برای رسیدن به محل برگزاری سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر باید به مرکز شهر تهران رفت. تقاطع خیابانهای جمهوری و حافظ، در محاصره ترافیک ماشینها و موتورها و منطقهای که به خاطر خرید و فروش موبایل شهرت دارد. با این وجود، در فضای سه طبقه بالای پردیس چارسو خبری از شلوغی و همهمه بیرون نیست. این دومین سالی است که بخش بینالمللی جشنواره در زمانی جدا از بخش ملی برگزار میشود و تیم جدیدی که امسال جشنواره را برگزار میکنند با هدف متفاوت بودن با دوره گذشته آمدهاند. تیم جدیدی که تصمیم دارد یک کار «نشدنی» را شدنی کند. برگزاری یک جشنواره جهانی در شرایطی که کشور سالهاست در انزوا و محدودیت ارتباط با جهان قرار داشته است و در شرایطی که مهمترین ملاک در انتخاب فیلمها نه معیارهای هنری که قابلیت پخش با توجه به معیارهای کشور در زمینه نمایش هر مساله مربوط به جنسیت است، روی کاغذ کاری «نشدنی» است.
سه طبقه از ساختمان پردیس چارسو به جشنواره اختصاص پیدا کرده است و از طبقات دیگر که بازار خرید و فروش موبایل هستند جدا شده. طبقه چهارم مجموعه فودکورت و غذاخوریها هستند، طبقه پنجم یک لابی بزرگ است که بازار فیلم و روابط عمومی و محل رسانهها آنجا قرار گرفته است و در طبقه ششم پنج سالن نمایش قرار دارند که کوچکترینشان ۱۲۵ نفر و بزرگترین ۳۳۰ نفر گنجایش دارد. سالنها همه کوچک هستند اما جشنواره هم قرار نبوده به اندازه جشنواره فجر مخاطب داشته باشد. در ابتدای هرکدام از این سه طبقه، کارتهای شرکتکنندهها چک میشود. کارتهایی که برای گرفتنِ آنها در یکی دوماه گذشته در دانشگاهها و مراکز فرهنگی ثبتنام شده است. روز اول جشنواره فقط آنهایی که از قبل کارت گرفتهاند میتوانند وارد فضای جشنواره شوند اما بعد امکان صدور کارت در محل هم فراهم میشود. پیش از دیدن هر فیلمی باید بلیت رزرو کرد. بلیتها برای اعضای کانون هواداران هفتاد درصد تخفیف دارد و برای رسانهها، اعضای خانه سینما و فعالان بازار فیلم رایگان است اما رزرو همان بلیت رایگان هم الزامی است. با این وجود بسیاری از بلیتها فقط برای احتیاط رزرو شدهاند و سالنها خالی است و در همان لحظه آغاز فیلم میشود بلیت گرفت. یکی از تفاوتهای این دوره با دورههای گذشته، قرار است در نظم برگزاری باشد، اما برای مخاطبی که عادت نکرده از پیش برای شرکت در یک اتفاق فرهنگی برنامهریزی کند، انعطاف نشان داده میشود. جشنواره نسبت به دوره اولی که سال گذشته جدا از بخش پرهیاهو و پرطرفدار ملی برگزار شد، نظم بهتری دارد، اما برگزاری کارگاهها و مسترکلاسها پاشنه آشیل این نظم است. سالنی مختص به این کلاسها وجود ندارد و در محوطه طبقه ششم صندلی چیده شده و کارگاهها که در واقع سخنرانیهایی یک ساعته هستند آنجا برگزار میشوند. اصغر فرهادی، مجید مجیدی، مجید برزگر و فرزاد موتمن از سینماگرانی هستند که در این کارگاهها برای گروه دارالفنون صحبت کردند. اعضای گروه دارالفنون از بین دانشجویان سینما، اعضای انجمن سینمای جوان و مدرسه ملی سینما و دانشجویانی از تاجیکستان، ترکیه، افغانستان، آذربایجان و عراق و لبنان انتخاب شدهاند. مهمترین کارگاه اما مربوط به روز دوم جشنواره و حضور الکساندر سوکوروف بود. سوکوروف که در بخش منتخب جشنوارهها فیلم «فرانکوفونیا» را دارد، سرشناسترین چهره خارجی است که برای جشنواره به ایران آمده است. از سوکوروف در ایران بیشتر فیلم بدون قطعاش «کشتی روسی» دیده شده است اما فیلمهای مطرح بسیاری مثل «پدر و پسر»، «مولوخ» و … را دارد و اقتباسش از فاوست هم با برنده شدن شیرطلای ونیز بیشتر از پیش باعث دیده شدن او در ایران شد. سوکوروف در سینمای کشورش موقعیتی منحصر به فرد دارد. تقریبا تمام فیلمهای دوران جوانی او در شوروی سابق یا توقیف شدند یا مدتی طولانی پشت سد سانسور ماندند اما بعد از فروپاشی شوروی به اعتقاد خودش درگیر یک نوع جدید از سانسور، سانسور سرمایه و بیعلاقگی مخاطب به دیدن فیلمهای جدی شد. در طول این سالها بیشتر مصاحبههای الکساندر سوکوروف پر از اشاراتی به همین موقعیت مبتلابه کشورهای اروپای شرقی بوده است و در تهران هم او به این مشکلات اشاره کرد. سوکوروف در پاسخ به سوالی درباره اینکه چطور میتوان کاری کرد که مردم از سینمای صرفا داستانگو فاصله بگیرند گفت سینماگر گارسن نیست که از مردم بپرسد چه غذایی میل دارند. «در دنیای امروز جایی برای هنر نمانده بلکه دارند محصولات بصری را به فروش میرسانند و کسانی که مردم را به خوردن غذاهای بد عادت دادهاند تلقین میکنند که هیچ غذای بهتری برای خوردن وجود ندارد.» از سوکوروف پرسیدند به کدام فیلمساز ایرانی بیشتر علاقه دارد و او گفت یک فیلمساز سرشناس ایرانی را دوست دارد اما در مقابل، آن فیلمساز از او بدش میآید و اضافه کرد: «در بعضی از جشنوارههای خارجی میروم جلو و از او میپرسم یعنی واقعا هیچ امیدی نیست؟» منظور سوکوروف کیارستمی بود؟ احتمالا! اما به این سوال جوابی نداد!
برای برگزاری یک جشنواره خارجی در تهران، یکی از مهمترین مسائل، انتخاب فیلم است. اینکه جشنواره قرار است یک جشنواره منطقهای برای خاورمیانه و آسیای مرکزی یا یک جشنواره آسیایی باشد، یا اینکه قرار است جشنوارهای غیرمنطقهای برگزار کنیم. گروه پرشماری که میرکریمی برای انتخاب فیلمها و مدیریت بخشهای مختلف جشنواره از بین معروفترینهای سینما انتخاب کرده، کمی از این راه و کمی هم از آن یکی را برگزیدهاند. ۱۵ فیلم (شامل ۱۲ فیلم خارجی و ۳ فیلم ایرانی) در بخش مسابقه شرکت میکنند و همین تعداد فیلم در بخشی به نام جلوهگاه شرق هستند که بیشتر روی فیلمهای منطقه تمرکز دارد. برای کشورهای منطقه ایران یک الگو در زمینه سینماست و میتواند مرکز خوبی برای دیده شدن فیلمهایشان باشد، اما برای سینماروهای ایرانی دیدن این فیلمها طرفداری ندارد. برای فیلم «حبیب الارض» از کویت، به تعداد انگشتان یک دست بیننده آمده ولی احتمالا دیدن این فیلم کویتی برای همین چند نفر تجربه سینمایی خوبی نباشد. «حبیب الارض» فیلم بیوگرافیکی است که به زندگی فائق عبدالجلیل شاعر و ترانهسرای کویتی میپردازد. شاعر میهنپرستی که در زمان اشغال چندماهه کویت به دست عراقیها کشته شده است. فیلم البته تصویری اغراقشده از خوبیهای عبدالجلیل شاعر میدهد اما ظرافتهایی در نمایش گذشته او و روایت خلاقانهای از مقاطع مهم و تاثیرگذاری از زندگی او دارد و از آن مهمتر صدایی است که پیش از این شنیده نشده. پیش از این روایتهایی از ایرانیها، کردها و آمریکاییهایی که با حکومت بعث عراق در جنگ بودند شنیده بودیم اما از سمت کویتی داستان خبری نبود. «جنون» از امین آلپر و «ال کلاسیکو» از هلکوت مصطفی فیلمهای خوب دیگری از منطقه هستند. از سینمای ترکیه هرسال نامهای جدیدی بیرون میآید و سال گذشته هم که بخشی جدا با عنوان مروری بر سینمای ترکیه در جشنواره بود چند فیلم اول خوب از جمله «سیواس» از کاآن مژدهجی نمایش داده شد که بعدا این فیلم به عنوان نماینده ترکیه به اسکار معرفی شد. سینما در کردستان عراق رو به پیشرفت است و تنها به نام خانواده قبادی منحصر نمیشود اما خلاصه داستان و عکسهای فیلم از دو کوتولهای که میخواهند کریستیانو رونالدو را ببینند، کافی است تا به فیلم امیدی نداشته باشیم. اما «ال کلاسیکو» کمدی خیلی بامزهای است با همه چیز شوخی میکند و حتی با اوضاع امنیتی و بازرسیهای متعدد در پایتخت عراق شوخیهای موفقی درست میکند. شیروان و علان دو برادر قدکوتاهی هستند که در اورامانات عراق زندگی میکنند. علان پنهانی با دختر اوستا جمال کفاش شهر در رابطه است و شیروان شاگرد اوستا جمال است. شیروان طرفدار سفت و سخت بارسلونا است و استادش به قدری طرفدار رئال مادرید است که گیوهای سنتی برای کریستیانو رونالدو دوخته و آرزویش این است که گیوهها را به رونالدو بدهد. در مقابل علان به فوتبال علاقهای ندارد و برای جلب کردن محبت پدردختر وانمود میکند طرفدار رئال شده و حتی ال کلاسیکو را در چایخانهاش پخش میکند. وقتی پدر دختر از رابطه آنها باخبر میشود، همه چیز برای دو برادر تمام شده. یکی کارش و یکی عشقش را از دست داده و تنها راهی که به ذهنشان میرسد دزدیدن گیوهها و بردنشان به مادرید است و به این ترتیب سفر جادهای آنها شروع میشود. سفری که از اورامان به بغداد و مادرید میرسد و حتی پای داعش هم به داستان باز میشود! ال کلاسیکو فیلمی است که حتی با داعش هم شوخی میکند.
معتبرترین نامهای جشنواره، «آدمکش» هوشیائوشن، «مادر من» نانی مورتی، «کوهها از هم جدا میشوند» جیا ژانگکه و «آن» نائومی کاواسه هستند. این فیلمها که همگی از فیلمهای بخش مسابقه سال گذشته جشنواره کن بودند همه در بخش جشنواره جشنوارهها به نمایش درمیآیند که منتخبی از فیلمهای موفق جشنوارههاست که قابلیت نمایش در ایران را دارند! همه این فیلمها در سالنهایی با جمعیت پر و نیمهپر به نمایش درآمدند. درباره این فیلمها زیاد نوشته شده اما از این بین «قوچها» ساخته گریمور هاکونارسون از کشور ایسلند فیلمی است که در بخش مسابقه شرکت داده شده است و بین تماشاگران جشنواره هم از موفقترینهاست. فیلم داستان دو برادری است که چهل سال است با هم حرف نزدهاند. برای دو برادر هیچ چیزی مهمتر از قوچهاو گله خانوادگیشان نیست و حالا یک بیماری دامها باعث میشود بعد از چهل سال با هم درگیر شوند. فضای دهکدۀ این فیلم، فضای دهکدۀ فیلم «شکار» لارس وینتربرگ را به یاد میآورد اما از موقعیت و بحران اخلاقی آن فیلم در «قوچها» خبری نیست. اینجا همه چیز سادهتر است و داستانی که خیلی روان و کلاسیک روایت میشود بیننده را با خود میکشد. یک راز بین کاراکتر اصلی و تماشاگر است و ترس از افشای این راز تماشاگر را با فیلم همراه نگه میدارد. در طول این دقایق بیننده به مرد صاحب مزرعه و حتی برادر بداخلاقش علاقمند میشود و سرنوشت آنها اهمیت پیدا میکند. «غزل غزلها» ساخته اوا نیمن از اوکراین هم یکی دیگر از فیلم هایی است که از اروپای شرقی در جشنواره انتخاب شدهاند. داستان «غزل غزلها» در ابتدای قرن بیستم و در یک دهکده یهودی در اوکراین اتفاق میافتد. یک داستان عاشقانه که در بستری از یک دهکده ترسزده و نجواهای ساکنین اش اتفاق میافتد. مونولوگهای نه چندان کمشمار فیلم، طنینی الهیاتی دارند و اشارات فیلم به فرهنگ یهودی گاهی برای بیننده ناآشنا تا حدی نامفهوم میشود. «گورنبشته»، فیلمی مکزیکی از یولن اولایزولا نقیضی بر «آگیره خشم خداوند» ورنر هرتزوگ است. در فیلم هرتزوگ، فاتح اسپانیایی یک مجنون بیاعتقاد است که به هیچ چیز جز جنون عظمت و قدرت خودش اهمیت نمیدهد اما در «گورنبشته» او یک جنگجوی خستگیناپذیر و به شدت با ایمان است که همه قتل و غارتهایش در ارتش اسپانیا را خدمتی برای خدا و دین او و امپراتور اسپانیا میداند و هیچوقت شک به دلش راه نمیدهد و همین باعث میشود سفر او و دو همراه ضعیفش به تتنوچیتلان و قله پوپوکاتپتل، برخلاف سفر آگیره در رود آمازون موفق باشد. اما تماشای یک ساعت و نیم سفر آنها و از پادرآمدنشان بدون هیچ خط فرعی، درام خستهکننده ای شده است.
بهزاد وفاخواه/