محمد خادمی
سینما در تاریخ صد وچند سالهی خود همواره بازیگران بزرگی به خود دیده است. به طوری که در اکثر موارد بخصوص در سینمای هالیوود، بازیگران بزرگ در عرصهی سینما بسیار پرآوازهتر از کارگردانان صاحبنام در همان زمان بودند. به همین دلیل حضور بازیگران بزرگ در فیلمها باعث فروش بالای آنها میشد. بسیاری از فیلمهای مهم تاریخ سینما که اکنون در اکثر نظرخواهیهای مهم در لیست بهترین فیلمها حضور دارند، در زمان خود از لحاظ تجاری شکست خوردند و فروش بالایی نداشتند. در بسیاری از این فیلمها بدون شک عدم حضور بازیگران بزرگ تاثیر زیادی در رغبت پایین تماشای آنها داشت. امروزه برای بررسی معیار بزرگی یک بازیگر فاکتورهای متفاوتی توسط منتقدان و سینمادوستان در نظر گرفته میشود. بسیاری با استناد بر تعداد جوایز بینالمللی مثل اسکار و کن بعضی بازیگران را برتر میدانند. همچنین حضور بازیگران در فیلمهای مهم تاریخ سینما نیز تاثیر بسیار زیادی در بیشتر دیدهشدن آنها و به طور طبیعی باعث افزایش طرفداران آن بازیگر میشود. بسیاری بازیگران مهم تاریخ سینما تنها با شمایل ثابتی از خود در فیلمها در تاریخ سینما ماندگار شدند که نمونهی بارز آن جان وین ستارهی فیلمهای وسترن است. اما بعضی بازیگران بزرگ تاریخ را هرگز نمیتوان در یک شمایل ثابت تصور کرد. به طوری که با شنیدن نام آنها بیش از آن که بازی آنها در فیلم خاصی در ذهن بیننده تداعی شود، تنوع بازیهایشان و توانایی آنها در بازیگری در نقشهای مختلف برایمان یادآوری میشود. مونتگمری کلیفت بهترین نمونه تصدیق این ادعا است. او با وجود عمر کم بازیگریاش ( حدود هجده سال) و بازی در هفده فیلم سینمایی که نسبت به اکثر بزرگان تاریخ سینما عدد بسیار پایینی است، توانست نقشآفرینیهای ماندگاری را ثبت کند و به یکی از بهترین بازیگران تاریخ سینما بدل شود. مونتگمری کلیفت در اولین نقشآفرینیاش در فیلم «جستجو» به کارگردانی فرد زینهمان نامزد جایزهی اسکار شد و نام خود را به عنوان یک بازیگر طراز اول بر سر زبانها انداخت. توانایی بالای بازیگریاش و استفاده از روش متد اکتینگ در نقشهایش باعث علاقهی کارگردانان بزرگ به همکاری با او شد. از مهمترین بازیهای کلیفت میتوان به بازی در فیلمهای «اعتراف میکنم» (آلفرد هیچکاک)، «رود سرخ» (هاوارد هاکس)، «وارثه» (ویلیام وایلر)، «مکانی در آفتاب» (جرج استیونز)، «رودخانهی وحشی» ( الیا کازان)، «ناگهان تابستان گذشته»( جوزف ال منکیهویچ)، «قضاوت در نورمبرگ» (استنلی کریمر)، «از اینجا تا ابدیت» (فرد زینهمان) و «فروید» (جان هیوستون) اشاره کرد. کلیفت، چهار مرتبه نامزد جایزهی اسکار شد ولی در کسب جایزه توفیقی پیدا نکرد. وجه تمایز کلیفت با سایر بازیگران بزرگ در تنوع نقشها و بازیهای بسیار متفاوتش است. روش متداکتینگ در بازی کلیفت باعث شده به جای بازی یک نقش، خود نقش شود، مخاطب با تماشای او در فیلم به راحتی نقش متفاوتش را میپذیرد. مونتگمری کلیفت حتی بدون پرداخت شخصیتش در فیلمها هم یک کاراکتر است.
او در اولین بازیاش در فیلم «جستجو» نقش یک سرباز پرانرژی، سرحال و انساندوست را بازی میکند که بازی بسیار طبیعی و قدرتمندش باعث اولین نامزدی اسکارش شد. بازی ناتورالیستی مونتگمری کلیفت در این فیلم موجب شد از کارگردان فیلم فرد زینه مان بپرسند که از کجا توانسته سربازی پیدا کند که به این خوبی نقش بازی کند. او در فیلم «رود سرخ» هاوارد هاکس همبازی جانوین شد. بازیاش در مقابل جانوین به حدی چشمگیر بود که بازی جانوین در زیر سایهی بازی او قرار گرفت. ویلیام وایلر یکی دیگر از کارگردانان بزرگی بود که با استفاده از مونتگمری کلیفت یکی از ماندگارترین آثار خود را خلق کرد. حضور کلیفت در «وارثه» در نقش یک جوان جذاب و خوشتیپ که با سوء استفاده از دختران خانوادههای سرمایهدار امرار و معاش میکند، در تقابل با الیویا دی هاویلند بسیار دیدنی است و نتیجهاش جایزهی اسکار را برای هاویلند به ارمغان آورد. در فیلم «مکانی در آفتاب» در نقش جوان سنتی است که با ورود به زندگی مدرن گذشتهاش را به فراموشی میسپارد، او در این فیلم یکی از بهترین و ماندگارترین نقشآفرینیهایش را به انجام میرساند. در یک سکانس دیدنی که شاید ادای دین جورج استوینز به فیلم «طلوع» مورنائو باشد، کلیفت که قصد دارد همسرش را با غرق کردن در رودخانه فدای عشق جدیدش کند، درماندگی و دوگانگی در تصمیمگیری در چهرهاش کاملاً نمایان است و قدرت بازی درونیاش به تصویر کشیده میشود. آلفرد هیچکاک با بازی گرفتن از کلیفت در نقش یک کشیش با ایمان و قابل اعتماد در «من اعتراف می کنم»، یکی از بهترین پرسوناژهای درونی فیلمهای خود را خلق کرد. او با آن استایل چهارشانه، چهرهی معصومانهاش و راه رفتنهای خاص و با صلابتش به مخاطب اطمینان میدهد که انجام خطا برایش ناممکن است.
«از اینجا تا ابدیت» را میتوان معروفترین فیلمی که کلیفت در آن حضور داشته شمرد. این فیلم نامزد سیزده جایزهی اسکار شد که موفق به کسب هشت مورد از آنها شد. مونتگمری کلیفت و برت لنکستر دو بازیگر نقش اصلی مرد نامزد جایزهی اسکار شدند ولی در کسب آن بازماندند. هنر بازیگری کلیفت در این فیلم خیرهکننده است. کاراکتر او در این فیلم یک سرباز وظیفهشناس و صبور است که سابقهی قهرمانی در بوکس را نیز دارد. برای پیبردن به توانایی بالایی بازیاش کافی است سکانس دعوای کلیفت با افسر مافوق خودش در این فیلم را با دعوای او در فیلم شیرهای جوان و استایلش در فیلمها را با هم مقایسه کرد. شانههای قوز کرده به سبک ورزشکاری، سینه پهن، بدن روی فرمش را در «از اینجا تا ابدیت» ببینید. در حالی که در فیلم شیرهای جوان، فردی لاغر و ضعیف که پتانسیل پایینی در دعوا دارد. در دعوایش در فیلم از اینجا تا ابدیت نقش یک بوکسور را با رقص پا و مشتزنی به سبک بوکسورها چنان حرفهای به تصویر میکشد که مخاطب بوکسور بودنش را به راحتی میپذیرد. در حالی که در فیلم شیرهای جوان چنان مشت میزند که انگار در عمرش دعوا نکرده و مشتهایش به طرف مقابلش آسیب چندانی وارد نمیکند. در «شیرهای جوان» نقش یک انسان وطنپرست، عاشق خانواده، ضعیف از لحاظ جسمانی، جسور و بی باک را بازی میکند که سطح بازیاش در این فیلم در مقایسه با سایر بازیگران بزرگ فیلم بهویژه مارلون براندو چند پله بالاتر است. آخرین نامزدی اسکار مونتگومری کلیفت به خاطر حضور کوتاهش در فیلم «قضاوت در نورمبرگ» به کارگردان استنلی کریمر است. نقش عجیب و غریبش در این فیلم را چنان عالی بازی میکند که جایگزینی بازیگری غیر از او در این نقش غیر قابل تصور است. کلیفت در نقش یک انسان نازا شده توسط نازیها که کند ذهن بوده و به نظر میرسد این کند ذهنی را ژنتیکی از مادرش به ارث برده است، را در کمتر از بیست دقیقه دفاعیه خودش در دادگاه به گونهای بازی میکند که تصویرش را میتوان ماندگارتر از ماکسیمیلیان شل در این فیلم که موفق به اسکار بهترین بازیگر نقش اول شد دانست. از فیلمهای مهم دیگر که کلیفت در آنها نقشافرینی ماندگاری داشت میتوان به «رودخانه وحشی» الیا کازان در نقش مدیر اجرایی یک پروژهی سدسازی، «ناگهان تابستان گذشته» استیونز در نقش متخصص مغز و اعصاب، «ناجورها» جان هیوستون در نقش یک گاوباز آس و پاس، «ایستگاه آخر» ویتوریا دسیکا در نقش یک جوان عاشقپیشه اشاره کرد. پیچیدهترین نقش مونتگمری کلیفت را میتوان بازی در نقش زیگموند فروید در فیلم «فروید: شور پنهان» دانست. کلیفت با ریشهای بلندش این مرتبه فروید میشود. به ناخوداگاه نفوذ میکند و در پی اثبات شهوت فرزندان به والدین چنان غرق در نقش میشود که مخاطب فقط فروید را میبیند و با ناخودآگاه به درون فیلم سفر میکند. تصادف کلیفت در سال ۱۹۵۷ و در پی آن اعتیادش به قرصهای مسکن، چهره جذابش را از فرم انداخت. در سالهای آخر زندگیاش دیگر پیشنهاد جدی به او نمیشد و عملاً از هالیوود کنار گذاشته شد. در سال ۱۹۶۶ بعد از چندین سال خانهنشینی آخرین فیلمش و آخرین سال زندگیاش را به پایان رساند. بعد از مرگ او، اولین مربی بازیگری کلیفت مرگاش را کشدارترین خودکشی تاریخ خواند. او ذره ذره آب شد.