آنا کارینا، شمایل زیبای موج نوی سینمای فرانسه در 79 سالگی درگذشت. نام واقعی او هانه کارین بایر بود اما برای بازی در سینما به پیشنهاد کوکو شانل، نام آنا کارینا را برخود نهاد.
آنا کارینا پیش از بازی در فیلم های ژان لوک گدار، بازیگر با تجربه ای نبود بلکه مدل آگهی های تبلیغاتی بود. اما این بازی در فیلم های موج نویی و شخصیت محور گدار بود که به آنا کارینا فرصت داد تا استعداد و قابلیت های بازیگری اش را به نمایش بگذارد. روش گدار، ضد متد اکتینگ بود و او به جای روانشناسی شخصیت ها، به بازیگر به عنوان یک پرفورمر نگاه می کرد تا یک کاراکتر. به قول ریچارد برودی، گدار شخصیت ها را همانگونه تصویر می کرد که پیکاسو چهره هایش را طراحی می کرد. به همین دلیل کارینا در فیلم های گدار، به کاراکتری که نقش اش را بازی می کرد تبدیل نمی شد بلکه او آنها را به خود تبدیل می کرد.
همکاری کارینا با گدار در 1961 با فیلم «سرباز کوچولو» آغاز شد و به ازدواج آنها انجامید. حاصل این همکاری، پیش از جدایی آنها در 1967، هفت فیلم بود از جمله: «دسته جداگانه»، «پییرو خله»، «آلفاویل» و «ساخت آمریکا». ریچارد برودی در کتاب خود درباره گدار درباره آشنایی آناکارینا با گدار چنین می نویسد: “سال 1960 بود و گدار تازه می خواست فیلم «ازنفس افتاده » را بسازد. در این زمان آنا کارینا دوست پسر داشت و به عنوان مدل در فیلم های تبلیغاتی و آگهی های تجارتی کار می کرد. گدار یکی از این آگهی ها را دید و مجذوب زیبایی آنا کارینا شد و خواهان ملاقات با او شد. آنها همدیگر را ملاقات کردند و گدار به او پیشنهاد بازی در فیلم «از نفس افتاده» را داد اما آنا کارینا رد کرد چرا که او حاضر نشد لباس اش را جلوی دوربین گدار دربیاورد. سه ماه بعد گدار دوباره از آنا کارینا خواست که در فیلم بعدی اش یعنی «پیرو خُله» بازی کند و او پذیرفت. هنگام فیلمبرداری «پیرو خُله» در ژنو، گدار یادداشتی برای کارینا فرستاد و گفت: ” دوستت دارم. وعده ما نیمه شب در کافه دولاپه.” کارینا دوست پسرش را ول کرد و سر قرارِ گدار رفت. آنها فیلم را تمام کردند و با هم به پاریس بازگشتند و در سال 1961 با هم ازدواج کردند و رابطه عاشقانه قوی آنها تا زمان طلاق شان در 1967 ادامه پیدا کرد.”
برخی از منتقدان از جمله جان لیزی معتقدند که سایه گدار در فیلم هایی که ساخت آنقدر سنگین بود که باعث شد سهم افراد دیگر از جمله بازیگران فیلم در شکل گیری آنها نادیده گرفته شود و این بخاطر نظریه مولف و نقش مهم کارگردان در این نظریه است که در مقاله مهم تروفو با عنوان «گرایشی خاص در سینمای فرانسه» در سال 1954 منتشر شد و او در آن برای اولین بار از «سیاست مولفین» حرف زد. به همین دلیل جان لیزی معتقد است که هنر بازیگری آنا کارینا در دوران همکاری اش با گدار و حتی پس از آن، تا حد زیادی تحت الشعاع شهرت و نام سنگین گدار قرار گرفت. اما کارینا معمولاً در گفتگوهای رسانه ای خود با اینکه از گدار و شخصیت او انتقاد می کرد اما همیشه می گفت که آن دسته از فیلم های گدار که او در آنها بازی کرده، هدیه هایی از جانب گدار برای او بوده اند.
آنا کارینا، تنها همسر، معشوق، بازیگر و یا به اصطلاح غربی ها «میوز» (منبع الهام و الهۀ سینمایی) ژان لوک گدار نبود بلکه او نقش و سهم مهمی در شکل گیری فیلم ها و ایده های سینمایی گدار داشت. او تنها ستاره ای زیبا و اغواگر نبود بلکه بازیگر خلاقی بود که با ژست ها، نگاه ها و میمیک صورتش در فیلم های گدار، حرف می زد. به گفته جان لیزی، حضور فیزیکی کارینا بر پرده سینما و زیبایی او، خود یک اثر هنری بود.
آنا کارینا، تنها یک ستاره معمولی سینما نبود بلکه تجسم دقیق همه آن چیزی بود که گدار و سینمای موج نوی فرانسه از یک بازیگر زن انتظار داشت. او همانند دیگر بازیگران موج نویی، تجسم بصری ایده ها و شور و هیجانی بود که سینمای موج نو به دنبال آن بود. او زیبا، جوان، جذاب، سکسی و بازیگوش بود اما در عین حال یک معصومیت کودکانه ای نیز داشت که در چهره بازیگران زنی چون اینگرید برگمن و ماریا فالکونتی می توان دید. او پیش از بازیگر شدن، مدل آگهی های تجاری تبلیغاتی بود اما در سینما، برخلاف ستارگانی چون بریژیت باردو هرگز به عنوان یک ابژه جنسی در سینما مورد بهره برداری قرار نگرفت بلکه گدار با تغییر تمرکز از بدن زنانه او به چهره فتوژنیک اش، اروتیسم ملایم، ظریف و متفاوتی از او بر پرده سینما تصویر کرد. با این حال برخی منتقدان فمینیست مثل ژونوویه وی سالیه، به تبعیت از لورا مالوی، نظریه پرداز مشهور فمینیست، به تصویر زنان در فیلم های موج نویی حمله کرده و از آنها به خاطر ابژه کردن جنسی زنان انتقاد می کند. اما در مقابل، کامیل پاگلیا، نظریه پردازی است که با نظریۀ فمینیستی «گِیز» لورا مالوی در سینما مخالف است و به اعتقاد او رویکرد و نقد ایدئولوژیک نظریه پردازان فمینیستی چون مالوی، با فهم زیبایی شناسانه یک اثر هنری(در اینجا فیلم)، در تضاد است. به اعتقاد پاگلیا، منتقدان فمینیست، با برجسته ساختن جنبه های ایدئولوژیک یک اثر هنری، زیبایی های آن را به کلی نادیده می گیرد. به اعتقاد او، نظریه «گِیز»، زنان زیبای سینما را در حد ابژه هایی برای لذت مردانه تقلیل داده و زیبایی ها و جنبه های خلاقانه حضور آنها را نفی می کند. در واقع یکی از ایرادهایی که بر نقدهای فمینیستی و بطور کلی نقدهای ایدئولوژیک گرفته می شود همین است که نویسندگان این نقدها، غالباً توجهی به ارزش های زیبایی شناسانه یک اثر سینمایی ندارند و تنها آن را از جنبه تماتیک و ایدئولوژیک بررسی و تحلیل می کنند. این موضوع در مورد نقش آنا کارینا در فیلم های گدار نیز صادق است.
اگر با رویکرد فمینیستی به فیلم های گدار و حضور آنا کارینا در آنها نگاه کنیم، نه تنها زیبایی و جذابیت تحسین برانگیز او را درنظر نگرفته ایم بلکه نقش او را در ساختار فیلم گدار و تاثیر آن بر تماشاگر به واسطۀ حضور منحصر بفرد آنا کارینا در آنها انکار کرده ایم. از این رو می توان گفت که این رویکرد و نگاه ایدئولوژیک، جنبه ای یک بعدی و غیر زیبایی شناختی دارد.
رولان بارت در مقاله اش در توصیف چهره گرتا گاربو می نویسد: «گاربو به آن لحظه از سینما تعلق دارد که ثبت چهره انسان هنوز می توانست تماشاگران را در خلسه ای عمیق فرو ببرد.» به اعتقاد بارت،چهره گاربو بیانگر آن لحظه شکننده است که سینما در صدد است تا وجودی را از یک زیبایی اساسی بیرون بکشد، هنگامی که آرکی تایپ (کهن نمونه) مجذوب چهره های فانی می شود و زمانی که وضوح گوشت به عنوان یک جوهر، جای خود را به شاعرانگی یک زن می دهد.» در واقع، بارت قصد ندارد تا از طریق تصویر کلوزآپ چهره گاربو، درون این بازیگر را تحلیل کند بلکه او رویکردی سینه فیلی به این تصویر دارد و مواجهه او با زیبایی چهره گاربو، مواجهه ای استتیک است.
با همین رویکرد می توان با نماهای کلوزآپ آنا کارینا در فیلم «گذران زندگی» یا «آلفاویل» مواجه شد و به جای تحلیل روانکاوانه یا فمینیستی چهره این بازیگر(یا نقش)، صرفاً از تماشای زیبایی چهره او دچار نشئگی و لذت استتیک شد. سال ها طول کشید تا تماشاگران سینما به واسطه نقدهای منتقدان سینه فیلی، به اهمیت کارینا و حضور جادویی او در فیلم های گدار پی ببرند. جان لیزی درست می گوید که تصویر کلوزآپ آنا کارینا در «گذران زندگی»، یک اثر هنری منحصر بفرد است و گدار معصومیت چهره این بازیگر را همانند ژاندارک و دیگر شمایل های مذهبی زنانه تصویر کرده است.
گدار، مسحور زیبایی آنا کارینا بود و بر قدرت نگاه و جذابیت خیره کننده همسرش آگاهی داشت و می دانست که زیبایی او همه تماشاگران سینما را تحت تاثیر قرار خواهد داد. او در «زن یک زن است»، که در ژانر موزیکال ساخته شده، با تکنیکی برشتی، آنا کارینا را وا می دارد تا چندین بار به دوربین نزدیک شده و به آن نگاه کند و با این کار بین خود و نقش فاصله گذاری کرده و به ما یادآوری کند که او تنها یک بازیگر است. در این فیلم، دوربین همه بدن کارینا را در قاب دارد اما در «گذران زندگی»، گدار تنها روی چهره کارینا متمرکز می شود. چهره ای که گدار او را در موزه سینمایی خود ثبت کرده و برای آیندگان به یادگار گذاشته است.
اما بازیگری آنا کارینا تنها محدود به همکاری اش با گدار نبود بلکه او بعد از جدایی از گداردر فیلم های فیلمسازان برجسته ای مثل ژاک ریوت، لوکینو ویسکونتی، رینر ورنر فاسبیندر، رائول روئیز، تونی ریچاردسون و فولکر شلوندورف بازی کرد اما دوربین هیچکدام از این فیلمسازان نتوانست این شمایل زنانه را با همه زیبایی ها، شیطنت ها و جذابیت سحر انگیزش تصویر کند چرا که این تنها گدار بود که عاشق او بود و او را عاشقانه تصویر می کرد.
کارینا علاوه بر بازیگری، خواننده فوق العاده ای هم بود. در «پیرو خُله» او دو ترانه معروفی را که سرژ رضوانی، خواننده، نوازنده، نقاش و نویسنده ایرانی تبار فرانسوی برای فیلم گدار ساخته بود اجرا کرد. سرژ به عنوان ترانه سرا، همکاری نزدیک و تنگاتنگی با فیلمسازان موج نویی از جمله تروفو و گدار داشت و جز آنا کارینا، برای ژان مورو در فیلم «ژول و ژیم» و ونسا ردگریو در فیلم «آبی و قرمز» تونی ریچاردسن، آهنگ ساخته یود. چند سال قبل که فیلم مستندی درباره سرژ رضوانی می ساختم، سعی کردم با برخی از بازیگران و خوانندگان زنی که ترانه های سرژ را خوانده بودند مثل ژان مورو و آنا کارینا حرف بزنم. متاسفانه ژان مورو، به خاطر کدورتی که بین او و سرژ بوجود آمده بود، درخواست مرا برای گفتگوی تصویری قبول نکرد و با ارسال نامه ای بسیار رسمی به من گفت که از انجام این کار معذور است اما واکنش آنا کارینا کاملا متفاوت بود و وقتی به او زنگ زدم و پیشنهادم را مطرح کردم، گفت که خیلی برای سرژ احترام قائل است و با کمال میل حاضر است با من درباره او گفتگو کند اما متاسفانه من در آن زمان به دلایلی، امکان سفر به فرانسه و انجام این گفتگو برایم ممکن نشد و لذا فرصت دیدار و گفتگو با این چهره برجسته و نمادین سینمای فرانسه را از دست دادم.
آنا کارینا، همچنین چند رمان نوشت و در 1973 فیلمی هم بر اساس یکی از رمان های خود ساخت به نام «زندگی با یکدیگر» اما هرگز به عنوان نویسنده و فیلمساز شهرتی کسب نکرد بلکه همه او را به عنوان زوج هنری و بازیگر فیلم های گدار به خاطر می آورند.
- این مطلب قبلا در مجله فیلم شماره 565 منتشر شده بود.