سینا لسانی
«از سینماتِک پاریس تا کانون فیلم تهران» یا «رودررو با فرخ غفاری»، علاوه بر گفتگو با این سینماگر پیشرو ایرانی، دربردارنده ضمیمهای به عنوان مقدمه نیز هست که در سرآغاز کتاب جای گرفته است. این سرآغاز، شرحی از مسیر زندگی و ابعاد گوناگون هنری و شخصیتی فرخ غفاری ارائه میدهد که شاید در نگاه نخست بیش از حد مختصر و موجز پنداشته شود اما با تامل و تفحص در منابع سینمایی اندکی که درباره غفاری موجود هست از جمله تاریخ ها و دانشنامههای سینمایی، متوجه دقت، ظرافت و عمق و تازگی آن میشویم. پیشگفتارِ مزبور، منبعی مهم برای آشنایی با خالق «شب قوزی» است و خواننده کتاب را برای گفتوگو با یکی از پیشگامان سینمای مدرن ایران آماده می کند، گفتگویی که در عین حال برگی از فصول تاریخ سینمای ایران نیز شمرده می شود.
بریدهای از مقدمه کتاب:
«میراث غفاری برای سینمای ایران میراث اندکی نیست. او نخستین کسی است که دست به جمع آوری اسناد و مدارک مربوط به تاریخ سینمای ایران زد و نخستین کسی است که پس از پایان تحصیلات خود در فرانسه و بلژیک و کاروزی نزد هنری لانگوآ، فیلمشناس معروف در سینماتک فرانسه، به ایران بازگشت و کانون ملی فیلم و به دنبال آن فیلمخانه ملی ایران را تاسیس کرد. بهمن فرمان آرا از فیلمسازان موج نوی سینمای ایران، درباره غفاری چنین میگوید: “اگر بخواهیم از میان تمام کسانی که در سینمای ایران آمد و رفت کردهاند نام کسی را ببریم که واقعا به گردن سینمای ایران حق داشته، بدون شک فرخ غفاری در صدر چنین لیستی قرار دارد.”»
در مقدمه کتاب حوزه فعالیتهای غفاری به هفت دوره تقسیم شده است:
۱- نقد فیلم
۲- تاسیس کانون فیلم و فیلمخانه ملی ایران
۳- تاریخ نگاری سینمای ایران
۴- فیلمسازی
۵- بازیگری
۶- تدریس سینما
۷- مدیریت فرهنگی
آنگاه، هر دوره در سرفصلی جداگانه بررسی میشود. در این میان بر حرفه فیلمسازی که بخش مهمی از فعالیت غفاری در عرصه سینما و فرهنگ ایران است، تاکید بیشتری میشود. (اگر فیلم کمقدر «عروس کدومه» را به حساب نیاوریم) غفاری مجموعاً سه فیلم ساخت؛ یعنی «جنوب شهر»، «شب قوزی» و «زنبورک». با وجود اینکه هر سه فیلم از نقاط قوت پرشماری بهرهمند بودند و پیشنهاد گشایش درهای امید را به سینمای نازل وقت میدادند، در زمان خود قدرندیده و مهجور ماندند. احتمالا عدم پیگیری مجدد فیلمسازی در غفاری را بایستی در همین موضوع کاوید. حتی توجهات جهانی که به فیلم «شب قوزی» شد، کافی نبود و برخورد سرد تماشاگران و منتقدان ایرانی او را از ادامه این حرفه منصرف ساخت. هرچند او در همه دوران فعالیت خود چه در نقدنویسی و چه دوران زمامداری در تلویزیون و جشن هنر شیراز، رسالتی مشترک را دنبال میکرد و آن چیزی جز ارتقای سطح فرهنگ و ذائقه هنری مردم کشورش نبود.
بریدهای از مقدمه کتاب:
غفاری را باید از نخستین منتقدان جدی و آگاه سینمای ایران دانست. او در دورانی نوشتن نقد فیلم را در مطبوعات ایران شروع میکند که هنوز حرفهای به نام نقد فیلم در ایران وجود ندارد و کسی از اهمیت نقد فیلم و جایگاه منتقد در سینما آگاه نیست. نقدهای غفاری عمدتا علیه ابتذال و سطحیگرایی سینمای ایران در این دوره و تاکید بر اهمیت سینما به منزله یک هنر است. غفاری در این دوره کتاب «سینما و مردم» را مینویسد که جمعبندی نظرات او درباره سینما و نقد فیلم در ایران است. وی درباره این دوره از فعالیتهای خود گفته است:
«بعد از سال ۱۳۲۹ روشنفکران چپ از ما حمایت کردند. در این بین از من خواستند که در نشریات حزب توده نقد سینمایی بنویسم. من هم هرچه در فرانسه یاد گرفته بودم با خود آوردم. ماخذ من ژرژ سادول و آندره بازن بودند. از ابتدا تصمیم گرفتم که راجع به سینمای ایران هم بنویسم.»
چرا این کتاب را بخوانیم؟
«از سینماتک پاریس تا کانون فیلم تهران؛ رودررو با فرخ غفاری» شناسنامهی مختصرِ یکی از تاثیرگذارترین چهرههای سینمای ایران است. غفاری را میتوان نخستین سینهفیلیای ایرانی برشمرد. او دورهای از سکونت در پاریس را به یاد میآوَرد که روزانه چهار فیلم در سینماتک پاریس تماشا میکرد. رفت و آمد های مکرری که موجب آشناییاش با «هنری لانگلوآ» شد. او در کتابِ حاضر، از معاشرتهایش با لانگلوآی کبیر سخن میگوید و متواضعانه تصریح میکند که چگونه در بازگشت به میهن خود، نخستین سینماتک ایرانی با نام «فیلمخانه ملی ایران» را تاسیس کرد. غفاری برای چند سال دبیر فدراسیون بین المللی آرشیو فیلم شد و همزمان برای رقیب اساسی کایه دو سینما در فرانسه ، مجله سینمایی «پوزیتیو» مقاله نوشت. شایان ذکر است که وی مجدانه در راه رشد و بالندگی سینمای ایران کوشید و در این کار از هیچ تلاشی فرونگذاشت. به نوشته جاهد، غفاری، نخستین تاریخنگار سینمای ایران و یکی از پایهگذاران نقد فارسی یه حساب میآید. با وجود همهی دستاوردها، غفاری، پس از انقلاب مورد بیمهری حکومت جدید قرار گرفت و تبعید خودخواسته را برگزید. تبعیدی که مقارن با مرگ هنریاش بود. غفاری هرچه در نیمه نخست زندگی بذرِ آگاهی و هنر کاشت و تاثیراتی عمده بر وجوه گوناگون سینما گذاشت در نیمه دوم و تا موعد درگذشتاش در ۱۳۸۵ فعالیت به خصوصی نداشت. کتاب حاضر، تلاشی است برای زندهنگه داشتن نام مردی که جانانه در راه ارتقای فرهنگ فیلم در ایران کوشید و در این راه تعصب به خرج داد. تعصبی که در دو امر خلاصه میشد: سینما و وطن.
بریدهای از کتاب:
فرخ غفاری: هرچه از استودیو ایراننما مانده بود آورده بودم خانه خودم در اختیاریه، گذاشته بودمشان در یک اتاق که اسمش بود فیلمخانه. بعد در شلوغیهای انقلاب اینها نیست شد. روی میز تحریر سه تا مهر بود و اینها از روی کنجکاوی مهرها را برداشتند و زدند روی کاغذ. گفت یکیاش این بود: کتابخانهی فرخ غفاری سپرده به کتابخانهی مرکزی دانشگاه تهران. بقیه کتابهای من بود که برای آنجا بود. پدرم اول کتابها را داد. بعد من دادم. توی مملکتی که با همه حرفهایی که پشت سرم زده میشود وارد کتابخانه دانشگاه که میشوند، با اسم فرخ غفاری مواجه میشوند. برای اینکه مجموعا چهار هزار جلد کتاب را آنجا بردند و هشت هزار جلد بقیه تیکه تیکه شد. این را که دیدند گفتند، حیف، حیف که دیر رسیدیم.
نقدی بر کتاب
پرویز جاهد مدتی پیش از درگذشت فرخ غفاری در دو نوبت به منزل او واقع در پاریس رفت. آن دو، ساعاتی به گفتوگو نشستند و غفاری طرحوارهای جامع از زندگی هنری و حرفهایاش را شرح داد. افسوس که به خاطر محدودیت زمانی و یا دلایل دیگر، قسمت های مرتبط با زندگی شخصی او مجهول ماند (تا جایی که حتی اشارهای به ازدواج غفاری و فرزنداناش نشد) ممکن است تشریح زندگی خصوصی فرخ غفاری چندان مهم به نظر نرسد اما مرز معینی میان حرفه و شخصیت در هنرمندان برجسته وجود ندارد. پس تفحص در روابط شخصی هنرمند و روایاتی از زندگی خصوصی او، میتواند یاریدهنده ما در کندوکاو شخصیت و افکار و امیال این هنرمند باشد. با این وجود نمیتوان در این نقصان مولف را چندان مقصر بدانیم، چرا که گفتگو در شرایط بسیار خاص و بغرنجی صورت گرفته است. در گفتگوی نخست، علایم آلزایمر در غفاری به چشم میخورد و در گفتگوی دوم این علائم تشدید شدهاند و این را می توان به ویژه در اواخر گفتگو، از سوالات منقطع و با ضرباهنگ تند از طرف جاهد و پاسخهای ناکامل و حاشیه رونده و گاه تکراری غفاری دریافت.
این کتاب برای چه دسته مخاطبانی، بیشتر جذاب است؟
۱- برای علاقمندان به سینمای هنری/ جامعه سینه فیلیای ایرانی
تعبیر یک خورۀ فیلم امروزی از هنر هفتم با نظر دیگر اقشار جامعه متفاوت است. سینما در زندگی او توامان «سرگرمی» و «تراپی» است. کنجکاوی برانگیزترین جستارهای عالم و انگیزهی تمام ناشدنیِ ادامه زندگی را در آن میجوید. اگر هم تجربیاتی در نقد سینما یا تولید فیلم داشته باشد، در هر مجال و در هر محفل، خویش را سینهفیل معرفی میکند و به این حس تعلق میبالد. فرخ غفاری پدر سینه فیلیای ایرانی است. اوست که با زحمت فراوان به جمع آوری فیلم ها و اسناد سینمای ایران همت گماشت و فرهنگ ــ یا به تعبیری، جنونِ ــ فیلمبینی را با خود از فرانسه به ایران آورد و امکان تماشای شاهکارهای سینمای جهان بر روی پرده سینما را برای هموطنانش مهیا کرد.
۲- برای پژوهشگران، محققان و مورخان سینما و تاریخ معاصر ایران
کتاب «از سینماتک پاریس تا کانون فیلم تهران»، در خلال گفتگوها، اطلاعاتی پویا و ارزشمند از مناسبات فرهنگی دوره پهلوی را به خوانندگان ارائه مینماید. مواردی که به دلایل ممیزی و حساسیتهای دستگاههای فرهنگی، به ندرت به آنها پرداخته شده است. همچنین»غفاری»، حقایق پنهان ماندهای را برای اولین بار آشکار مینماید که مطالبی موثر برای درج در تاریخ هستند.
بریدهای از کتاب:
«یک حرکت از فرح دیدم که خیلی حسابی بود و همهی ما هم دیدیم. هیچ وقت جلوی من وارد جزئیات کمونیسم و از این جور چیزها نشد. چند تا روزنامهنگار بلژیکی را یک بعد ازظهر در یکی از نمایشها دیدم و گفتند که شنیدهایم که شما میتوانید برای ما ازعلیاحضرت وقت بگیرید، میخواهیم درباره مطلبی با ایشان صحبت کنیم. گفتم چشم، من خودم مستقیما این کارها را نمیکنم ولی میپرسم. رفتم پیش [رضا] قطبی و قضیه را گفتم. ایشان هم رفت و وقت گرفت. اینها رفتند و آمدند و مثل این که همان شب یا فرداش بود که آمدند و ذوق عجیبی میکردند که آقا این ملکه فوق العاده است . گفتم عجبب است، چی شده؛ گفتند دیروز که شما برای ما وقت گرفتید، رفتیم آنجا و گفتیم که چطوری است که این جا هر کس که بخواهد میتواند حرفش را بزند حتی «رِد اَند وایت» از آمریکا میآید شیراز جلوی زندان کریمخان نمایش میگذارد. راست میگفتند؛ برای نمایش« رِد اَند وایت» رفتم از مهدی بوشهری پرسوجو کردم، گفتم آقا شما رئیسی. گفت من اجازه میدهم. رئیس پلیس شهر هم آمد و اجازه داد. این شد که اینها هم رفتند آنجا نمایش دادند. بلژیکی ها به شهربانو گفته بودند شما که به این ها اجازه نمایش میدهید، الان دونفر در زندان هستند. اسمها را هم داده بودند به ملکه و او هم یادداشت کرده بود و فردا صبحش هر دو از زندان درآمده بودند. یک بار که شهربانو را دیدم، گفتم این بلژیکی ها که خودتان دیدیدشان… گفت خوب یادم است و سرش را تکان داد و گفت ببنید، وفتی با گفتن من، اینها آزاد میشوند، پس معلوم میشود که اینها کاری نکرده بوند که آزاد شدند. این جور کارها را یکی دوبار در جشن هنر کرده بود.»
۳ – برای کسانی که به هرگونه فعالیت تئوریک و عملی در سینما اشتغال دارند.
در سینمای امروز کشورمان، خط مرز تفکیک مخاطب نسبت به گذشته کمرنگتر شده است. ولو دیگرفیلمها بوی سینما نمیدهند. دیگر صدایی از فرهیختگان متعهد نیست، اگر مواردی انگشت شمار هم یافت شود، آکنده از تظاهر و هوچیگریاند به طوری که با یک جایزه جهانی عنان از کف میدهند و به بیراهه میروند. وضعیت سینمای تجاری هم اسفبار است. انحطاط در سینمای جریان اصلی از فیلمفارسیها هم ریشه دارتر شده است. دورهای که در کتاب «از سینماتک پاریس تا کانون فیلم تهران» بررسی شده را با همه نواقص و کاستیها میتوان دوران طلایی سینمای ایران برشمرد؛ دورانی که فرخ غفاریها زمامدار امور اجرایی هنر و سینمای ایران بودند و بزرگانی چون ابراهیم گلستان، هژیر داریوش، فریدون رهنما، خسرو هریتاش، ناصر تقوایی، آربی اوانسیان، سهراب شهید ثالث، پرویز کیمیاوی و… مکاشفات زیبایشان را بر روی نگاتیو ثبت میکردند.
بریدهای از کتاب:
پرویز جاهد: سوال من این است که هیچوقت به فکر افتادید که با همکاری گلستان و در استودیوگلستان فیلم بسازید؟
فرخ غفاری: دوست عزیزم، ابراهیم گلستان، آدم عادی نیست، اگر آدم عادی بود که همه این کارها را با هم میکردیم. یک روز عاشق آدم بود و روز بعد یک رفتاری میکرد که شما اصلا نمیفهمیدید، مثل این که طی این بیست و چهار ساعت از جایی پرونده هایی آمده و به ایشان راجع به ابلیس فرخ غفاری، شیطان فرخ غفاری که چه توطئههایی دارد بر ضد ابراهیم گلستان توضیح دادهاند.
به جان شما، به جان شما. یعنی یک جاهایی بود که ما دوست این جوری بودیم بعد یک مرتبه میدیدی که چهرهای دیگر از ایشان درمیآمد. البته که من میخواستم آقا. البته که نشستیم شبها و روزها نقشه کشیدیم که فیلم بسازیم با هم، که چه کار بکنیم و چه کار نکنیم. گفت من میخواهم تو اصلا برای من بازی کنی یا خودت کارگردانی کنی. من از خدا میخواستم با گلستان کار کنم.
اگر از این کتاب خوشتان آمد…
اگر از مطالعهی «از سینماتک پاریس تا کانون فیلم تهران» لذت بردید، کتاب ذیل نیز ممکن است برایتان جذاب باشد:
نوشتن با دوربین، رو در رو با ابراهیم گلستان:
«نوشتن با دوربین؛ رودررو با ابراهیم گلستان»، اثر دیگری از پرویز جاهد است. او در این کتاب، با ابراهیم گلستان، نویسنده و کارگردان برجسته سینمای ایران گفتگو کرده است. خصوصیت بارز «نوشتن با دوربین»، بی پروایی گلستان در استفاده از الفاظ نامتعارف و اظهارنظرهایی صریح و بی پرده درباره چهرههای مهم ادبیات، سینما و روشنفکری ایران است که خشم و عصبانیت اشخاص و گروه هایی را برانگیخت. کتاب معرفی شده در این نوشتار یعنی «از سینماتک پاریس تا کانون فیلم ایران» را میتوان مکمل این کتاب دانست. زیرا فرخ غفاری که از سخنان گلستان رنجیده است به روشنگری میپردازد و توضیحاتی را میافزاید. اگر نخستین پاسخ به «نوشتن با دوربین» را بهمن فرمان آرا در فیلم «یک بوس کوچولو» داد، بیانات فرخ غفاری در مصاحبهاش با جاهد، پاسخی دیگر به این کتاب تاریخی و جنجالی است.
«از سینماتِک پاریس تا کانون فیلم تهران، رو در رو با فرخ غفاری»، از سوی انتشارات نی منتشر شده است.