شخصا از اینکه جعفر پناهی موفق شد نخل طلای کن امسال را به خاطر فیلم «یک تصادف ساده» خود تصاحب کند خوشحال شدم. به طور کلی هر حادثه یا اتفاقی در عرصه بین المللی باعث شود که نام سینمای ایران در جهان مطرح شده و اعتباری برای سینمای ایران کسب کند مرا خوشحال میکند. به اعتقاد من جعفر پناهی فقط فیلمساز نیست بلکه اکتیویستی سیاسی است که تصمیم گرفته حرف های سیاسی اش را در قالب فیلم بزند و سینما برای او ابزاری برای مبارزه سیاسی است. چون هنوز فیلم پناهی را ندیده ام طبیعتا درباره ارزشهای سینماییاش نمیتوانم قضاوت کنم. از طرفی ترکیب هیئت داوران امسال کن، ترکیب سینمایی نسبتا قابل توجهی بود. حضور فیلمسازان برجستهای چون کارلوس ریگاداس و هونگ سانگ سو در هیئت داوران کن امسال می تواند تا حدی به ما اطمینان دهد که نخل طلای پناهی خیلی بی حساب و کتاب نبوده و معیارهای سینمایی هم درنظر گرفته شده، هرچند حضور ژولیت بینوش در راس هیئت داوران و حمایت احتمالی او از پناهی را هم نباید نادیده گرفت. بازیگری که سمپاتی زیادی به پناهی داشته و از بانیان کمپین آزادی پناهی در فستیوال چند سال پیش کن بود، زمانی که پناهی در زندان بود و یادم هست که ایشان چگونه در کنفرانس مطبوعاتی کن برای فیلم «کپی برابر اصل» کیارستمی برای پناهی اشک می ریخت. به اعتقاد من کل این جریان یعنی ژست های نمادین پناهی و سخنرانی های تند و تیز او بر علیه حکومت ایران و بازتاب رسانه ای آن و حواشی ایجاد شده درباره فیلم ایشان و فیلم «زن و بچه» سعید روستایی به عنوان نمایندگان دو جریان فیلمسازی در ایران یعنی رقابت بین فیلمی سیاسی و زیرزمینی و ضد حکومتی با فیلمی که به هر حال با مجوز ومطابق قوانین جمهوری اسلامی ساخته شده و خط قرمزها را رعایت کرده، باعث بوجود آمدن جنجال و یک فضای دوقطبی شدید در میان ایرانیان داخل و خارج از کشور شد. به اعتقاد من، نخل طلای پناهی، ابلاغ یک پیام صریح و روشن از طرف فستیوال فیلم کن به سینماگران ایرانی بود که اگر می خواهید در فستیوالها مطرح شوید و جایزه بگیرید باید فیلم زیرزمینی و ضد حکومتی بسازید، باید علاوه بر سینماگربودن، اکتیویست سیاسی هم باشید و سابقه زندان داشته باشید و اگر موفق شدید بطور قانونی یا غیرقانونی از کشور خارج شوید و در فستیوالها حضور پیدا کنید حتما سخنرانیهای پر آب و تاب و آتشین درباره خفقان و اختناق در ایران ایراد کنید و شعارهایی درباره آزادی مردم ایران از چنگال استبداد سر دهید. و البته این پیام فقط به سینماگران ایران نیست بلکه فستیوال فیلم کن با اهدای این جایزه به فیلمسازان غیر ایرانی دیگر از جمله به کلبر مندوسا فیلهو، اری استر، کلی رایکارد، ریچارد لینکلیتر، بی گان و سرگئی لوزینتسا هم مستقیما میگوید که در کنار اکتیویستهای سینماگر جهان سومی که در دفاع از حقوق بشر و بر علیه حکومتهایشان فیلم می سازند شما شانسی برای برنده شدن ندارید.
بنابراین پرسش کلیدی که در اینجا مطرح می شود این است: آیا جشنوارههای جهانی هنوز مرجع داوری برای سینما هستند، یا بدل به تریبونی برای بیانیههای سیاسی و ژستهای نمادین شدهاند؟
به نظرم فستیوالهای بزرگ در سال های اخیر در مواجهه با فیلمهایی از کشورهای جهان سوم با حکومتهای غیردمکراتیک و غیر لیبرال، اغلب رویکردی «اگزاتیک» و «سیاسیزده» اتخاذ کرده اند. بر این اساس، فیلم نه بهعنوان یک اثر هنری، بلکه تنها بهمثابه سندی از رنج، سرکوب، یا اعتراض سینماگر به یک حکومت دیده میشود و ارزشهای زیباییشناختی، نوآوریهای روایی یا فرمی فیلم در درجه دوم اهمیت قرار میگیرند. بر این اساس جایزهای که باید به پاداش خلاقیت سینمایی داده شود، گاهی در واقع بهعنوان بیانیهای علیه دولتها یا نظامهای خاص عمل میکند. مثلاً وقتی فیلمی که کیفیت هنری متوسطی دارد، صرفاً بهدلیل شرایط سخت تولید یا محتوای سیاسی و اعتراضیاش جایزه میبرد، سوالی جدی درباره معیارهای ارزیابی پیش میآید: آیا جایزه به فیلم داده شده یا به وضعیت سیاسی پیرامون آن؟
این رویکرد میتواند فیلمسازان کشورهای در حال توسعه را به تکرار روایتهای خاص (مثل فقر، سرکوب، زنستیزی، سنتزدگی و …) ترغیب کند، صرفاً چون میدانند این روایتها در بازار هنر جهانی و در فستیوالهای غربی، “خریدار دارد”. نتیجه، کلیشهسازی از جوامع غیرغربی، و نادیدهگرفتن دیگر صداها و روایتها که شاید کمتر سیاسی ولی اصیلتر و متنوعتر باشند. این رویکرد میتواند به نوعی “اخلاقیسازی هنر” منجر شود، جایی که اثر نه براساس قوت هنری، بلکه براساس موقعیت اخلاقی سازندهاش ارزیابی میشود. این موضوع میتواند به تضعیف استانداردهای سینمایی و غلبه نگاه سیاسی در داوری منجر شود.
به نظرم فیلم «طعم گیلاس» کیارستمی (برنده نخل طلای 1997) که فیلمی مینیمالیستی، فلسفی و به شدت غیرسیاسی بود، اگر امروز بود، به خاطر فقدان موضعگیری سیاسی علیه حکومت ایران، به کلی از سوی فستیوال فیلم کن نادیده گرفته میشد و حتی بعید بود به بخش مسابقه این فستیوال راه یابد. در مقابل، فیلم هایی مثل «دایره» (برنده شیر طلایی ونیز 2000)، یا «تاکسی» (برنده خرس طلای برلین 2015)، هر دو از ساخته های جعفر پناهی که مستقیماً و صراحتاً به سرکوب و محدودیتهای اجتماعی در ایران میپردازند؛ نهفقط بهعنوان یک فیلم و به خاطر ارزش های سینمایی شان بلکه بهعنوان موضعگیریهای سیاسی یک فیلمساز، مورد تحسین و توجه جشنوارهها قرار گرفتند. وقتی زهرا امیرابراهیمی در سال 2022 به خاطر ایفای نقش یک زن خبرنگار در دل یک جامعۀ بسته و ضد زن در فیلم «عنکبوت مقدس» برنده جایزه بهترین بازیگر زن شد، در نگاه بسیاری از منتقدان، این جایزه بیش از آنکه برای بازیگری اعطا شده باشد، بیانیهای سیاسی علیه حکومت ایران بود. خود فستیوال فیلم کن نیز با افتخار اعلام کرد که «با این انتخاب از شجاعت حمایت کردهایم»، نه لزوماً از ظرافت بازی یک بازیگر زن نوظهور.
بنابراین، این ادعا که جشنوارههای جهانی – بهویژه کن، برلین و ونیز – در سالهای اخیر بهشدت تحت تأثیر سیاستهای هویتی، دغدغههای حقوق بشری، و اعتراضهای نمادین قرار گرفتهاند؛ ادعای غلطی نیست. این سیاست اگرچه در ظاهر در حمایت از فیلمسازان مستقل و معترض است، اما در نهایت ملاکهای هنری و سینمایی را نایده گرفته یا به حاشیه رانده، سلیقهای و شعاری عمل میکند و باعث ایجاد نوعی نگاه استعمار فرهنگی معکوس می شود که در آن غرب همچنان میخواهد “صدای مظلومان” و “سرکوب شدگان” را از زبان خودش بشنود، نه بهشرط استقلال آنها در زیباییشناسی.