زندگی، بزرگ‌ترین منبع شگفتی من است/گفتگوی اختصاصی با لئونارد کورن، نویسنده و نظریه‌پرداز وابی‌سابی  

«من هر روز همسرم را بیشتر دوست دارم. او موجودی کامل نیست و البته من هم نیستم. اما قدردانی عمیق از این انسان، با تمام نقص‌هایش، باعث می‌شود که بیشتر او را دوست داشته باش.»

این گفت‌وگو سفری است به دنیای لئونارد کورن؛ نویسنده و هنرمندی که با کتاب تحسین‌شده‌اش، «وابی‌سابی برای هنرمندان، طراحان، شاعران و فیلسوفان»، دریچه‌ای تازه به زیبایی‌شناسی ناتمامی و نقص گشود. نام او اگرچه یادآور لئونارد کوهنِ بزرگ است و گاهی با این موسیقی‌دان اشتباه گرفته می‌شود، اما جهان کورن نه در میان نت‌ها، که در جزئیات نادیده‌گرفته‌شده‌ی زندگی جریان دارد. در این مصاحبه‌ی اختصاصی که در دسامبر ۲۰۲۵ انجام شده، کورن با نگاهی صادقانه و عمیق از فلسفه‌ی شخصی‌اش می‌گوید؛ از این‌که چگونه وابی‌سابی فراتر از یک نظریه‌ی هنری، در تار و پود زندگی روزمره، انتخاب‌های غذایی و حتی روابط انسانی‌اش ریشه دوانده است. او نشان می‌دهد چگونه می‌توان در میان شلوغی‌های جهان مدرن، در سادگی، سکوت و اشیای معمولی، معنا و آرامش یافت.

چه چیزی باعث شد که شروع به نوشتن کتاب‌هایتان درباره وابی‌سابی کنید، به‌ویژه کتاب «وابی‌سابی برای هنرمندان، طراحان، شاعران و فیلسوفان»؟ آیا لحظه یا تجربه‌ی خاصی شما را به این مسیر سوق داد؟
این اتفاق زمانی افتاد که دیگر کتاب‌هایم را با ناشران بزرگ منتشر نمی‌کردم و تصمیم گرفتم آن‌ها را به‌صورت مستقل منتشر کنم. نخستین کتاب‌هایم چگونه یک حمام ژاپنی بگیریم (How to Take a Japanese Bath) و چگونه برگ‌ها را جمع‌آوری کنیم (How to Rake Leaves) بودند که هم از نظر منتقدان و هم در بازار، موفقیت نسبی داشتند. همین موفقیت نسبی دلگرمم کرد تا کتاب دیگری بنویسم، اما این‌بار می‌خواستم به موضوعی عمیق‌تر و معنادارتر بپردازم. آن زمان در توکیو زندگی می‌کردم و کنجکاو بودم زیبایی‌شناسی ژاپنی‌ای را پیدا کنم که بیشترین هماهنگی را با من داشته باشد و بتوانم آن را تعریف کنم. سه سال بعد، نتیجه‌ی این جست‌وجو کتاب «وابی‌سابی برای هنرمندان، طراحان، شاعران و فیلسوفان» شد.

بسیاری از خوانندگان می‌گویند بعد از خواندن کتاب‌های شما، به اشیای ساده با دقت بیشتری نگاه می‌کنند. شنیدن چنین بازخوردی چه معنایی برای شما دارد؟
شنیدن این حرف‌ها برایم بسیار خوشحال‌کننده است. این یعنی کتاب‌هایی نوشته‌ام که توانسته‌اند با دیگران ارتباط برقرار کنند.

در زندگی شخصی شما، آیا شیء، مکان یا تجربه‌ای بوده که با گذر زمان برایتان زیباتر شده باشد و پذیرش نقص‌هایش به درک عمیق‌تری از وابی‌سابی منجر شده باشد؟
من هر روز همسرم را بیشتر دوست دارم. او کامل نیست و البته من هم نیستم. اما قدردانی عمیق از این انسان، با تمام نقص‌هایش، باعث می‌شود که بیشتر او را دوست داشته باشم.

وابی‌سابی سبک زندگی ساده، کم‌مداخله و هم‌راستا با طبیعت را تشویق می‌کند. آیا میان این نگاه و برخی انتخاب‌های غذایی، مانند گرایش به غذاهای طبیعی یا گیاهی، ارتباطی می‌بینید؟
شاید. از جوانی، خیلی پیش از آن‌که اصلاً به وابی‌سابی فکر کنم، گیاه‌خوار بودم. باور داشتم که گیاه‌خواری شیوه‌ی زیباتری برای زیستن است. هیچ حیوانی کشته نمی‌شود، به زمین و منابع کمتری در مقایسه با پرورش دام نیاز دارد و این رژیم برای محیط زیست و سیاره بهتر است. البته در مقاطعی از زندگی‌ام، به‌دلیل شرایط اطرافم، گوشت هم خورده‌ام تا دیگران ناراحت نشوند.

غذای گیاهیِ مورد علاقه‌تان چیست؟ معمولاً چه کسی بیشتر آشپزی می‌کند، شما یا همسرتان؟ و اگر خودتان آشپزی می‌کنید، آیا غذایی هست که به سبک خاص خودتان درست کنید؟

کارِ آشپزی را با هم تقسیم می‌کنیم. تخصص من پختِ غذاهای ساده و روستایی است. از آن‌جا که در ایتالیا زندگی می‌کنیم و در دسترس‌ترین مواد اولیه ایتالیایی هستند، غذاهایی که بیش از همه دوست دارم درست کنم پستا چِچه و ریبولیتاست. پستا چِچه؛ سوپی از نخود با تکه‌های پستای خردشده است و ریبولیتا نوعی خوراکِ سوپی شامل لوبیا، گوجه‌فرنگی، کلم کِیل، نان بیات و تقریباً هر سبزی‌ای که نیاز به پخته‌شدن داشته باشد.

در مسیر هنری یا نوشتاری خود، آیا لحظه‌ای از شهود یا هم‌زمانی وجود داشته که مسیرتان را تغییر داده باشد؟

من همیشه لحظات روشنگری دارم. بیشترشان چندان به کار نمی‌آیند، جز به‌عنوان نمونه‌هایی از کارهایی که نباید انجام داد. اما هر از گاهی، یک تصادف یا بینش واقعاً مفید از آب درمی‌آید. من این را چیز خاصی نمی‌دانم؛ فرآیند خلاقه دقیقاً همین‌گونه پیش می‌رود.

در آثار شما نوعی سکوت، آرامش و عمق وجود دارد که برخی آن را روحانی می‌دانند. آیا این کیفیت‌ها از تجربه‌ای درونی یا معنوی می‌آیند، یا بیشتر حاصل مشاهده و تأمل در جهان‌اند؟
همیشه واژه‌ی «روحانی» برایم دشوار بوده است. اخیراً نوشته‌ای از دالایی لاما خواندم که باعث شد استفاده از این واژه برایم راحت‌تر شود. او روحانیت را با صفاتی مثل عشق، دلسوزی، صبر، بردباری، بخشش و حس هماهنگی تعریف می‌کند. از این منظر، بله؛ سفر زندگی من شامل تلاشی مداوم برای انسانی معنوی‌تر شدن بوده است. مدیتیشن روزانه و گاهی روان‌درمانی در این مسیر به من کمک کرده‌اند.

امروز، پس از سال‌ها کاوش در زیبایی‌شناسی مینیمالیستی، چه چیزی هنوز شما را شگفت‌زده می‌کند؟
من معمولاً آثار هنری رسمی را صرفاً سرگرمی‌های خوشایند می‌بینم و به‌ندرت پیش می‌آید که شگفت‌زده‌ام کنند. وقتی جوان‌تر بودم، چنین تأثیری داشتند. حالا این تجربه‌ی شگفت‌انگیز به نام «زندگی» بزرگ‌ترین منبع شگفتی من است.

آیا تاکنون فرصت آشنایی با فرهنگ و سنت‌های هنری ایران را داشته‌اید؟
از دیدن چند فیلم ایرانی که تماشا کرده‌ام بسیار تأثیر گرفته‌ام. حساسیت بالای روایت، بازیگری، تدوین و کارگردانی آن‌ها را تحسین می‌کنم. همچنین از غذاهای ایرانی که فرصت امتحان‌شان را داشته‌ام، بسیار لذت برده‌ام.

می‌توانید نام چند غذای ایرانی یا فیلم ایرانی مورد علاقه‌تان را بگویید؟
وقتی در سان‌فرانسیسکو زندگی می‌کردم، گاهی به رستورانی به نام «میکده» در نزدیکی محل سکونتم می‌رفتم. غذاهایش واقعاً عالی بودند، هرچند متأسفانه نام غذاها را به خاطر ندارم. از میان فیلم‌های ایرانی، «جدایی نادر از سیمین» ساخته‌ی اصغر فرهادی، فیلم ایرانیِ مورد علاقه‌ی من است.

کتاب یا نویسنده‌ای بوده که تأثیری عمیق و ماندگار بر زندگی شما گذاشته باشد؟
پاسخ دادن به این سؤال برایم دشوار است. تقریباً هر کتابی که می‌خوانم، به شکلی بر من و در نتیجه بر زندگی‌ام تأثیر می‌گذارد.

نام شما شباهت زیادی به لئونارد کوهن دارد و گاهی باعث سوءتفاهم می‌شود. آیا خاطره‌ای در این‌باره دارید؟
بله. یک‌بار زمانی که در توکیو زندگی می‌کردم، صبح زود تلفنی از زنی دریافت کردم که درباره‌ی کنسرت فوق‌العاده‌ی شب گذشته‌ام صحبت می‌کرد. من خیلی آرام به او گفتم که با لئوناردِ اشتباهی تماس گرفته است.

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید