نگاهی به فیلم «جو کوچولو» ساختۀ جسیکا هاسنر
بعد از فیلم موفق «عشق دیوانه»، جسیکا هاسنر با «جو کوچولو»(Little Joe) وارد ژانر متفاوت و بدیعی شده است که مؤلفههای ژانرهای مورد بحث اعم از علمی-تخیلی و ژانر وحشت را دچار استحاله می کند. فیلم هاسنر که با تبعیت از برخی مؤلفههای ژانر نوآر در کنار ژانرهای مورد بحث می درخشد، خوانش سینماتوگرافیک منحصربفردی از مفهوم ژانر ارائه می دهد که در بستری فانتزیک و پست مدرن قوام می یابد. آلیس (مادری تنها که پسر نوجوانی به نام جو دارد) به همراه تیم کوچکی که او را در خلق گیاه منحصربفردی به نام جو کوچولو همراهی می کنند، دانشمندی است که با بهرهگیری از علم ژنتیک و هورمون های بشری اُکسی توسین و سیتوکنین موفق شده است گلی غریب خلق کند که نیازی به آبیاری ندارد، عقیم است و قدرت باروری ندارد، همچون انسان نیاز به عشق و مصاحبت دارد و بوئی جادوئی و خارق العاده از خود ساطع می کند که میتواند انسانها را شاد کند و از اندوه و افسردگی برهاند.
طی یک دورۀ آزمایشی که جو کوچولو در محیط گلخانه مشغول بررسی و آسیبزدائی و رفع عیوب احتمالی است، افراد مختلف، همچون جو و کریس (همکار آلیس) با تنفس گردههای گل، دچار عشقی مفرط به گل می شوند که آنان را ترغیب به تکثیر و محافظت از جو کوچولو می کند. گیاهی زیبا و سرخ رنگ همچون بوتۀ خشخاش که در محیط گلخانه، همچون گیلاس های ژاپنی می درخشد و میتواند افسردگی را از بین ببرد؛ در زیر این پوشش استثنائی همچون فم فتال فیلم های نوآر (با آشنائی زدائی کردن از قواعد ژانر نوآر در بطن فیلمی علمی-تخیلی) ماهیتی شیطانی و وهمناک دارد. این در حالی است که گردهها پس از استشمام با نفوذ به غشای احساسی مغز و تأثیر بر اُکسی توسین، شخصیت افراد را دچار تغییری محسوس می کنند. تغییری محسوس که به شکلی منفعل کننده اتفاق می افتد و تأثیرش به شیوه ای است که گوئی هیچ اتفاقی رخ نداده و همه چیز عادی است.
فرم بصری فیلم هاسنر نیز با بکارگیری توأمان رنگ و نور که تأثیری محرک و هیجان انگیز دارد، تأثیر هیپنوتیک و کیچ فیلم را که گوئی هیچ اتفاقی رخ نداده و همه چیز در آرامشی طبیعی می گذرد، تشدید می کند. ترفندی که یکی دیگر از مؤلفه های ژانر نوآر را که اغلب با فضاهائی بسته، پرکنتراست و کم نور مواجهیم، تغییر می دهد و خاصیت شوم بودن اتفاق فوق را در پوششی رنگین و آرامش دهنده پنهان می کند. نگاه کنید به نوع پوشش آلیس و نوع ترکیب رنگی خوراکی ها و طراحی فرمیک گلخانه که با رنگ هائی در نهایت و با خلوص طراحی شده اند و مؤلفه های ماتریالیستی فیلم را نیز برجسته می کنند. ماتریالیسم که سلطۀ بی شائبه اش در جهان امروز برجسته است تا جائی پیش می رود که شفقت و احساسات انسانی را در قالب احساساتی مصنوعی و رباتیک بازنمائی می کند که ساخته و پرداختۀ دست بشر و پیشرفت تکنولوژیک است و تأثیری متضاد دارد.
نگاه کنید به رفتار اصیل انسان ها پیش از استشمام جو کوچولو و بعد از آن، که کاملاً متضاد با شخصیت واقعی آنان است و جلوه ای از رفتارهای مکانیکی و ربات وار شخصیتهای ابزورد لانتیموس است. از طرفی نفوذ ماتریالیسم به دنیای امروزی و معاصر است که جهان را از احساسات ناب بشری تهی می کند. اُکسی توسین که به هورمون عشق یا هورمون مادری شهره است و جو کوچولو آن را از خود ساطع میکند، باعث می شود شخص مثل فرزند خودش عاشق جو کوچولو شود و در کارکردی شوم و دیالکتیک سرانجام باعث می شود حس مادری آلیس نسبت به جو دچار خدشه شود و او جو را به پدرش بسپارد تا بتواند با فراق بال به کارهای علمی اش بپردازد. ماتریالیسم و پیشرفت گسترده ی آن با نفوذی موذی و منفعل کننده در ناخودآگاه، جهانی تهی، هیپنوتیک و خالی از عاطفهای اصیل و انسانی را نوید می دهد که به سمت اضمحلال و ویرانی می رود. از طرفی در فیلم «جو کوچولو» با تیم کوچک 6 نفرهای مواجهیم که سعی در خلق پدیده ای زیبا و مهیج و در واقعیت امر واقعاش شیطانیاند که خصوصیات تئوری «بیگ فارما» را در جهان مضمونی فیلم بارز می کند. خلق یک گیاه شفابخش با مؤلفه های علمی و داروئی که در باطن، موجودی با اهداف شوم است و خلاف منافع عمومی عمل می کند. عموم مردم از هولناکی حقیقت آن بیخبرند. دانشمندان خالق آن، فقدان ادلهی مستند در جهت هولناک بودن آن را بعنوان شواهدی قابل قبول ارائه می کنند و استدلال هائی که برای حمایت از این تئوری استفاده می کنند اغلب حاصل سوءتفاهم و غیرمنطقی است.
خصوصیت هیپنوتیک فیلم در فرم روائی- بصری آن در پلان هائی آشکار میشود که دوربین در نماهای دو نفره که اغلب مباحث جدی فیلم در آن می گذرد از یک لانگ شات متوسط آغاز می شود و با آرام آرام نزدیک شدن به شخصیت ها از آنان می گذرد و در نقطه ای روی دیوار یا اکسسوار صحنه متوقف می شود. یک نوع خیرگی مصنوعی که ناخودآگاهی را به کار می گیرد و از p.o.v شخصیتی نامرئی بیرون می زند که تداعی کنندۀ حضور نامرئی جو کوچولو است. نوع دیگری از تأثیر هیپنوتیک در شخصیت روان درمانگر آلیس متبادر می شود. زنی مصمم و از همان ابتدا بیاحساس و متکبر با پیراهنهای گلدار که تجسم واقعی جو کوچولو در هیئت انسانی اش است. شخصیتی که در کمال خونسردی اعترافات درونی آلیس را می شنود و او را ترغیب می کند که وجود فرزندش مانع پرداختن او به اهداف و اکتشافات علمی اش است.
در پایان نیز با حضور رسمی جو کوچولو در مطب او، خصوصیات منفی اش نه تنها در جهت مثبت تغییر نمی کند بلکه تشدید می شود. او عدم احساس گناه آلیس را مبنی بر ترک فرزندش امری طبیعی و صحیح تلقی میکند و از اینکه توانسته آلیس را در ناخودآگاهی اش از قید و بند فرزندش آزاد کند و او را تبدیل به شخصی کند که همیشه آرزو داشته باشد و مکرراً آن را انکار میکرده، خوشحال است. در پایان با شنیدن صدای جو کوچولو که به مادرش آلیس شب بخیر میگوید با پیروزی و سلطۀ قاطعانه و وهمناک ماتریالیسم بر معنویت مواجه می شویم که از قواعد ژانر وحشت در فرم همیشگی اش آشنائی زدائی می کند و از ماتریالیسم، چهره ای تاریک و سرابی دهشتناک می سازد.
***
پی نوشت:
تئوری Big Farma: برای اشاره ی جمعی به صنعت داروسازی جهانی استفاده می شود. این نظریه، ادعا می کند که تأسیسات پزشکی به طور کلی و شرکت های دارویی بویژه شرکت های بزرگ، با اهداف شوم و برخلاف منافع عمومی فعالیت می کنند. تئوری بیگ فارما دارای چهار ویژگی کلاسیک است: اول، این توطئه توسط یک کادر کوچک بدخواه انجام می شود. دوم، عموم مردم از حقیقت فعالیت ها غافل و بی خبرند، ثالثاً دست اندرکاران و معتقدان به این نظریه فقدان عدله بر علیه شان را بعنوان شواهدی بر قانونی بودن اهداف و کارکردشان تلقی می کنند، و در آخر اینکه استدلال هائی که برای حمایت از این تئوری استفاده می شود، اغلب غیر منطقی، حاصل سوءتفاهم یا اشتباه است. مایک وودز، روانشناس متخصص در تکنیک های تئوری توطئۀ آنلاین، به بیگانگی، عدم کنترل و احساس عدم اطمینان درباره جهان به عنوان صفات مشترک متفکران تبیین این نوع توطئه ها اشاره می کند.