چالش یک فیلمنامهنویس با هالیوود
نگاهی به فیلم «منک» ساخته دیوید فینچر
هالیوود و دنیای پر زرق و برق ستارگان آن و سینماگران و مسائل پشت پرده زندگی آنها و نیز داستان چگونگی ساختهشدن فیلمهای بزرگ، اغلب برای تماشاگران سینما جذاب بوده. تاریخ سینما، نمونههای فراوانی از این نوع فیلمها را نشان میدهد؛ از فیلمهای کلاسیک مشهوری مثل «همه چیز درباره ایو» گرفته تا «در مکانی متروک» و «سانست بلوار» و نیز فیلمهای مدرنی مثل «بازیگر» رابرت آلتمن، «مالهالند درایو» لینچ، «دالیای سیاه» برایان دی پالما، «بارتون فینک» برادران کوئن، «هوانورد» اسکورسیزی، «ترامبو»ی جی روچ، «هیل سزار» برادران کوئن و این اواخر هم «روزی روزگاری هالیوود» ساخته تارانتینو. «منک» ساخته اخیر دیوید فینچر نیز در همین ژانر است، فیلمی که فینچر بعد از آلفونسو کوآرون و مارتین اسکورسیزی برای شبکه نت فلکیس ساخته است.
اغلب فیلمهایی که درباره هالیوود ساخته شده، به زندگی ستارگان مشهور سینما مربوطاند و فیلمهایی که به موقعیت فیلمنامهنویسان و فیلمسازان و چالشهای آنها با تهیه کنندهها و سیستم استودیویی در هالیوود پرداخته باشند، انگشتشمارند. «بارتون فینک» برادران کوئن، «اقتباس» اسپایک جونز، «بدل» مارتین ریت، و «ترامبو»ی جی روچ، از معدود فیلمهایی است که در این باره ساخته شدهاند. فیلم جدید فینچر نیز درباره هرمن منکیهویتس(ویچ)، نمایشنامهنویس و سناریست مشهور آمریکایی است، کسی که فیلمنامه «همشهری کین» را با همکاری اورسون ولز نوشت.
فیلمنامه «همشهری کین»، منشا دعواها و اختلافهای شدیدی بین منکیهویتس و اورسون ولز بوده که حتی پای منتقدان مشهوری مثل پالین کیل را نیز به میان کشیده که ادعا کرده بود اورسون ولز نقشی در نوشتن فیلمنامه «همشهری کین» نداشته بلکه نویسنده آن منکیهویتس بوده است. پالین کیل، مقاله بلندی در این باره نوشت با عنوان «برخاستن کین» که ابتدا درمجله نیویورکر و بعد به عنوان ضمیمه فیلمنامه «همشهری کین» به چاپ رسید. با این حال فینچر در این فیلم، از نمایش این دعواها خوددداری کرد و به جای آن بر نقش منکیهویتس به عنوان نویسنده اولیه فیلمنامه و کسی که «همشهری کین» را بر اساس تجربیات شخصی خود و روابط نزدیکاش با تهیه کنندههای هالیوود و غولهای رسانهای چون ویلیام رندلف هرست نوشت، متمرکز شد. فیلم فینچر، به ما میگوید که علاوه بر روابط منک با کمپانی متروگلدوینمایر و شخص رندلف هرست، اتفاقات سیاسی دهه سی و چهل و تاثیر پذیری منک از این رویدادها، منبع اصلی و الهام بخش منک در نوشتن فیلمنامه «همشهری کین» بوده است. اما فینچر، نقش ولز را در شکلگیری «همشهری کین» مطلقاً زیر سوال نمیبرد. به هر حال حتی اگر مطابق با ادعای این فیلم، فیلمنامه اولیه «همشهری کین» را منکیه ویتس به تنهایی نوشته باشد، باز این اورسون ولز بود که با خلاقیت ویژهاش در مراحل مختلف تولید فیلم آن را تغییر داد و فیلمی بر اساس ذهنیت و بینش سینمایی خود ساخت. ضمن اینکه نام منکیهویتس به عنوان فیلمنامهنویس در تیتراز فیلم «همشهری کین» نیز در کنار نام اورسون ولز آمده و آنها به طور مشترک برنده جایزه اسکار بهترین فیلمنامه ارژینال(غیر اقتباسی) شدند. منکیهویتس، قبل از این فیلم نیز به عنوان نویسنده با ولز در مجموعه نمایشهای رادیویی «تماشاخانه کمپبل» همکاری کرده بود.
اما «منک» تنها درباره هالیوود و دنیای جذاب سینما نیست بلکه فیلمی سیاسی است که به شدت طنین زمانه امروز را دارد. اینکه فینچر به جای ساختن فیلمی درباره اورسون ولز و «همشهری کین»، هرمن منکیهویتس را انتخاب کرده، بیانگر تمایل او به طرح مسائل پرتنش اجتماعی و سیاسی آمریکای دهه سی در آستانه ظهور فاشیسم در اروپا و ترس از به قدرت رسیدن سوسیالیستها و رشد گرایشهای چپ در آمریکاست. دهه سی، عصر رکود اقتصادی آمریکا، عصر ورشکستگی بانکها، افزایش فقر و بیکاری و شکاف طبقاتی است. از طرفی، ترس از قدرت گرفتن سوسیالیستها در این دوره، کابوس راستگرایان و سرمایهداران آمریکایی و حامیان آنها در هالیوود و رسانههای گروهی بود. بخش مهمی از فیلم «منک» در دهه سی می گذرد و به گرایش سیاسی منک و حمایت او از آپتون سینکلر، نویسنده سوسیالیست آمریکایی اختصاص دارد و به درگیری و تضاد منکیهویتس با افراد بانفوذ و قدرتمندی مثل اروین تالبرگ، لوییس ب مایر (صاحب کمپانی متروگلدوین مایر) و ویلیام رندلف هرست(غول رسانهای آمریکا و شخصیتی که منکیهویتس، فیلمنامه «همشهری کین» را بر اساس کاراکتر و زندگی او نوشت) بر سر انتخابات فرمانداری کالیفرنیا در 1934 و رقابت بین آپتون سینکلر، کاندید حزب دمکرات با فرانک میریام، نامزد حزب جمهوریخواه میپردازد. فینچر نشان میدهد که چگونه لویی مایر و رندلف هرست، از قدرت و نفوذشان در هالیوود و رسانههای آمریکا برای حذف سینکلر و تحت فشار قراردادن هواداران او استفاده میکنند. فینچر، منک را همانند سینکلر، نویسندهای انسان دوست و عدالتخواه معرفی میکند(نمیدانیم آیا منک در زندگی واقعی هم چنین آدمی بود یا خیر؟). در صحنهای از فیلم او را میبینیم که از دیدن کارگری که کارش را در هالیوود از دست داده ناراحت شده و میخواهد به او کمک کند اما حتی یک اسکناس یک دلاری هم در جیب ندارد و آن را از دربان استودیوی فیلمسازی قرض میکند. با این حال، روایت اصلی فیلم همچنان مربوط به پروسه نوشتن فیلمنامه «همشهری کین» برای اورسون ولز است. هرچند نقش ولز در فیلم بسیار اندک است و فینچر جز چند صحنه، ولز را به ما نشان نمیدهد و تمرکز اصلی روایت روی زندگی منک بعد و قبل از تصادف او با اتومبیل است. با این حال فیلم به ما میگوید که منکیهویتس برای نوشتن فیلمنامه «همشهری کین»، تحت تاثیر چه عواملی بوده است.
روایت در «منک» همانند روایت «همشهری کین» غیرخطی است و زمان فیلم، گسسته و بین گذشته و حال در نوسان است. در شروع فیلم که در دهه چهل میگذرد، هرمان منکیهویتس (با بازی گری اولدمن) را میبینیم که بر اثر تصادف اتومبیل، زمینگیر شده و قدرت حرکت ندارد و در حالی که در رختخواب دراز کشیده، باید فیلمنامهای را که قولش را به اورسون ولز داده بنویسد و تحویل دهد. اما زمان روایت اصلی با فلاشبکهای متعدد به گذشته و دهه سی مرتب گسسته میشود و شاهد خرده روایتهایی درباره ارتباط منکیهویتس با افرادی نظیر ویلیام رندولف هرست (با بازی چارلز دنس) و معشوقه بازیگرش، ماریون دیویس (با بازی آماندا سیفرید) و نیز لوئیس ب مایر (با بازی آرلیس هاوارد)، دیوید او سلزنیک، بن هکت و مهمتر از همه برادر جوانش جوزف منکیهویتس میشویم. منک، برخلاف برادرش جوزف که فیلمنامهنویس و کارگردان موفق کمپانی متروگلدوین مایر است، نویسندهای دائمالخمر است که پولش را بیشتر صرف خرید مشروبات الکلی میکند. به علاوه او آدم رک و بیپروایی است و اهل ریاکاری و تملق نیست. کاری که در هالیوود برای پیشرفت ضروری بود. به همین دلیل او با افرادی چون هرست و لویی ب مایر درمیافتد و آنها مانع از کار او در استودیو متروگلدوین مایر میشوند. با اینکه منک با حمایت هرست وارد استودیوی مایر میشود اما اختلاف سیاسی او با هرست، باعث میشود که آنها از هم دور شده و در برابر هم قرار گیرند.
از همان ابتدا مشخص است که شخصیت اصلی سناریویی که منک دارد مینویسد، نسخهای از شخصیت ویلیام رندلف هرست است. هرچند فینچر خیلی به روایت دقیق تاریخی و وقایعنگاری زندگی منکیهویتس و روابط او با هرست و دیگران علاقهای نشان نمیدهد بلکه روایت شخصی خود از این نویسنده و دوران او و موقعیتاش در هالیوود ارائه میکند؛ کاری که او قبلاً برای دراماتیزهکردن زندگی مارک زوکربرگ خالق فیس بوک در فیلم «شبکه اجتماعی» کرده بود. در واقعیت، منکیهویتس، بعد از اینکه حالش خوب میشود شروع به نوشتن سناریوی «همشهری کین» میکند اما فینچر او را هنگام نوشتن فیلمنامه در بستر بیماری نشان میدهد تا وضعیت او را دراماتیکتر نشان دهد.
از آنجا که «منک» بر مبنای شخصیتهای واقعی و نامدار هالیوود ساخته شده و درباره پشت صحنه سینماست، طبیعی است که تنها کسانی میتوانند با فیلم ارتباط تنگاتنگی پیدا کنند که با تاریخ سینما به ویژه سینمای کلاسیک آمریکا و هالیوود در دهههای سی و چهل و چهرههای سینمایی آن دوره آشنا و دمخور باشند. بنابراین مخاطب اصلی این فیلم، بیشتر سینه فیلها، منتقدان و مورخان فیلم خواهند بود. آشنایی با نحوۀ ساخته شدن «همشهری کین»، کلید ورود به درون روایت این فیلم است و تماشاگرانی که از این موضوع آگاه باشند، طبیعتا از دیدن این فیلم، لذت بیشتری خواهند برد.
فینچر، فیلمساز سبکپرداز و بسیار وسواسی است و پروسه تولید فیلمهایش معمولا طولانی است چرا که او روی جزییات صحنه و بازی بازیگران، حساسیت بسیاری دارد و به همین دلیل نتیجه کارهایش، حتی اگر از نظر موضوع و فیلمنامه به قدرت فیلمهای مهم قبلیاش مثل «هفت» یا «زودیاک» نباشد، از نظر کارگردانی و داشتن غنای بصری و سبکی، تحسین برانگیز است. فینچر، استاد فضاسازی است و سبک استیلیزه فیلم، سیاه و سفید بودن آن و نورپردازی با کنتراست بالا که متاثر از سبک فیلمهای کلاسیک دهه سی و چهل و عصر طلایی سینمایی هالیوود است، باعث نزدیکی بیشتر ما به فضای فیلم شده است. گری اولدمن نیز، با قدرت بازیگریاش و با مهارتش در صداسازی، بیان و ژستها، تصویر جذابی از شخصیت هرمن منکیهویتس ارائه کرده است.