“رفتم توی سايه، دور و بر آفتاب بود و دو گلهی سايه، وسط آفتاب سياه نشستم. گيج و غمزده و مبهوت و از اينجور چيزها. پريشانتر از آن بودم كه با كسی حرفی بزنم. رفته بودم تو فكر آدمی كه همهی راههای مردن را میرود، بيشتر راههای سخت را به خيال آسانی و باز ياری نمیكند و بعد بخت بیخبر میآيد سراغش و همينجور صاف و ساده كلكش كنده میشود. شايد كارگرهای قديمی يادشان باشد عاشور چه جور آدمی بود.” (ناصر تقوایی. مجموعه قصۀ «تابستان همان سال»)
با درگذشت ناصر تقوایی، سینمای ایران یکی از مهمترین و اصیلترین چهرههای روشنفکری خود را از دست داد. تقوایی، سینماگری مولف و از پیشگامان موج نوی سینمای ایران در دههی چهل بود و سینمای او ادامه دهندۀ جریان مدرنیستی بود که پیش از او با ابراهیم گلستان، فرخ غفاری، و فریدون رهنما آغاز شده بود و با داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، بهرام بیضایی، امیر نادری، عباس کیارستمی، سهراب شهیدثالث و دیگران ادامه یافت. او با فیلم «آرامش در حضور دیگران» خون تازهای در رگهای خشک سینمای تجاری راکد و محافظهکار ایران جاری کرد؛ سینمایی که در حصار روایتهای کهنه و کلیشهای و نگاههای سطحی و مبتذل گرفتار بود.
اما تقوایی فقط فیلمسازی در بطن موج نو نبود؛ بلکه داستاننویسی خلاق با نثری پخته و زبانی صیقل یافته نیز بود. پیش از ورود به سینما، مجموعهداستان «تابستان همان سال» را منتشر کرد که تحت تأثیر نویسندگان آمریکایی چون ارنست همینگوی نوشته شده بود با نثری موجز، دقیق و پرکشش که بعدها در زبان تصویری فیلمهایش نیز بازتاب یافت. داستانگویی تقوایی، چه در ادبیات و چه در سینما، بر پایهی مشاهده، ایجاز، تصویرسازی و نگاه شفقت آمیز به انسان استوار بود.

تقوایی از جنوب ایران و آبادان برخاست؛ سرزمینی تفتیده، زیر آفتابی داغ با هوایی شرجی، نخلستانها و بندرهایی متروک و جنزده و آدمهای تبعیدی و کشتیهای شکسته و به گل نشسته. اقلیم جنوب در آثار تقوایی نهتنها یک لوکیشن و پسزمینهی جغرافیایی، بلکه یک فضا و کاراکتر زنده است. از مستند شاعرانهی «باد جن» تا فیلم کوتاه «رهایی» و شاهکار اقتباسی او «ناخدا خورشید» که بر اساس رمان «داشتن و نداشتن» همینگوی ساخت؛ جنوب در کارهای تقوایی حضوری سنگین، پر رمز و راز و اسطورهای دارد؛ سرزمینی میان واقعیت و رویا، میان جنون و تنهایی.
در عرصهی سینمای داستانی، آثار تقوایی را میتوان در دو مسیر اصلی تحلیل کرد. او از یک سو، گرایش به سینمای مدرن و هنری اروپا و روایتهای روشنفکرانه داشت که این نوع روایت را میتوان در فیلمهایی چون «آرامش در حضور دیگران»، «نفرین» و «کاغذ بیخط» دنبال کرد، فیلمهایی که به هویت و اخلاق انسان ایرانی در جهان بیثبات مدرن میپردازد و او را در معرض بحران مدرنیته و ازخودبیگانگی قرار میدهد؛ و از سوی دیگر، تأثیرپذیری او از سینمای نوآر و کلاسیک آمریکایی در آثار جنایی و تریلرهای اجتماعی چون «صادق کرده» و «ناخدا خورشید» کاملا آشکار است؛ درامهایی پرتعلیق با میزانسنهای دقیق و نوری که از دل تاریکی برمیخیزد.

یکی از ویژگیهای ممتاز ناصر تقوایی، قدرت داستانگویی، روایتپردازی و فضاسازی او بود؛ مهارتی که میان فرم مدرنیستی و ساختار کلاسیک در نوسان است. در «آرامش در حضور دیگران» و «نفرین»، او از ساختار خطی سینمای کلاسیک فاصله میگیرد و با زبانی مدرن و نگاهی روانکاوانه، جامعه و فرد را در بحرانِ گذار از سنت به مدرنیته به تصویر میکشد. اما در «صادق کرده»، «ای ایران» و بهویژه «ناخدا خورشید»، به فرم کلاسیک و قصهگو بازمیگردد. این حرکت سیال میان دو نوع مختلف سینما، یعنی روایت مدرن اروپایی و قصهگویی کلاسیک آمریکایی، نشاندهندۀ تسلط و آگاهی عمیق تقوایی بر تاریخ و زبان سینما بود. او همانقدر به آنتونیونی و برگمان نزدیک است که به جان فورد و هوارد هاوکس؛ و شاید راز ماندگاری آثارش نیز در همین تعادل میان اندیشه و روایت، میان فرم و قصه نهفته باشد. تقوایی در درامهای جناییاش مثل «صادق کرده» و «ناخدا خورشید»، عناصری از سینمای جنایی و نوآر آمریکایی را در بستر جنوب ایران و اقلیم بومی آن بازآفرینی کرد.
در دههی چهل، همکاری تقوایی با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و تلویزیون نیز فصلی درخشان از فعالیت سینماییاش بود؛ جایی که او توانست برخی فیلمهای کوتاه مستند و داستانی شاخصاش مثل «باد جن»، «اربعین»، «نانخورهای بیسوادی»، «تاکسیمتر»، «مشهد قالی» و… را بسازد. تقوایی در سال 1350 فیلم کوتاه داستانی «رهایی» را در کانون دربارۀ کودکان جنوب ایران ساخت. «رهایی»، داستانی نمادین دربارۀ اسارت و شوق آزادی است و تقوایی، پیام سیاسی آشکارش را از طریق پسربچه ای جنوبی که پدرش او را در زیرزمین خانه زندانی کرده و در انتظار رهایی است منتقل میکند. پسرک، در زیرزمین تاریک و در تنهایی با سرنوشت ماهی سرخی که از دریا گرفته و آن را در تُنگی شیشه ای حبس کرده، همذات پنداری میکند. کودکان فقیر و سوختۀ جنوبی که لنگ به کمر بسته و پاکتی بر سر گذاشتهاند که تنها چشمهایشان از میان آن پیداست (موتیفی تکرار شونده در فیلمهای تقوایی که در «ناخدا خورشید» هم وجود دارد) و نیز بازی نور و سایه بر روی آب دریا و کوچه پس کوچههای تنگ و داغ بندر جنوبی، فضای غریب و مرموزی در فیلم ساخته است که بعدها نظیر آن را در «ناخدا خورشید» هم میبینیم.

سبک سینمایی تقوایی، سبکی ترکیبی است از نئورئالیسم و سینمای هنری و روشنفکری اروپا. تقوایی استاد میزانسنهای سینمایی بود. در فیلمهایش، میزانسن و فضا نقشی اساسی در روایت دارند. او برای فضا و جغرافیا در سینما اهمیت خاصی قائل بود و همیشه در کلاسهای فیلمنامهنویسی روی آن تاکید میکرد. او درباره اهمیت جغرافیا و فضا در سینما گفته بود: “هیچ واقعهای وجود ندارد که در یک جغرافیا اتفاق نیفتاده باشد. هنر بدون فضا و جغرافیا وجود ندارد و جغرافیا بستر هنر است. هنری که جغرافیا و فضا ندارد، از واقعیت پرت شده و به دره سقوط میکند. هیچ اتفاقی در خلأ رخ نمیدهد؛ برای نویسنده و هنرمند شدن، در درجه اول باید مفهوم فضا را درک کرد. جغرافیا یعنی عالم واقع، و هر چیزی در عالم واقع اتفاق میافتد. تخیلات خود را نیز اگر در یک جغرافیا قرار دهید، واقعیت پیدا میکند. پیش از آنکه بهدنبال پیدا کردن ایرادات جملات نوشته شده باشید، به جغرافیا توجه کنید. قصهی خوب در جغرافیای نامناسب جواب نمیدهد. اکثر داستانهای خوب نیز ابتدا به معرفی جغرافیا و فضا میپردازند و بعد میگویند چه اتفاقی در آنجا رخ میدهد.”
تقوایی در اقتباسهای سینماییاش از آثار ادبی، مهارت و خلاقیتی نادر از خود نشان داد. از نخستین فیلمش «آرامش در حضور دیگران» که اقتباسی از یک داستان کوتاه از غلامحسین ساعدی بود تا سریال جاودانهی «داییجان ناپلئون» (بر اساس رمان ایرج پزشکزاد) و «نفرین» که برگرفته از داستان «باتلاق» از میکا والتاری بود، و سرانجام «ناخدا خورشید» که شاهکارش بود و از روی «داشتن و نداشتن» همینگوی ساخته شده بود، مهارت تقوایی در اقتباس و برگردان خلاقه یک رمان یا داستان کوتاه به سینما دیده میشود. در همهی این آثار، تقوایی نه به تکرار که به بازآفرینی دستمایههای ادبی خود پرداخته است. او در برگردان داستانهای خارجی مثل «باتلاق» و «داشتن و نداشتن» همینگوی، با رویکردی بومیگرایانه، این داستانها را در فضاهایی ایرانی با مختصات ایرانی و شخصیتهای بومی بازسازی کرد.
«ناخدا خورشید»، بیانگر دلبستگی تقوایی به ارنست همینگوی و تاثیرپذیری او از سبک روایی این نویسنده و شیوۀ دیالوگنویسی و زبان طعنهآمیز و شخصیت پردازی منحصربفرد او بود. او همانند بسیاری از نویسندگان جنوبی، در داستاننویسی هم متأثر از تجربههای داستاننویسان آمریکایی بهویژه همینگوی و فاکنر بود و مجموعه داستان «تابستان همان سال» نمونهای درخشان از سبک داستاننویسی موجز و مینیمالیستی اوست. تقوایی در «ناخدا خورشید» به شخصیتهای آمریکایی همینگوی، هویت جنوبی داد و آنها را از کوبا و فلوریدا به بندری متروک و جن زده در جنوب ایران منتقل کرد. ناخدا خورشید، قهرمان فیلم او، همانند هری مورگان، مردی سرسخت بود که از اصول اخلاقی خاصاش کوتاه نمیآمد. هرچند اقتباس تقوایی، تفاوتهای زیادی با اقتباس هاکس داشت. درحالی که هاکس دغدغههای آمریکایی خود را دارد و داستانی جنایی و گانگستری را در دهه سی و عصر رکود اقتصادی آمریکا روایت میکند، ماجراهای«ناخدا خورشید»، در دهه چهل و در بندری در جنوب ایران رخ میدهد و داستان کشمکش ناخدا با چند تبعیدی سیاسی خشن و شرور است که میخواهند از مرز فرار کنند. در نسخه هاکس، هری مورگان (با بازی همفری بوگارت) بارزترین قهرمان کلاسیک است که میل به حرکت و استقلال دارد و در «ناخدا خورشید»، ناخدا، مردی تیرهروز و گرفتار است که در برابر افراد فاسد و زورگویی مانند خواجه ماجد و تبعیدیان شرور و یاغی میایستد. مستر فرحان، ملول و خواجه ماجد، با لحن، زبان و هویت جنوبیشان، به شخصیت های منحصربفردی در تاریخ سینمای ایران تبدیل شدهاند. با اینکه تقوایی معمولاً از نمایش مستقیم و بیواسطه خشونت در فیلم پرهیز میکرد، اما سکانس کشته شدن خواجه ماجد در «ناخدا خورشید»، یکی از خشنترین صحنههای سینمای ایران است. معلولیت جسمی آدمها در «ناخدا خورشید»، یکی از تفاوتهای فیلم تقوایی با فیلم هاکس است. یکی جذامی است، یکی فلج و دیگری کور است،ملول کم شنوا است و ناخدا یک دست ندارد. در فیلم دیالوگ طعنهآمیزی هست که به سبک دیالوگهای همینگوی، ناخدا خورشید را معرفی میکند: “ناخدا خورشید؟ همون که یه دست نداره؟ نه! همون که یه دست داره.”

فیلم تقوایی نسبت به فیلم هاکس، سرزندگی، شوخطبعی و ریتم بهتری دارد و او به فضا و روابط انسانی بین شخصیتها توجه بیشتری کرده است. «ناخدا خورشید»، با ساختار بصری منسجم، جزییات سنجیده و میزانسنها و قاببندیهای دقیق، یکی از درخشانترین و بیهمتاترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران است.
ازخودبیگانگی، بحران هویت، توهم، تضاد بین سنت و مدرنیته، تنهایی، انزوا و تبعید، تمهای آثار تقوایی را میسازند. او استاد تصویرکردن موقعیتهای بحرانی و دراماتیک و پرتعلیق بود که در فیلمهایی مثل «صادق کُرده» و «ناخدا خورشید» دیده میشود. قدرت او در روایت و تسلط اش بر زبان تصویر و گرایشاش به ساختار روایی مدرن و چندلایه، سینمای او را به نمونهای منحصربفرد از سینمای داستانگو در ایران تبدیل کرد.
متاسفانه سرنوشت تقوایی در سالهای پایانی عمرش بسیار تلخ بود. انزوای طولانی، بیماری آلزایمر، و محدودیتهایی که از سوی برخی تهیهکنندگان و نهادهای رسمی دولتی بر او تحمیل شد، باعث انزوا و خانهنشینی او شد. دو فیلم «چای تلخ» و «زنگی و بومی» در نیمه کار متوقف شد و هرگز به پایان نرسید. در گفتگویی که با تهیهکننده فیلم «چای تلخ» داشتم او علت توقیف فیلم را گردن تقوایی انداخت و معتقد بود که تقوایی با وسواس بیش از حدش، باعث کندی پیشرفت کار و بالابردن هزینه فیلم شده بود به نحوی که ادامه آن دیگر ممکن نبود. اما روایت تقوایی متفاوت بود و گفته بود که کارشکنیهای تهیه کننده و تیم او باعث شد که او کار را نیمه تمام رها کند. من در فرصتی که برایم پیش آمد موفق شدم هفتاد دقیقه از نماهای فیلمبرداری شده «چای تلخ» را ببینم. درامی جنگی که تقوایی فیلمنامه آن را بر اساس داستان «شکستناپذیر» از سامرست موآم نوشته بود و در جنوب ایران فیلمبرداری کرد. متاسفانه آنچه که دیدم از حد انتظارم بسیار پایینتر بود و مطمئن نیستم که حتی در صورتی که ساخته میشد چه دستاوردی برای آقای تقوایی داشت. جنوبی که تقوایی در این فیلم نشان داد، جنوبی نبود که در فیلمهای دیگرش با قدرت و زیبایی تصویر کرده بود. با این حال بسیار متاسفم که ایشان نتوانست این فیلم و فیلمهای ناتمام دیگرش را تکمیل کند.
تقوایی، آدم سرسختی بود و به اصولش پایبند بود. فیلمسازی نبود که با سانسور و ممیزی کنار بیاید. کمالگرایی و وسواس هنری و دقت زیادش در ساختن فیلم با قواعد تجاری، سرمایه محور و گیشه پسند حاکم بر سینمای ایران همخوانی نداشت. شخصیت مستقل و ستیزهجوی او و صراحت بیان او نیز در تضاد با فضای محافظهکار سینمای ایران بود. مرگ تقوایی، پس از سالها بیماری و زندگی در انزوا سکوت، یادآور غروب یکی از اصیلترین چهرههای روشنفکری ایران است؛ سینماگری که در میانهی تبوتاب مدرنیته، ریشه در خاک و آفتاب جنوب داشت و از دل واقعیت، شعرهای سینماییاش را خلق کرد. مرگ ناصر تقوایی، نویسنده و کارگردان مولف و صاحب سبک، فقدانی بزرگ و ضایعه ای جبران ناپذیر برای سینما و فرهنگ ایران است. یادش گرامی و روحش شاد.



