رازها و دروغها
«خشکسالی» ساخته رابرت کونولی، یک نئونوآر استرالیایی پر رمز و راز و هیجان انگیز است که به سبک فیلمهای مستقل و کم خرج آمریکایی، با ریتم آرامی روایت میشود. ماجرای کارآگاهی که در جستجوی کشف ریشه های یک جنایت خانوادگی است، در حالی که خود نیز در گذشته و در نوجوانی، متهم به قتل دختر نوجوانی به نام الی بوده که عاشق هم بوده اند و حالا او بعد از بیست سال به زادگاهش برگشته تا در مراسم تدفین دوست نزدیک دوران کودکی و نوجوانیاش لوک شرکت کند که زن و بچه اش را به طرز فجیعی کشته و بعد با شلیک گلوله به زندگی خود پایان داده است.
فیلم با تصاویری هوایی از دشتها و مزارع خشک اطراف شهری کوچک و خیالی در جنوب استرالیا شروع میشود و صدای گریه طفلی روی این تصاویربه گوش میرسد و آنگاه دوربین وارد خانهای میشود و با صحنه دلخراش قتل یک زن و پسربچهای مواجه می شویم. پس از آن، کات می شود به منزل کارآگاه پلیسی به نام ارون فاک در ملبورن که به او خبر کشته شدن لوک و خانواده اش را میدهند. آن هم در شهری که بستگان دختر غرق شده، همچنان از او کینه و نفرت دارند. ارون، افسر پلیس موفقی در ملبورن است که شهرتش در رسانهها نیز بازتاب پیدا کرده به طوری که در حد سلبریتی مطرح است و یکی از شرکت کنندگان در مراسم تدفین با دیدن او میپرسد که آیا برای تهیه گزارش تلویزیونی به آنجا آمده.
ارون نیز همانند پدر و مادر لوک، باور نمیکند که لوک، زن و بچه اش را کشته و بعد خودکشی کرده باشد. نخستین عاملی که او را به این پرونده مشکوک می کند زنده ماندن بچه نوزاد لوک است که به عقیده ارون، خطری برای قاتل نداشته و نمیتوانسته در دادگاه علیه او شهادت دهد. از طرف دیگر، ارون به مردی به نام گرنت که پسرعموی الی است نیز سوءظن دارد چرا که او قصد داشته زمینهای لوک را از چنگ او درآورد، ضمن اینکه کارن، همسر لوک ویکی از مقتولین، نام او را بر روی برگه کتابی که از کتابخانه قرض کرده یادداشت کرده است در حالی که این آدرسِ انحرافی فیلمنامهنویس برای گیج کردن تماشاگر و گم کردن رد قاتل واقعی بوده است.
تم فیلم، کشف و افشای حقیقت است درباره جنایتی که در گذشته اتفاق افتاده و نیز جنایتی که امروز روی داده و فیلمساز همزمان با روند جستجو و تفحص ارون برای حل ماجرای قتل عام خانواده لوک، از طریق فلاش بک به گذشته ارون و روابطش با لوک، الی (دختر غرق شده) و دختر دیگری به نام گرچن که با لوک در رابطه عاشقانه بوده میپردازد. فیلم، مدام بین حال و گذشته حرکت میکند. ارون از همه سو تحت فشار است، از یک طرف کابوسهای گذشته او را رها نمیکند و از طرف دیگر ورود او به زادگاه، باعث تازه شدن زخم های کهنه شده و آتش خصومتهای کهنه را شعلهور ساخته است.
کیوارا، شهری است که مردمانش رازهایی برای پنهان کردن دارند و بخشی از این رازها به قتل خانواده لوک و بخشی دیگرش به غرق شدن دختری به نام الی در رودخانه مربوط است. فیلم، افشای تدریجی رازها و دروغهای مردم شهری است که همه آنها از مدیر و معلم مدرسه گرفته تا پلیس و پزشک درمانگاهش، وجدانی گناهکار و معذب دارند. در مراسم تدفین، یکی از همکلاسیها و دوستان قدیمی ارون (گرچن) به او میگوید که همه ما در این جنایت مقصریم و باید عذاب وجدان داشته باشیم. به گفته او مشکل مردم شهر این است که عذاب وجدان ندارند و با انداختن تقصیر به گردن یک نفر، خود را راحت می کنند. از طرف دیگر مردی به نام سالیوان که ظاهرا در قتل لوک و خانواده اش دست داشته، در موقع بازجویی به ارون می گوید که “تو در این شهر به حقیقت نمی رسی، چون تو خودت یک دروغگویی و درباره غرق شدن الی دروغ گفتی.”
فیلمساز به گذشته ارون نقب میزند و از طریق یادآوری خاطرات قدیمی او و به پرسش گرفتن وجدان معذب او، سعی میکند بین این حادثه تراژیک و ماجرای غرق شدن الی در رودخانه، ارتباط برقرار کند. همانطور که مدیر هتلی که ارون در آن اقامت میکند میگوید، او مثل سیاه چاله شهر است. داستان فیلم، بر پس زمینه خشکسالی و مناطق قحطی زده روایت می شود و فیلمساز روی چشماندازهای خشک، هرم آفتاب و زمینهای تشنه و رودخانهها و مردابهای خشک شده تاککید می کند. رادیوی اتومبیل ارون نیز مرتب اخبار مربوط به خشکسالی و بی آبی و خطر آتش سوزی جنگل ها را پخش میکند. پلات فرعی فیلم که داستان مرگ الی و نقش پدر منحرف و زورگوی او در این ماجراست تا حد زیادی شبیه طرح «توئین پیکس» دیوید لینچ است اما شیوه روایت این فیلم با سریال لینچ تفاوت زیادی دارد. ضمن اینکه شباهتهایی نیز به طرح داستان کوتاه ریموند کارور به نام «این همه آب و این قدر نزدیک به خانه» وجود دارد، داستانی که منبع اقتباس اپیزودی از فیلم «برشهای کوتاه» رابرت آلتمن و «جینداباین» ساخته فیلمساز استرالیایی ری لورنس بوده است.
سینمای استرالیا، سابقهای دیرین در ساختن تریلرهای جنایی رمزآمیز با مایههای نوآر دارد؛ از «پیک نیک در هنگینگ راک» ساخته پیتر ویر گرفته تا «جیندا باین» ساخته ری لورنس و «جاده مرموز» ساخته ایوان سن. پایان فیلم و گرهگشایی ماجرای قتل خانواده لوک از یک سو و ماجرای غرق شدن الی از سوی دیگر، چندان متقاعدهکننده نیست و هیچکدام از کسانی که در نهایت به عنوان قاتل معرفی میشوند، انگیزه قوی و قابل قبولی برای ارتکاب چنین جنایتهایی نداشتهاند. با این حال، خوبی «خشکسالی» در این است که به عنوان درامی جنایی، به اندازه کافی رمز و راز و لایه های پنهان دارد که تماشاگر را به شدت درگیر میکند. بازی سرد و کنترل شده اریک بانا، بازیگر مطرح استرالیایی در نقش ارون نیز متقاعده کننده و به یاد ماندنی است.