تنهایی را به گونهای به تصویر میکشید که کاملاً اصیل احساس میشود. چه رابطهای با تنهایی دارید: آیا شما شخصی هستید که از انزوا و کار در تنهایی لذت می برید؟
من خیلی وقت است که تنها هستم و تنها زندگی میکنم. اما دوست دارم در گروهِ دوستانم باشم. میتوانم زمان زیادی را به تنهایی سپری کنم اما نقل قول [ویلیام] بلیک در ابتدای «اولین گاو»: «یک پرنده لانه می سازد، یک عنکبوت تار می تند و یک انسان، دوستی» در مورد من صادق است. واقعاً میخواستم آن نقل قول را که در رمانِ جاناتان ریموند بود حفظ کنم چون میخواستم فیلمی درباره دوستی بسازم و نه دربارهی بیگانگی. دوستی باعث شده زندگی من بسیار غنی باشد با ارتباطهایی قوی و عمیق.
در «اولین گاو» برای حفظ توازن، شیرینی شخصیتها با نوعی شرارت مردانه آمیخته است. این نوع شرارت و بدجنسی در خیلی از لحظات فیلم به چشم میخورد مثلا در یکی از سکانس ها، پیرمردی را می بینیم که توی صف می پرد جلوی یک بچه تاآخرین کیک روغنی را بگیرد. چه چیزی شما را واداشته که به این نوع از مردانگی سنتی نزدیک شده و آن را به تصویر بکشید؟
می خواستم آن را مسخره کنم، بخصوص در این زمان. همه چیز آنقدر مضحک شده که کسی را ناراحت نمی کند. مثلا ما رئیس جمهوری داریم که ماسک نمی زند زیرا ماسک زدن مردانگی اش را خراب می کند. در چنین شراطی جز مسخره کردن چه کاری می توان کرد؟ در مورد این فیلم، همه این شکارچیهای جنگجو، آدمهای باحالی هستند که واقعا خندهدار است. در کتاب «نیمه عمر» یک لحن طنزآمیزی بود که خوشحالم که آن را به فیلم تبدیل کردم.
کودکیتان خیلی جذاب به نظر میرسد. حتی فراتر از واقعیتهای دههی هفتاد میامی، والدین شما به عنوان یک کارآگاه جنایی و افسر مخفی مواد مخدر کار میکردند. دیدگاه شما درباره سیستم عدالت کیفری و نگاهتان به جهان چگونه شکل گرفت؟
خب، این یک گفتگوی مفصل است. اخیراً زیاد به آن فکر کردهام اما حدس میزنم که همیشه به آن فکر میکنم. کودکی من بسیار آشفته بود. وقتی پدر و مادرم طلاق گرفتند، پدرم با پنج کارآگاه جنایی دیگر وارد صحنه شدند. اولین بار به یاد میآورم که شنیدم یکی از دوستان پدرم به طور تصادفی مرتباً در مورد اینکه «باید دهنش را سرویس کرد» حرف میزد با اینکه مادرم خودش کارآگاه خصوصی بود. زمانی که واقعاً جوان بودم، خیلی طول کشید تا بفهمم او طرف کدام یکی است. میامی مکان بسیار متنوعی است و من در محلههای بسیار متنوعی زندگی میکردم. من شاهد شورشهای میامی و شورشهای مک دافی بودم. من از رشد موضعگیریهای جانبدارانه آگاه بودم و میدانستم قدرت کجاست و کجا نیست. تنها به یک دلیل، مسائل سیاسی را خیلی شخصی در نظر میگیرم – شاید همهی ما این کار را بکنیم. شما آن را طوری جهت میدهید که گویی رای یکی از افراد خانواده شما باعث و بانی این وضعیت موجود است. فکر میکنم در سن جوانی به مفهوم نژادپرستی پی بردم چون توسط مادری بزرگ شده بودم که شغلاش این بود اما تبعیض جنسی کاملاً مرا تکان داد. عجیب است که میتوانستم در آن سن این مفاهیم را درک کنم شاید نه به شکل خیلی پیچیده، بلکه به روشی غریزی میدانستم که چگونه اوضاع بر مبنای نژادی عادلانه نیست اما این امر را تا سالها بعد درک نمیکردم و این احتمالاً یک امتیاز است که شما متوجه نمیشوید که به یک گروهی تعلق دارید که گروه برنده نیست. مطمئناً این نوعی امتیاز است که تا 22 سالگی ندانی چه خبر است.
قبل از اینکه مصاحبه را تمام کنم، یک سوال دیگر در مورد «اولین گاو» میپرسم: به دلیل برنامه اکران فیلم در سال جاری، چقدر فکر میکنید فیلمتان یک مدعی اسکار باشد و میدانم که در مورد اسکار قبلا چه گفتید. آیا این موضوع الان برای شما اهمیت دارد؟
اگر قرار بر این باشد که برندهی جایزه اسکار شوید، برایتان سال شگفتانگیزی نخواهد بود؟ اینکه فقط با زوم شرکت کنید بدون لباس رسمی. دوست ندارم که با فیلمها مثل یک رقابت ورزشی برخورد شود. دوست ندارم این اختیار را به کسی بدهم. اگر بخواهم فیلم دیگری بسازم، فیلم فوق العادهای خواهم ساخت.