شیطان در جسم

وینست کنبی

ترجمه مهران آرین

وقتی ریمون رادیگه 14 سالش بود از گیوم آپولینر خواست نگاهی به شعرهایش بیندازد. آپولینر چندان از آنها خوشش نیامد ولی نقدی ملایم ارائه کرد:«ناامید نشو. یادت باشد آرتور رمبو شاهکارش را تازه در 17 سالگی نوشت.» رادیگه هم توانست شاهکارش – رمان عاشقانه «شیطان در جسم»- را در 17 یا 18 سالگی شروع و در 1923 – سالی که به دلیل تب حصبه جان باخت- منتشر کند. می گویند نوع تبلیغات به «سبک آمریکایی» و همچنین ارتباطات نزدیک  رادیگه با ژان کوکتو موجب شد که این رمان از همان ابتدا به یک موفقیت تبدیل شود و البته توفیقی پایدار، دست کم در فرانسه. همانند « مون بزرگ» رمان سترگ الن فورنیه، اثر کلاسیک رادیگه توسط نسل‌های جوان‌تر کشف شده است، همانگونه که  دانشجویان آمریکایی از کشف چندباره همینگوی، سالینجر و کورت وونه گات هیجان زده اند. این داستانِ مربوط به جنگ جهانی اول که درباره رابطه میان یک پسر نوجوان و زنی متاهل است که شوهرش در جبهه‌ها می‌جنگد، البته دیگر به میزان تاثیر اولیه‌اش، تکان دهنده نیست. با این وجود، بدبینی‌اش ( منتقدین، در آن زمان آن را غیروطن‌پرستانه خواندند) همچنان مورد توجه نسل‌های گوناگونی است که با سنت‌های موروثی میانه‌ای ندارند.

در 1947، کلود اوتان لارا، نسخه سینمایی وفادارانه‌ای از این رمان با فیلمنامه ژان آرنژ و پی یر بوست و بازی میشلین پرسل و معرفی ژرار فیلیپ – که به رغم 25 سالگی در نقش یک پسر نوجوان قابل قبول بود-  ساخت که آنقدرنعل به نعل به کتاب وفادار بودکه  سفیر فرانسه در بلژیک از افتتاحیه فیلم در جشنواره بروکسل خارج شد و فیلم تا دو سال بعد و آنهم با سانسور اجازه نمایش در فرانسه پیدا نکرد.

 اما نسخه جدیدی که در «پلازا تیه تر» به نمایش درآمد به کلی متفاوت است.مارکو بلوکیو تلاشی برای اقتباس صرف از اثر رادیگه نکرده بلکه  از آن برای ساخت یک درام عاشقانه معاصر که در آن مثل همیشه به درونمایه‌های موردعلاقه اش می پردازد -ارتباطات خانوادگی و ارتباط فرد با جامعه ای که سرکوبش می کند-  الهام گرفته است. این نسخۀ دلخواه بلوکیو با رنگ‌هایی روشن ودرخشان که به همه چیز حتی شخصیت‌ها – احتمالا عامدانه- جلوه‌ای پلاستیکی می‌دهد. هر چند، فیلم بسیار اروتیک‌تر از آن چیزی است که احتمالا قصد رادیگه یا اوتان لارا بوده یا جراتش را داشته اند اما به گونه‌ای خودآگاه جنبه‌ای تئوریک دارد به نحوی که تقریبا هیچ تاثیرگذاری احساسی ندارد. مثل مجله شیک ومصوری می‌ماند که کپشن هایی دارد گاه مبتذل ، گاه غیر قابل درک و گاه به طرزی تحریک کننده ادیبانه.

«شیطان در جسم» بلوکیو درباره نوجوانی به نام اندریا و زنی  زیبا و احتمالا اسکیزوفرنیک به نام جیلیا است که تنها چند سالی از او بزرگتر است . جیلیا، با آن خنده‌های وحشیانه و بی دلیلش ، هم برای اندریا و هم مخاطب، شخصیتی غیر قابل درک دارد. او که دختر یک افسر ارتش است  که توسط اعضای بریگاد سرخ ترور شده ، با یک تروریست که به جرم قتل و خرابکاری در انتظار محاکمه است نامزد شده. این تروریست، جیاکومو، که  بر علیه همدستانش شهادت می‌دهد نزد جیلیا اعتراف می‌کند که دیگر به دنبال یک زندگی معمولیِ بورژوایی است و جیلیا که دیگر از دستش خسته شده خود را با شدت و حدت به میانه یک ارتباط جنسی/عاطفی با اندریا می اندازد، رابطه‌ای که بالقوه می‌تواند زندگی هر نوجوانی را در زندگی واقعی ویران کند. حالا با یکی دیگر از پیچیدگی‌های بلوکیویی مواجه می‌شویم، جایی که جیلیا، در واقع بیمار سابق پدر اندریا است، یک روانکاو فرویدی که احتمالا او هم با جیلیا سر و سری داشته است. اما متقاعدکننده‌ترین  شخصیت فیلم نه اندریا است و نه جیلیا بلکه جیاکومو است که پایان خسته و نومیدانه دهه شورشی شصت را نمایندگی می‌کند. حضورش با اینکه روی پرده کوتاه است اما اشتیاق او برای لذت‌های معمولی و ملالت‌بار زندگی، شاید سیاه‌ترین و در عین حال بامزه‌ترین لحظات فیلم باشد.  جلیلیا نیز به سبب زیبایی و آن رفتارهای بی پروا و غافلگیرکننده‌اش، شخصیت جالبی است.هرزمان جیاکومو و اندریا می خواهند گفتگویی صادقانه با او داشته باشند، او شروع به بازی با لباس‌شان می کند. شهرت خاص فیلم ( و درجه‌بندی X   آن )یشتر به دلیل وجود صحنه ایست که در آن جیلیا همزمان با حرف‌های اندریا درباره بازگشت لنین به سن پترزبورگ در بهار 1917، با او ارتباط برقرارمی کند. این صحنه نه توهین آمیز است و نه ضروری به نظر می رسد. نه اینکه کاملا بیجا باشد –  که از فیلمساز خوبی چون بلوکیو بعید است- بلکه به دلیل خاص بودنش، روند دراماتیک فیلم را دچار سکته می کند.

فیلم، هر چند تاثیر ویژه احساسی یا فکری بر تماشاگرش نمی گذارد اما می‌شود همچنان از سبک فیلمسازی بلوکیو لذت برد. مثل علاقه‌اش به برداشت‌های بلند و بی وقفه که اجازه می‌دهد حس صحنه به طور طبیعی بنا شود که البته نهایتا به سرانجام درستی نمی‌رسند. جایی در اوایل فیلم، سکانسی است که در جلسه دادگاه جیاکومو، یک زوج تروریست که توبه کار و پشیمان هم نیستند جلوی چشمان حضار شروع به عشق بازی می کنند. این حرکت ، طبعا برای توهین به حکومت طراحی شده و آنقدر تاثیرگذار هست که دادگاه را به هم بریزد. مثل خود جیاکومو، آن دوعاشق تروریست بیشتر در خاطرمان ماندگار می‌شوند تا جیلیا و آندریا. «شیطان در جسم» فیلمی است که مدام حواس‌مان را از خودش پرت می‌کند.

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

three × 3 =