کمپانی برادران وارنر به دنبال یک کارگردان برای ساختن فیلمی از روی کتاب «جن گیر» بود. جان کلی مدیر تهیۀ فیلم وارنر همۀ مظنونان همیشگی را ردیف کرده بود ولی هرکدام از آنها به دلیلی از این کار انصراف میدادند. مایک نیکولز گفت، “من حاضر نیستم که حرفهام و موفقیت یا شکست فیلم را وابسته به بازیگری یک دختر دوازده ساله بکنم.” آرتور پن که آن زمان در دانشگاه ییل تدریس میکرد هم جواب رد داد. جان بورمن ازکتاب «جنگیر» خوشش نمیآمد و عقیده داشت که دربارۀ شکنجه دادن یک بچه است. ویلیام پیتربِلَتی که کتاب و فیلمنامه «جن گیر» را نوشته بود، یک نسخۀ کتاب را برای پیتر باگدانویچ فرستاد و در آن نوشت “اگر تو این فیلم را نسازی، هیچکس نخواهد ساخت.” ولی از آن نوع فیلمهایی که باگدانوویچ علاقه به ساختنشان داشت نبود و او انصراف داد و حرف بلتی را باور کرد و فکر کرد که فیلم هرگز ساخته نخواهد شد. بعد بلتی به یاد ویلیام فریدکین افتاد که چندسال پیش فیلمنامه ای را که بلتی برای یک فیلم تلویزیونی نوشته بود را “بدترین آشغالی که در عمرم خواندهام” خطاب کرده بود. بلتی لبخندی زد و فکر کرد این طرف جرات داره. می دانست که فریدکین به حد و حصارهایی که هالیوود تعیین میکند اهمیت نمیدهد و کار خودش را میکند. همینطور به یاد آورد که فریدکین سابقۀ ساختن مستند دارد و می تواند به فیلم یک حس باورپذیری بدهد. بلتی یک نسخۀ کتاب “جن گیر” را با همان جملاتی که برای باگدانوویچ نوشته بود برای فریدکین فرستاد. برخلاف دیگران، فریدکین این پیشنهاد را قاپ زد. در آن زمان ساختن «جن گیر » به نظر غیرممکن میآمد. جلوههای ویژه لازم برای بالا کشیدن بدن دختر، فراتر از آن بود که وجود داشت. بلتی گفتهاست “خواننده هنگام خواندن کتاب میتواند تمام این چیزها را در تصورش شکل دهد ولی روی پردۀ بزرگ سینما امکان داشت مضحک در بیاید و سبب تمسخر فریدکین شود، ولی او از این چیزها باک نداشت.”
دستمزد فریدکین برای کارگردانی ٣٢٥٠٠٠ دلار بود. بلتی و کمپانی وارنر هم هرکدام چند درصد از سهم شان از فروش فیلم را به او دادند. فریدکین حق برش نهایی فیلم را داشت. او از نسخۀ اول ٢٢٦ صفحه ای فیلمنامۀ بلتی بشدت بدش آمد و ایراد گرفت که از کتابش خیلی فاصله گرفته بود. مقدار زیادی فلش بک و فلش فوروارد داشت. فریدکین بلتی را متهم کرد که با این فیلمنامه، بلایی سر کتاب خودش آورده که سختترین دشمن او هم این کار را نمیکرد و به او گفت، “فقط میخواهم که یک داستان خطی و مستقیم را از اول تا آخر، بدون چاشنیهای اضافی و مزخرف بگویی.” کارگردان و فیلمنامه نویس خیلی زود با هم جور و صمیمی شدند. بلتی به نظر فریدکین یک شخص بسیار عصبی با موهایی به سیاهی نفت آمد و چهرهاش آنقدر شرقی بود که اوایل که به هالیوود آمده بود، خودش را جای یک شاهزادۀ عربستان سعودی جا زده بود! هردوی آنها یک وابستگی بیش از حد به مادرشان داشتند و مادران هردوی آنها اخیرآ از دنیا رفته بودند و بلتی داشت کتابی دربارۀ داغ دل خودش مینوشت. بلتی گفته، “غم و عزاداری من را یک غریبه میتوانست عصبی و اغراقآمیز تشریح کند و دربارۀ حالت فریدکین هم همین توصیف را میشد کرد. چه کسی میداند که چه تاثیر روانی عمیقی در هردوی ما داشت”. فریدکین به نظر بلتی بسیار خوش مشرب و مجلس گرم کن آمد، “ویلیام بسیار آدم اجتماعیای بود و دربارۀ هر موضوعی یک چیزی میدانست، به خصوص صنعت فیلمسازی.” بلتی میخواست که نقش پدر کاراس را مارلون براندو بازی کند ولی کارگردان انتخاب او را وتو کرد. به گفته بلتی”توجیه فریدکین این بود که اگر براندو را به خدمت بگیریم، این فیلم متعلق به براندو خواهد شد.” او دیده بود که حضور براندو در «پدرخوانده » نقش کاپولا را کمرنگ کرده بود و نمیخواست که هر افتخاری فیلم بدست آورد را با براندو تقسیم کند. جک نیکلسون را هم رد کرد و به جای آن از هنرپیشه های خوب از جمله الن برستین، به جای ستارهها استفاده کرد.
وقتی فیلمبرداری شروع شد، فریدکین بسیار سخت گیر و دیکتاتور مانند بود. زود از کوره در میرفت و فریاد میزد و دهانش کف میکرد و پایش را به زمین میکوبید و تلفن را پرت میکرد. چند روز پیش از آغاز فیلمبرداری دید که صحنه را آنطور که میل داشت نساخته بودند و بیدرنگ طراح صحنه را ، که در چند فیلم با او کار کرده بود، اخراج کرد و دستور داد که صحنه ها را دوباره بسازند که باعث شش هقته تاخیر در فیلمبرداری شد. بین کارکنان در فیلم پیچید که این فقط یک بهانه بود به خاطر اینکه فریدکین هنوز آماده نبود. فریدکین نمیگذاشت که روسای کمپانی وارنر در کارش مداخله کنند. به گفته فریدکین “عدۀ زیادی از کسانی که روسای استودیوهای فیلمسازی بودند، هیچوقت فیلمنامه ننوشته بودند، از تهیهکنندگی و فیلمبرداری سررشته نداشتند و در صحنۀ هیچ فیلمی حتی نرقصیده بودند، چه برسد به کارگردانی و فکر کردم که آنها اصلآ نمیدانند دربارۀ چه چیزی دارند حرف می زنند.” یک بار که او در دفترش با الن برستین جلسه داشت، سکرترش زنگ زد و گفت که رئیس بخش تهیۀ فیلم وارنر میخواهد با او صحبت کند. فریدکین جلسهاش را قطع نکرد و به سکرترش گفت، “بهش بگو اگر میخواهد اخراجم کند، با او حرف میزنم وگرنه با خانم برستین جلسه دارم.”
فیلمبرداری جنگیر ١٤ آگوست ١٩٧٢ در نیویورک کلید خورد. طبق جدول زمان بندی، قرار بود که فیلمبرداری ١٠٥ روز طول بکشد. دویست روز بعد، در مارچ ١٩٧٣ فیلمبرداری جن گیر فیلمبرداری هنوز ادامه داشت. از همان اول فریدکین بلندپروازی اش را نشان داد. پشت صندلی کارگردانیاش، سمت چپ پس از نامش نوشته شده بود، “برندۀ اسکار برای «ارتباط فرانسوی »” و سمت راست اسمش نقش یک اسکار با علامت سوال بود. نخستین پلان در داخل استودیو از سرخ کردن بیکن بود. فریدکین طوری که بیکن حلقه میشد را دوست نداشت و دستور داد که شهر را بگردند و بیکنهای بدون مایۀ محافظ که حلقه نمی شدند و کمیاب بودند را پیدا کنند. یکی از کارکنان مریض شد و وقتی پس از سه روز برگشت دید که هنوز دارند همان پلان را می گیرند.
فریدکین فیوزش زود میپرید. او یکی را صبح اخراج و بعدازظهر دوباره استخدامش میکرد. او کارگردانی وارد به تکنیک و ابزار فیلم سازی بود. در انتخاب لنزها و جلوههای ویژه خیلی درگیر بود ولی با بازیگران زیاد راحت نبود و از آنها خوشش نمی آمد. میگفت، “ترجیح میدهم با تنۀ درخت کار کنم تا با هنرپیشهها.” یا داد میزد، “توداری من را پرت میکنی توی مستراح!” بیرحم بود و برای دست یابی به آنچه که میخواست از هیچ عملی درنگ نمیکرد. در پایان فیلم، هنگامی که پدر کاراس در حال مرگ است، یک کشیش برای او دعای آمرزش میخواند. فریدکین برای این کار یک کشیش واقعی، پدر ویلیام اومالی را به خدمت گرفت. اومالی برداشت پس از برداشت را اجرا کرد. فریدکین که راضی نبود گفت که تصنعی داری دعا می خوانی. اومالی گفت که الان پانزده بار این دعا را خوانده ام و دو و نیم صبح شده. فریدکین گفت، “درک میکنم. آیا به من اعتماد داری؟” اومالی پاسخ داد، “البته که بهت اعتماد میکنم.”فریدکین یک سیلی محکم به صورت اومالی زد . اومالی گفت، “وقتی برداشت بعدی را گرفتیم، دست هایم می لرزید.” برستین به خاطر دارد که آخر صحنه ای که ریگان (لیندا بلر) روی تختش زانو زده و صورت و لباسخوابش غرق در خون شدهاند و یک صلیب را به خودش فرو میکند و کلمات رکیک میگوید، سر مادرش را به سوی بالای پاهایش می کشد و میکوبد به صورتش و او را از تخت به بیرون پرت میکند. برای این صحنه یک کمربند مخصوص به برستین بسته بودند که سیمی به آن وصل بود و آن را می کشیدند تا برستین از تخت به زمین بیفتد. بعد از دو برداشت فریدکین هنوز راضی نبود و برای برداشت سوم برستین به فریدکین گفت که بگویند سیم را آرام تر بکشند چون پشتش به شدت درد آمده بود. فریدکین به مامور این کار گفت، “باشه، یواشتر بکش” ولی برستین از گوشۀ چشمش دید که فریدکین سرش را تکان داد یعنی به حرفش توجه نکن و کماکان محکم بکش. بار سوم برستین به شدت روی ستون فقراتش افتاد و از درد جیغ زد. فریدکین دوربین را نزدیک صورتش برد تا از درد او خوب فیلم بگیرد. برستین گفته است “از این کار او دیوانه وار خشمگین بودم که از درد من سوء استفاده میکرد. از آن وقت تا به حال مشکل پشت درد دارم.”
موسیقی فیلم را لالو شیفرین ساخته بود. وقت آن شد که فریدکین آن را که توسط صد موزیسن در استودیو نواخته می شد بشنود. فریدکین گوش داد و گفت، “این مثل موسیقی رقص مکزیکی است” و آن را رد کرد. شش هفتۀ بعد هنگام صدا گذاری و دوبله احتیاج به کمی موسیقی داشت و گفت، “به یاد دارم که یکی از قطعههایی که شیفرین نوشته بود، قابل استفاده است.” دستیارش نوار ریل موسیقی را پیدا کرد و آورد. فریدکین به آن گوش کرد و آنقدر از آن بدش آمد که ریل را برداشت، درب را باز کرد و ریل را در محوطۀ پارکینگ پرتاب کرد و گفت، “این موسیقی آشغال جایش همین جا است.” از بخش اول آهنگ “زنگهای لوله ای” اثر مایک الدفیلد برای تم فراموش نشدنی فیلم استفاده کرد.
«جن گیر» ٢٦ دسامبر ١٩٧٣ به نمایش عمومی گذاشته شد. الن برستین در آشپزخانهاش تلویزیون را نگاه میکرد. مردم را در سرمای یخ بندان مونترال نشان دادند که از چهار صبح صف کشیده بودند. برستین گفته “فکر کردم، چطور میشود یک فیلم حتی قبل از اینکه نمایش داده شده باشد چنین تاثیرگذار باشد؟ باورم نمیشد.” مردم غش کردند، بیهوش شدند، جیغ و داد زدند و سینماها پاکت های تهوع به تماشاگران میدادند. جن گیرهنگامی که بلیط سینما ٣ دلار بود (الان ٢٠ دلار است) ١٦٠ میلیون دلار فروش کرد. شبی که «جن گیر » در پاریس به نمایش درمی آمد، فریدکین با عده ای از کارگردانان فرانسوی محبوبش از جمله هانری ژرژ کلوزو، کلود بری، فرانسوا تروفو و دیگران برای شام به یک رستوران رفتند. همۀ آن کارگردانها عاشق «ارتباط فرانسوی» بودند و از فریدکین تعریف کردند. فریدکین هم مرتب از آنها تعریف کرد و گفت که از فیلمهای همه شان چیزهایی را بلند کرده بود و صحنه به صحنه شرح داد که کجا و چگونه از آن صحنه ها در فیلمهایش استفاده کرده بود. کلوزو در دوران جوانی فریدکین روی او خیلی تاثیرگذار بود و او آن شب کلوزو را “استاد” خطاب میکرد. کلوزو از او دربارۀ فیلم بعدیاش پرسید و فریدکین گفت که میخواهد «مزد ترس» کلوزو را بازسازی کند. کلوزو پرسید “برای چی؟” و فریدکین پاسخ داد،”برای اینکه یک شاهکار است.” و از کلوزو اجازۀ بازسازی آن را خواست. کلوزو همانجا حق اقتباس را به او داد و فریدکین به شوخی گفت، “استاد قول میدهم که آن را به خوبی شما نسازم.” فیلم «ساحره» سال ١٩٧٧ به نمایش درآمد و در گیشه شکست خورد.
«جن گیر» نامزد ده جایزۀ اسکار شد ولی فقط برای فیلمنامه ویلیام پیتر بلتی و صداگذاری جایزه برد. اکثر جوایز را فیلم «نیش» درو کرد. بلتی گفت، ” «جن گیر» یک سر و شانه بالاتر از «نیش»است و بهترین فیلم امسال و خیلی از سالهای دیگر است.” او جورج کیوکر را متهم کرد که یک جنبش ضد «جن گیر» در میان اعضای مسنتر آکادمی اسکار را رهبری کرده بود. هنگامی که لیندا بلر برای بهترین هنرپیشۀ مکمل زن نامزد اسکار شد، مرسدس مک کمبریج که سال ١٩٤٩ اسکار بهترین هنرپیشۀ مکمل زن را دریافت کرده بود، به شدت اعتراض کرد که چرا از او نامی برده نشده بود. او گفت که غیر از بازی در نمایشنامۀ «چه کسی از ویرجینیا ولف میترسد؟» در نیویورک، درآوردن صدای بلر در «جن گیر» سخت ترین کاری بود که از لحاظ فیزیکی تاکنون انجام داده بود و شرح داد: “یکی از مشکلترین سکانسها درست کردن صدا برای هنگام تهوع یک مایع سبز توسط لیندا بلر بود. وقتی که آمادۀ برداشت بودم، دهنم را پر سیب گندیده میکردم و بعد از اینکه خوب آن را میجویدم، از یک لیوان کاغذی دو تا تخم مرغ خام به دهانم اضافه میکردم و درست لحظهای که بلر آن مایع سبز را بالا می آورد من این معجون را تا نیمۀ گلویم قورت میدادم و بعد با فشار روی دیافراگم گردنم آن را جلوی میکروفن بالا میآوردم. باید این کار را چندین بارمیکردم تا از صدایش راضی باشند. آنقدر گیج و ضعیف میشدم که بین هر برداشت باید یک ساعت استراحت میکردم.” این اعترافات مک کمبریج باعث شد تا هر شانسی که لیندا بلر برای بردن اسکار داشت از بین برود.
-
بخشی از کتاب «پشت پرده هالیوود» اثر علی موسوی. نشر ایجاز. تهران