درباره «هجوم» ساخته شهرام مکری
شهرام مکری یکی از جسورترین و متفاوتترین فیلمسازان سینمای امروز ایران است. او فیلمساز باهوشی است که خیلی فیلم میبیند، با تاریخ سینما و سبکها و رویکردهای سینمایی آشناست، سینمای روز جهان را دنبال می کند و می تواند ساعت ها در مورد مثلا کار دوربین و میزانسن عجیب فیلم پسر شائول یا در مورد ساختار روایی پیچیده و فضای هندسی «نطفه» کریستوفر نولان برای شما حرف بزند. در فیلمسازی هم رویکردی فرمالیستی دارد و این رویکرد همراه با گرایشهای سینه فیلی خاصاش به او کمک میکند که فیلمهای نامتعارف و سبک پردازانۀ عجیب و غریبی بسازد که بیننده (حتی بینندگان خاص) را مرعوب کند، هرچند ممکن است از آن کاملا سر درنیاورید یا از آن خوشتان نیاید.
قطعا دیدن فرمهای پیچیده در سینما که فرآیند درک آن دشوار است برای همه خوشایند نیست. هستند فیلمهایی که نمیتوان در تماشای اول با آنها ارتباط درستی برقرار کرد و با یک بار دیدن، مفهوم آن کاملا دریافت نمیشود. هجوم شهرام مکری از این دسته فیلمهاست. فیلمی که تماما جز یک کات، در یک پلان-سکانس گرفته شده و از این نظر شبیه «ماهی و گربه» است با این تفاوت که «ماهی و گربه»، داستانی جنایی را در فضای خارجی و محیط جنگلی شمال روایت میکرد و «هجوم» نیز داستان جنایی دیگری را در زمان و مکانی نامشخص(از نظر جغرافیایی و فرهنگی) و در فضای داخلی تو در تو و لابیرنتگونه یک ورزشگاه روایت میکند. جدا از این، برخلاف «ماهی و گربه» که شخصیت محوری نداشت و دوربین بین آدمهای مختلف حرکت میکرد، «هجوم» دارای شخصیتی محوری به نام علی(عبد آبست) است که راوی داستان است و همانند فیلمهای نوآر، صدای او را به صورت وویس اور در تمام فیلم بر روی تصاویر میشنویم و دوربین مکری (با فیلمبرداری تحسین برانگیز علیرضا برازنده) مثل دوربین بلا تار و لازلو نمس در «پسر شائول» از پشت سر او را دنبال می کند که یک لحظه آرام و قرار ندارد و مدام در حال راه رفتن است و در فضای تو در توی ورزشگاه و لابلای اعضای باشگاه و بازجوهای پلیس حرکت میکند. بازی عبد آبست هم خیلی متاثر از بازی گیزا روریک در «پسر شائول» است.
فضای «هجوم»، پر رمز و راز، نمادین و دیستوپیایی با ارجاع به ادبیات و فیلمهای بیشمار است. در جهانی محصور و یسا-آپوکالیپتیکی که خورشید در آن خاموش شده و همه جا در تاریکی فرو رفته و بیماری مرموزی اپیدمیک شده، دو بازجوی پلیس در یک ورزشگاه که در آن قتلی اتفاق افتاده، به دنبال قاتل میگردند. اعضای تیم ورزشی که ساکن این جهان محصور و تاریک اند، آرزوی مهاجرت و رخنه در جهان همسایه را دارند که به خیال آنها پرنور است در حالی که خواهر سامان (مقتول) که ساکن جهان دیگر است و با چمدانی جادویی بین دو جهان در حرکت است به آنها می گوید که هیچ فرقی بین این دو جهان نیست و تصور خوشبینانه آنها از جهان دیگر توهمی بیش نیست.
تیم ورزشی شبیه یک دارودسته کالتاند که سردسته و مرشد آنها سامان است و همگی لباس سیاه که نشان اژدها(یا مار افعی) را بر پشت و بازوی خود تتو کرده اند و در بازسازیهای مکرر صحنه قتل در فیلم هر کدام ادعا می کنند که سامان را کشتهاند. پوشش ظاهری، گریم صورت، رفتار و حتی شیوۀ نرمش کردن آنها همگی بیانگر نوعی تفکر آیینی(کالتی) در میان آنهاست. سامان خواهری دارد به نام نگار که همزاد و دوقلوی اوست(ادامه دوقلوهای ماهی و گربه) و شباهت ظاهری او به سامان، حتی علی را که شیفته سامان است و رابطهای مبهم و کوئیرگونه با او دارد به اشتباه می اندازد. شخصیت ومپایرگونه نگار و رابطۀ عاشقانۀ او با علی تا حد زیادی شبیه ومپایرهای فیلمهای «بگذار وارد شوم» مت ریوز و «هیولاها»ی گرت ادواردز است. به علاوه نشانههایی از ابزوردیسم و جهان سورئال یورگن لانتیموس هم در «هجوم» دیده میشود به ویژه فضای غریب و سورئال فیلم و نیز برخی دیالوگها، یادآور «لابستر» و «دندان نیش» و «کشتن گوزن مقدس» است. بازجوی پلیس (بابک کریمی) در بازجویی از علی که متهم به قتل سامان است از او میپرسد که صبحانه چی خوردهای و او در جواب میگوید که پنیر خامهای با املت و بازجو میپرسد که املت با پنیر خامهای خوشمزه هست؟ یا در صحنهای از فیلم، علی به خواهر سامان میگوید که بند کفشات بازه و او می گوید که مامانم مریضه و علی میپرسد که مگه مامانت بند کفش ترا میبنده؟
برخلاف ماهی و گربه که روایت تا حد زیادی به پلات وفادار است و مدام از آن دور شده اما دوباره به آن بازمیگردد، هجوم نمیتواند این رابطه را با پلات حفظ کند و به همین دلیل، گریز و فاصلهگیری عامدانه فیلمساز از پلات و تکرار روایت از زاویه دیدهای مختلف (که در قالب فریبنده زاویه دید علی و وابستگی دوربین به او ارائه میشود) و جابجایی نقش ها و موقعیتها و پس و پیش شدن زمان و احضار همزمان گذشته و حال در دل یک قاب و ابهام بیش از حد در روایت، پرداخت شخصیتها و زاویه دیدها، جز اغتشاش ساختاری و سردرگمی تماشاگر نتیجهای ندارد.
با این حال «هجوم» با روایت دایرهای، متکثر و نامعتبر خود و شیوه بیانی خاصاش، تجربۀ فرمالیستیِ منحصربفردی در سینمای ایران است. با اینکه فضای فیلم و آدمهایش را دوست ندارم اما شخصاً از اینکه چنین فیلمهایی در سینمای به شدت محافظه کار و موضوع زدۀ ایران ساخته میشود خوشحالم و جسارت شهرام مکری و رادیکالیسم او را در نادیده گرفتن این فضا و عبور از آن تحسین میکنم.