سال ٢٠١٨ که عازم جشنواره فیلم کن بودم، دعوتنامهای دریافت کردم برای شرکت در جشنوارۀ فیلمهای مستقل اروپایی در پاریس. با برنامۀ سفرم جور بود و در آن شرکت کردم. درست برعکس کن بود. از فرش قرمز و ستارگان و مهمانیهای مفصل خبری نبود و بسیار ساده و دانشجوییوار بود. صدها فیلم کوتاه و بلند با کیفیتهای بسیار متفاوت در آن شرکت داشتند. وقتی دیدم که از ایران هم فیلم کوتاهی به نام «روتوش» هست، به دیدن آن رفتم. آنقدر فیلم غیرمنتظره و تاثیرگذار بود که برای کارگردانش کاوه مظاهری که با او آشنایی نداشتم، پیغام فرستادم و تبریک گفتم. با تمام فیلمهای ایرانی که دیدهبودم تفاوت داشت و در ژانری بود که در سینمای ایران کسی نتوانسته بود فیلم خوبی بسازد. امسال مظاهری اولین فیلم بلندش«بوتاکس» را ساخت و نشان میدهد که «روتوش» یک موفقیت گذرا نبود. محور داستان هردو فیلم یک اتفاق کاملآ غیرمنتظره و تکان دهنده است. در «بوتاکس» اکرم (سوسن پرور) دختری است کمی عقب مانده با اختلال مغزی. خواهرش آذر قصد دارد که با کمک پسری به نام سعید (مرتضی خانجانی) پرورش قارچ دهد ولی برادرشان عماد (سروش سعیدی) با این کار مخالفت است و خواهرانش، بخصوص اکرم را مورد تمسخر قرار میدهد. یک اتفاق ناگهانی، مسیر فیلم را عوض میکند. کارگردانی، فیلمنامه و بازیهای فیلم، بخصوص سوسن پرور، فوق العاده اند. «بوتاکس»، در جشنوارۀ فیلم تورینو ٢٠٢٠ جوایز بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه را دریافت کرد. با کاوه مظاهری پیرامون «بوتاکس» و فعالیت های دیگر سینمایی اش گفتگو کرده ام که می خوانید:
تبریک برای موفقیت «بوتاکس» در جشنوارۀ تورینو. آیا این موفقیت باعث ابراز علاقه دست اندرکاران در سینمای داخلی و خارج برای همکاری با شما شده است؟
امسال چون جشنواره آنلاین بود آن حس جشنواره را نداشت. محل ارائۀ فیلمهای ما جشنوارهها و بازارهای فیلم است ولی امسال خیلی وضع بد بوده. تورینو، مارکت خوبی دارد و کسانی که در این صنعت کار میکنند میآیند و در این بازارهای فیلم با هم آشنا میشوند و چند روز با هم هستند و لزومی ندارد که حتمآ به کار مشترک بپیوندند، همان قوی شدن روابط مفید است. یک دوست بلژیکی دارم که در یک جشنواره آشنا شدیم و هر فیلم را که میسازم برایش میفرستم و نظرش را میپرسم. امسال اتفاقاتی برایم افتاد و به خاطر گرفتن جایزۀ بهترین فیلم در تورینو، دو سه نفر پیشنهادهایی دادهاند.
اکران فیلمهایتان در ایران چگونه بوده؟
فیلمهای کوتاهم را در ایران اکران کردهایم و نمایش فیلمهای کوتاه در هنر و تجربه را من راه انداختم. اولین “باکس” فیلم کوتاه را درست کردیم و فروش خوبی کرد و هنر و تجربه خیلی راضی بود. «بوتاکس» را هم قصد داریم که سال بعد اکران کنیم و پروانه نمایش هم داریم. بعد از گرفتن جایزه در تورینو، از هنر و تجربه تماس گرفتند و پرسیدند که چه نقشهای داریم و من گفتم که حالا که اصلآ سینماها باز نیست.
«روتوش» اولین فیلمی بود که از شما دیدم و بسیار غافلگیرکننده و تاثیرگذار بود. ژانری بود که کمتر در سینمای ایران دیدهایم و به نظرم ترکیبی از هیچکاک، هانکه و برسون آمد. در «بوتاکس» هم نشانههایی از این استادان هست باضافۀ برادران کوئن و بخصوص فیلم «فارگو». آیا کارگردانهای خاصی هستند که برای شما الهام بخش بودهاند؟
همۀ اینهایی را که نام بردید دوست دارم. منتقدان ایتالیایی همهاش به «فارگو» ارجاع دادهاند.
فکر کنم که به خاطر صحنۀ دریاچۀ یخزده باشد.
آن دریاچۀ نمک است و به نظر یخزده میآید. فکر کنم که طبیعت ایران دور از ذهن آنها است. اتفاق دوم که در دریاچۀ آب گرفته میافتد، ایتالیایی ها نوشتند که یخها آب شدهاند ولی در حقیقت هربار که باران میآید، آب آنجا جمع میشود. دریاچهای است به عمق ده سانت و وسعت چند کیلومتر در حوض سلطان نزدیک قم و یکی از بزرگ ترین آینههای طبیعی دنیا است. این فیلمسازهایی را که نام بردید، خیلی بهشان فکر نکردم. وقتی که فیلم میسازید، حسی برخورد میکنید و طبیعتآ این چیزهایی که قبلآ دیدهاید میتوانند جاهای مختلف تاثیر داشته باشند. برای خودم هم جالب است که این شباهت اتفاق افتاده چون «فارگو» از فیلمهای محبوبم هست.
در فیلمهایتان که من دیدهام یک اتفاق یا جنایت ناگهانی و بدون انگیزۀ پیشین اتفاق میافتد که تا حدودی نقطۀ محوری فیلم میشود. وقتی فیلمنامه را مینویسید، آیا نقطۀ آغازتان این اتفاق است؟
من اینگونه فیلمنامه نمینویسم که مثلآ فرض کنیم یک موقعیت داستانی داریم و یک شخصیت را درون آن میگذاریم و حالا بگویم که چه اتفاقی برایش میافتد. از یک جایی این پروسه برایم کسل کننده شد و در واقع به نظرم احمقانه آمد. فکر کردم که خب با این طرز مکانیکی ما یک آدم میگذاریم در فیلمنامه و حتی در بهترین حالت هم آدم از فرمولهای قبلی استفاده میکند و از جایی یادش میرود که قرار بوده اساسآ یک کار خلاقانه انجام دهد و بیشتر درگیر این میشود که کار را به نتیجه برساند. این را دربارۀ خودم فهمیدم که باید تغییراتی در این پروسه بدهم. کاری که در این فیلم کردم، و در حالتی خیلی اغراقآمیزتر در فیلم جدیدم انجام دادهام، این است که چند تا چیز مختلف بیربط به هم دارم. بعد از «رتوش» به من میگفتند که آن را تبدیل به یک فیلم بلند کنم ولی گفتم که آن یک فیلم کوتاه است و دلیلی برای بلندتر کردنش نمیبینم. این اکرم که در «بوتاکس» هست، از یک اکرم واقعی که من سالها است میشناسم الهام گرفته شده و ١٧-١٨ سال راجع به آن اتود زدم و چیزهایی نوشتم و یک بار سر کلاس فیلمنامه نویسی بردم و استاد توبیخام کرد و گفت چرت و پرت نوشتی. یک روز خودروی یکی از دوستانم در همین دریاچۀ نمک گیر کرد. برای کمک رفتم و یک روز تمام درگیر آن بودم. تجربۀ جالبی بود و در ذهنم ماند که چه لوکیشن جالبی است و نزدیک تهران است و جادویی که اینجا هست در فیلمهایمان نیست. یک بار هم داشتم دربارۀ مشاغل زنان خانهدار در ایران که وضع مالی خیلی خوبی ندارند تحقیق میکردم، دیدم سبزی پاک کردن هست، یا قند شکستن و دیدم که قارچ هم پرورش میدهند. اینها قطعات پازلی بود که لزومآ به هم ربط نداشتند. چیزی که برایم جالب است این است که مثل یک کارآگاه فکر کنم و رابطهای بین این قطعات مختلف که در وهلۀ اول هیچ ربطی به هم ندارند پیدا کنم. این برایم یک پروسۀ خلاقانه است و نتیجهاش ممکن است که خوب یا بد در بیاید ولی برایم پروسۀ جذابی است. «بوتاکس» را اینجوری نوشتم و در فیلم تازهام هم از این پروسه استفاده کردهام. پس نقطۀ شروع فیلمنامه برایم آن جایی است که یکدفعه این قطعات در ذهنم به هم وصل میشوند.
آیا یک دفترچۀ یادداشت دارید که در آن این ایدهها که به فکرتان میرسد را مینویسید؟
دفترچۀ یادداشت اصلآ ندارم. زمانی میروم سراغ نوشتن که آن وصل شدن در ذهنم اتفاق میافتد. قبل از آن اصلآ نمیروم. شاید یک سری عکس داشته باشم ولی نوشته اصلآ ندارم.
در فیلمهایتان شخصیت اصلی معمولآ زن هست.
زنها برایم جذابترند. من اصلآ با زنها بزرگ شدم، مادرم، مادربزرگم و خالهام. شاید به آنها ربط داشته باشد و آنها را بهتر میشناسم. یا اکرم واقعی که سالها است میشناسم و تحت ظلم برادرش بود که او را مسخره میکرد و کتک میزد و واقعیت، خیلی بدتر از آنچه من در فیلم نشان میدهم بود. فکر کردم که اگر موقعیتی پیش بیاید که این برعکس بشود و زور آن دختر بر آن مرد غلبه کند و در آن لحظه بتواند کاری بکند، چه میشود؟ قصۀ بعدیام هم شخصیت اصلیاش زن هست. فکر میکنم که زنها در موقعیتهای پیچیده میتوانند نسبت به مردها پیچیدهتر و مرموزانهتر عمل کنند و این را بیننده قبول دارد.
یعنی زنها درونگراترند و مردها برونگراتر؟
شاید و در «روتوش» من خیلی جاها شنیدم که زنها میگفتند که ما چنین فکری را دربارۀ پارتنرمان یا شوهرمان یا دوست پسرمان داشتیم. بعد یک تحقیق کوچک کردم و دیدم که زنهایی که مرتکب قتل میشوند تا مدتهای طولانی به آن قضیه فکر میکنند، بلکه سالها، و شاید هم اصلآ آن جنایت را اجرا نکنند ولی مردها اینجوری نیستند و آنیتر عمل میکنند.
این ایدهها که به هم میچسبانید، دریاچه، قارچها، همگی بصریاند و فکر کنم که تصویرشان به ذهنتان میآیند.
کاملآ درست است.
پروسۀ فیلمنامه نویسی برای فیلم بلند چه فرقی با فیلم کوتاه دارد؟
به نظر من فرق مهماش این است که در فیلم کوتاه فرصت شخصیتپردازی ندارید و تماشاچی نمیتواند که به کاراکتر نزدیک بشود. من سعی کردم که در فیلمهای کوتاه خودم شخصیتی بسازم که وقتی تماشاچی میبیند، در همان ٢٠ دقیقه در ذهنش بماند. پس تفاوت اصلی در عمیقتر شدن در موقعیت و خود شخصیت است و تغییر لحن که در عین حال هارمونیک باشد. یعنی با یک چیز یکدست روبرو شوید ولی فکر کنید که مرتب دارید در چند لحن مختلف شیفت میکنید. این در واقع ریسکی بود که کردم و ظاهرآ جواب داده. یک تفاوت دیگر این است که در فیلم کوتاه میتوانید همزمان بر نوشتن، کارگردانی و تدوین مسلط باشید ولی در فیلم بلند، حفظ یکپارچگی فیلم کار پیچیدهتری است.
چیزی که زیاد دربارۀ فیلم های ایرانی گفته میشود این است که شدت سانسور خلاقیت فیلمساز را بالا میبرد. در «بوتاکس» هم در یک پلان چند ثانیهای با دکوپاژ و تدوین خوب و بدون عبور از خط قرمز به ما یک رابطۀ فراتر از دوستانه بین آذر و سعید را نشان میدهید.
قطعآ درست میگویید. گاهی اتفاقی که در سکانس میافتد در شکلگیری فیلمنامه هم تاثیر دارد. سانسور محدودیتهایی ایجاد میکند که باید برایشان راه حل پیدا کنیم ولی در نهایت سانسور تاثیر مثبتی ندارد. مثلآ همین شخصیت اکرم اگر در شرایطی بودیم که میشد آزادانهتر پرداختاش کرد، ممکن بود که رفتارهای دیگری به او اضافه میشد و یا اساسآ به یک طریق دیگر از پایه شکل میگرفت. مثلآ فیلمی مانند «معلم پیانو» را ما نمیتوانستیم در ایران بسازیم حتی اگر کسی با تواناییهای میشل هانکه داشتیم.
خب فکر کنم به همین دلیل عدهای از فیلمسازان جوان ما به خارج کوچ کردهاند چون فیلمی مانند «مرز» علی عباسی را قطعآ نمیشد در ایران ساخت.
فیلم بسیار خوبی است ولی حتی اگر سانسور را هم کنار بگذارید تهیهکنندگان در ایران به او پول نمیدادند که چنین فیلمی با آن شخصیتهای عجیب و غریب بسازد!
سرمایۀ ساختن فیلمهایتان را چگونه فراهم میکنید؟
برای «بوتاکس» چند نفر بودیم، خودم، سروش سعیدی که اصل قضیه بودیم و هم تهیه کننده بودیم و هم سرمایۀ فیلم را پیدا کردیم. در این شرایط کرونا برگشت سرمایه دچار پیچیدگی شده. سرمایۀ فیلمهای کوتاه را هم ترکیب خودم با انجمن سینمای جوان یا چند نفر دیگر فراهم کردهاند. همیشه عقیدهام بر این بوده که وقتی که در سیستم تهیۀ فیلم فعلی نمیشود چیز درستی تهیه کرد، بهتر است که آدم خودش این کار را یاد بگیرد و به مرور بهتر شود.
پروسۀ انتخاب بازیگرانتان چطوری است؟
طبیعتآ وقتی که توی این کار هستید، با خیلیها دوست میشوید. سوسن پرور انتخاب اولمان بود و همدیگر را نمیشناختیم. فیلمنامه را به او دادیم و خواند و یک ذره ترس داشت چون نقش اصلی غیر کمدی بازی نکرده بود. چند جلسه تمرین گذاشتیم و اعتماد به وجود آمد و مطمئن شد که میتواند این نقش را بازی کند. البته من مطمئن بودم ولی خود او یک ترس حرفهای داشت. مهدخت مولایی جزو دوستانی است که بازیگر هستند. سروش سعیدی هم که نقش برادر را بازی میکند، تهیه کننده هم هست. فیلم کوتاه «روتوش» را از اول بر مبنای اینکه سونیا سنجری بازی کند نوشتم و به او هم گفتم و یک طرح سه صفحهای داشتم و به او دادم و گفتم که این را نوشتهام که تو بازی کنی و اگر قبول داری اصلآ فیلمنامه را بر مبنای تو مینویسم.
آیا مدت زیادی تمرین میکنید؟
بله خیلی زیاد. تمرین نه به آن صورت ولی جلسات زیادی داریم که هرکس روی شخصیت خودش تمرکز میکند و ایدههای جالب و جدیدی میآورند و من خیلی از این ایدهها را در فیلمنامه گذاشتم. این تغییرات تا خود صحنۀ فیلمبرداری هم ادامه دارد.
پس از اتمام نوشتن فیلمنامه تا چه حد بداههپردازی دارید؟
بداههپردازی زیاد داریم. هرروز بعد از اتمام فیلمبرداری، بچهها میماندند و تمرین صحنههای دو روز بعد را میکردند. بداهه پردازی در این تمرینها شکل میگرفت و یک روز فاصله بود برای اینکه این ایدههای تازه ته نشین بشوند. کل اتفاقی که روی پشت بام میافتد برآمده از همین تمرینها و بداههپردازی بین دو هنرپیشهای که روی پشت بام هستند است. آن چیزی که روی کاغذ نوشته بودم همین است ولی شکل خاص و میزانسن که کی چکار باید بکند را نداشت. موقعیت هم سخت بود چون به بازیگر گفته بودم خودت باید بازی کنی و چون بدل نداریم باید قل بخوری و بیافتی پایین. البته پایین تشک گذاشته بودیم که آسیب نبیند ولی ترس زیادی داشت.
آیا پیشنهادهایی هم از سینمای بدنۀ ایران داشتهاید؟
بله خیلی پیشنهاد دادهاند، مخصوصآ بعد از «روتوش». همین الان هم با یک تهیهکننده که هم در سینمای بدنه و هم در سینمای خاصتری فعال هست برای فیلم بعدیام در حال مذاکره هستم. خیلی اصرار دارد، و البته به عقیدۀ من به درستی، که از بازیگر حرفهای گیشه پسندی استفاده کنم. سوسن پرور هم صاحب نام است و فکر نمیکنم که جایگزین بهتری برای نقش اکرم در سینمای ایران پیدا میکردم، ولی در تاثیرش روی فروش فیلم با بازیگری مانند مثلآ الناز شاکردوست فرق دارد. من گفتهام که برایم فرق ندارد و فقط یک نفر را میخواهم که بازی را درست انجام دهد و فیلم درست دربیاید. با آن چیزهایی که در ذهن این تهیهکننده هست، باید تغییراتی در فیلمنامه بدهم.