بیشک درمیان کارگردانان کلاسیک سینمای آمریکا کمترکسی به اندازه رابرت راسن مورد کمتوجهی منتقدین قرار گرفتهاست. فیلمسازی که در بسیاری از ژانرهای زمانه خودش فیلم ساخت و بعداز دههها بسیارى از آنها آثاری شاخص در همان ژانر محسوب میشوند. راسن در «جانی اکلاک» فیلمنوار را تجربه کرد٬ در «جسم و روح» به سراغ فیلمهای مشتزنی رفت٬ در «الکساندرکبیر» فیلم تاریخی و اپیک را آزمود٬ در «همه مردان شاه» درامی سیاسی تصویر کرد و در «بیلیاردباز» ژانر جادهای را. این نوشته همانطور که در مقدمه دیگر نوشتارهای فیلمساز ماه نوشتیم تنها نگاهی کوتاه به سینمای رابرت راسن است و شاید سرآغاز و بهانهای برای کاوش دنیای این فیلمساز باشد.
در یک خانواده یهودی مهاجر از روسیه در نیویورک متولد شد. پدرش خاخام بود و در شرق منهتن در محله یهودینشین کودکیش را گذراند. رابرت راسن در جوانی و نوجوانی برای گذران زندگی شغلهای بسیاری تجربه کرد. از مشتزنی حرفهای تا بیلیاردبازی. تجربههای زندگی پرماجرای راسن بعدها در فیلمهایش دیدهمیشوند.
دورانی که راسن در آفبرادوی با شغلهای جزئی شروع به کار کرد همزمان با دورهای بود که الیاکازان و جان هیوستون هم شروع به کار در برادوی کردند. در کمال تعجب راسن سرنوشتی متفاوت با این دو پیدا کرد. زندگی پرماجرای او از حضور در جنگجهانی دوم تا عضویت در حزب کمونیست و سپس اعترافات او در دادگاه فدرال علیه دوستانش در هالیوود در اوج دوره مککارتیسم٬ همگی تنها بخشی از دلایل نادیدهگرفته شدن او توسط منتقدین بودند.
فیلمنامهنویسی
راسن کار با استودیوها را با فیلمنامهنویسی آغاز کرد. از ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۷ چندین فیلمنامه برای کمپانی برادران وارنر نوشت. شاخصترین آنها شاید«عشق عجیب مارتا ایورس» باشد که درامی عاشقانه و مبتنی بر ارجاعات روانکاوانه بود. کرک داگلاس در اولین نقشآفرینی خود در سینما در این فیلم نقش وکیلی را بازی میکند که همانطور که فیلم سعی در نشاندادن دارد٬ کودکی بالغ نشدهاست و یک کاتکسیس فرویدی او را به معشوقهاش- با بازی باربارا استنویک- متصل کردهاست. متزلزل بودن این شخصیت دربرابر عشق مارتا (معشوقهاش) به مردی دیگر او را در انتهای فیلم به کشتن میدهد. فیلمنامه با آنکه در پرداختن شخصیتها پایبندی ارتدوکسی به روانکاوی دارد و سعی دارد لیبیدو را عامل محرکه کل داستان معرفی کند٬ از همین ویژگی هم دچار ضعف میشود. گواه اینکه وکیل فیلم٬ که بهنظر میرسد تدبیر بسیاری در اداره امورات شغلیش دارد٬ در ازمیان برداشتن رقیبش نقشهای بچهگانه میریزد. با این همه فیلمنامه داستان و روایتی روان دارد که میتواند نمونهای دست اول از فیلمنامههای کلاسیک هالیوود باشد.
راسن در نوشتن فیلمنامه «گنجهای سیهرا مادره» با جان هیوستون همکاری کرد که البته هیچگاه نامش در عوامل فیلم ذکر نشد. سالهای فیلمنامهنویسی راسن سالهایی بود که در حزب کمونیست هم عضویت داشت و بر همین مبنا در اعتراض کارمندان علیه کمپانی برادران وارنر در ۱۹۴۵ شرکت کرد که همین باعث قطع همکاری او با این استودیو شد. بعدها در دهه ۵۰ مدیران وارنر او را به عنوان یکی از اعضای حزب کمونیست که فیلمهایش تبلیغ علنی برای گسترش کمونیسم در آمریکا هستند معرفی کرد٬ حادثهای که زندگی حرفهای او را تحت تأثیر قرار داد.
جانی اُکلاک
اولین فیلم راسن نواریاست که اگرچه از قواعد ژانر فراتر نمیرود ولی خصیصههای سینمای راسن را درخود دارد. فیلمنامه همانند آخرین فیلمنامه راسن «عشق عجیب مارتا ایورس» یک تثلیث عاشقانه دارد که داستان حول آن میچرخد. جانی اُکلاک (با اسمی منحصر به فرد) قهرمان همیشگی سینمای راسن است : خوشقیافه٬ باهوش٬ خوشقلب و البته گاهی شکننده و ترحمبرانگیز. زمانی هیچکاک گفتهبود٬ اگر میخواهید قهرمان شما در ذهنها بماند٬ سعی کنید ویژگیهایش در اوج باشند. بهعنوان مثال اگر بدسیرت است در اوج بدی و اگر پاکسیرت است در اوج پاکی باشد. قهرمانهای راسن معمولاً چنین خصلتی دارند و جانی اوکلاک اولین آنهاست. زن اغواگر فیلم٬ با اینکه همان نقش کلاسیک خود در نوار را دارد٬ درزمانهایی از کلیشه فمفتل دور میشود که کنشهای عاشقانهاش در فیلم بیشاز اغواگریش اهمیت مییابند. درونمایه فیلم حسادت٬ عشق و کینه است٬ تمی که در سینمای راسن بارها تکرار میشود.
جسم و روح
راسن در همان سال (۱۹۴۷) فیلم «جسم و روح» را ساخت. در دهههای بعد فیلم های مشتزنی متعددی ساخته شدند و از مارتین اسکورسیزی تا کلینت ایستوود٬ دارن آرنوفسکی و دیوید فینچر همگی فیلمهایی با موضوع مشتزنی ساختند اما فیلم راسن همچنان از شاخصها و از نمونههای اولیه و ناب این نوع فیلم محسوب میشود. در «جسم و روح» نیز لیبیدو و انتقام دو عامل محرکه قهرمان راسن هستند. گرایشات کمونیستی راسن موجب شده که همواره مقابله شخصیتهای منفی راسن با قهرمانهایش جدال بورژوازی با فرودستان را تداعی کند. در سینمای راسن٬ بارها با کارفرمایی سودجو و قهرمانی قربانی مواجه میشویم. رابطه چارلی و رابرتز نمونهای از این روابط ترسیمشده توسط راسن است.
همه مردان شاه
شاخصترین کار دوره اول فیلمسازی راسن ( از آغاز تا دوران بایکوتشدن توسط هالیوود) را میتوان یک درام سیاسی نامید. اصل داستان «همه مردان شاه» برنده جایزه پولیتزر بوده٬و آنچه راسن سینماگر به داستان افزودهاست٬ رابطه قدرت و فساد در جامعهایست که عدهای در آن سوار بر موج پوپولیسم به آرمانهای یک طبقه خیانت میکنند. ویلی استارک٬ درواقع خوردهبورژواییست که با طرفندهای پوپولیستیش٬ آرمانهای عدالتخواهانه طبقه کارگر را پلی برای دستیافتن به قدرت قرار میدهد و بیش از هرچیزی شهوت قدرت دارد. فیلم در فرم خود از هرگونه انتزاعی پرهیز میکند و شخصیتها٬ کنشها و روابط به همان سرراستی داستان باقی میمانند. راسن نفرتش از فرماندار سودجو و فاسد را پنهان نمیکند و در بازنمایی تصویر سیاه او هیچ دریغی ندارد. «همه مردان شاه» را میتوان اعتراضی به سودجویی نظام کاپیتالیستی از حقوق اجتماعی مردم فرودست دانست. اعتراضی که آنرا به وضوح به شهوت قدرت مرتبط میکند.
مککارتیسم و بایکوت
«همه مردان شاه» همانقدر که موفقیتی چشمگیر در مراسم اسکار برای راسن بود٬ یکی از چندین بهانهای بود که در ۱۹۵۱ او را به عنوان یکی از کارگردانان هالیوود با گرایشات کمونیستی به دادگاه بکشاند تا در دادگاه بر علیه دوستانش شهادت دهد. خودداری راسن از شهادت در دادگاه منجر به بایکوت او از سوی هالیوود شد و حتی دولت فدرال تصمیم به ضبط پاسپورت او گرفت. فشار بیکاری بر راسن که موفقیت فیلمش او را به اوج دوران فیلمسازیش نزدیک کرده بود باعث شد او یکسال بعد به دادگاه برگردد و علیه همکارانش در هالیوود شهادت دهد. تصویر راسن بعد از این چنان مخدوش شد که حتی در قیاس با همقطارش الیا کازان که تقریباً در وضعیتی مشابه به سر میبرد٬ بدنامی بیشتری برای او آفرید. این اتفاق و عمر کوتاه و کارنامه کمتعداد راسن٬ به همراه علاقه او به تجربه کردن ژانرهای مختلف او را از تحسین و توجه منتقدان دور داشت.
بازگشت با «مامبو»
«مامبو» گرچه از نظر خود راسن بازگشتی ضعیف به سینما بود٬ ولی مؤلفههای سینمای راسن را در خود دارد. مثلث عاشقانه راسن این بار در ونیز اتفاق میافتد. رقصندهای که با دو معشوقش رابطه عشق و نفرت را بارها تجربه میکند. در «مامبو» راسن برای اولین بار به دنیای زنانه پای میگذارد و قهرمان داستان روایتی از تأملات عاشقانه یک زن ارائه میکند. «مامبو» تلخ است٬ همچون روزهایی که بر راسن گذشته است و بیش از آنکه فضای داستانی عاشقانه داشتهباشد پر است از تردید٬ سیر بین عشق و نفرت و تأکید بهجای راسن که این دو همزیست و همزادند و نمیتوان آنها را از هم جدا کرد. «مامبو» نمونهای ناب از سینمای مستقل آمریکا در سالهاییست که هالیوود هنوز سالهای بعد از دوران طلایی خود را تجربه میکرد.
اسکندر کبیر
به نظر میرسد راسن قصد داشت٬ بازگشت خود به سینما را با یک فیلم حماسی تثبیت کند. این فیلم را میتوان یکی از نقاط سیاه کارنامه فیلمسازی خلاق دانست. حتى نبوغ ریچارد برتون و حضورش نتوانست به شکل گیرى قهرمان راسن کمکى کند. با آنکه تلاش راسن در خلق اسطوره اسکندر بیشتر معطوف به ستایش دلاوریها و عطوفت او با دشمن بزرگ او یعنى امپراطورى هخامنشى بود، تصویر ایرانیان نیز تصویرى موحش نیست، بلکه یک سلسله قدرتمند اما سرانجام محکوم به شکست در برابر قدرت اسکندر. اسکندر راسن نه شباهتى به واقعیت تاریخى اسکندر مقدونى دارد( که البته از یک اثر حماسى چنین انتظارى نمیرود)، و نه اسطوره اى مثال زدنى چون اساطیرى که دومیل خلق میکرد.
بیلیاردباز
شناخته شده ترین و تحسین شده ترین اثر راسن، یک فیلم جاده اى است که در آن راسن داستانى سرراست از یک بیلیاردباز را به تصویرى از رابطه تاریخى آریستوکراسى و مردم عادى پیوند میزند. داستان استثمار و سرنوشتى که گاهى براى فرد قابل تغییر نیست. ادى، بیلیاردبازى که با رویاى برنده بودن شهر به شهر میگردد، در دام قماربازى بدسیرت میفتد که از میل او به بردن براى استثمار او استفاده میکند. «بیلیاردباز» اوج هنر راسن در استفاده از صداست. سکوتهاى سکرآور در هنگام بازى بیلیارد همچون تأملى در زندگى پر از رنج اِدى است. یکى از ویژگیهاى فیلم، شخصیتهاى به یادماندنى آن هستند. اِدى بى پروایى و ماجراجویى دارد که در کنار ساده لوحى و عطوفتش از او یک قهرمان محبوب میسازد. یک قربانى که بیننده با او همدردى میکند. سارا همچون قدیسی است که در راه نجات اِدى جان میبازد( حتى در جایى از فیلم سارا به اینکه نامش نام یک قدیس است اشاره میکند). بشکه مینه سوتا تنها یک کیفیت دارد؛ حریفى شکست ناپذیر. مانعى که گذر کردن از آن همچون سرانجام داستان است. «بیلیاردباز» به واسطه شخصیتهای ماندگارش در اذهان سینماگران ماند. مارتین اسکورسیزی٬ بعدها «رنگ پول» را به عنوان دنبالهای بر «بیلیاردباز» ساخت.
مرگ زودهنگام راسن او را که با «لیلیث» به اوج خود بازگشتهبود از ادامه راهش بازداشت. شاید اگر میراثی برای سینمای راسن درنظر داشتهباشیم٬ شخصیتهای ماندگار فیلمهایش هستند. کاراکترهایی که بهانهای برای بهخاطر داشتن فیلم هستند