نگاهی به فیلم «هرگز به‌ندرت گاهی همیشه»

محمدسعید خزایی

جدیدترین ساخته الیزا هیتمن، شبیه مانیفستی است که سعی دارد مسیر برون رفت از زیر فشار رفتارهای مردسالارانه و شهوت‌زده جامعه را برای مخاطبش ترسیم کند، اما به خاطر ژست‌های فمنیستی، اثر به‌جای رقم زدن یک کاتارسیس و قیبح جلوه دادن تبعیض‌های جنسیتی و اجتماعی در هر سطحی، به نقطه‌ای می‌رسد که با مردستیزی در پی بنا کردن شرایط تزکیه شخصیت‌هایش است.

«هرگز به‌ندرت گاهی همیشه»، لحن سرد و تندی دارد و به خوبی قادر است نمود بصری درد و رنج‌های درونی شخصیت‌هایش را به تصویر بکشد. کبودی‌های روی شکم آتم به‌خاطر تلاش‌هایش برای رهایی از یادگار تجاوز –طی یک سکانس ماژوخیستی- قصد دارد به بیننده نشان دهد خودخواهی‌های مردی که –احتمالا- او را کتک نزده تا چه اندازه دنیای این دختر نوجوان را تیره و تار کرده‌است. فیلم‌ساز با تاکید روی سکانس‌هایی همچون سوراخ شدن بینی آتم، تمرکز بر پروسه سقط جنین در یک سوم پایانی فیلم و موارد دیگری از این دست سعی دارد درد و رنجی که قهرمانش متحمل شده را نشان دهد.

سکانس آغازین فیلم از لحاظ میزانسن و محتوا، استوارترین قسمت اثر در ترسیم تعرض‌های جنسی و عاطفی برخی پسرها نسبت به جنس مخالفشان است. رفتارهای ناصحیحی که کاملا از جانب اجتماع و فرهنگ عامه پذیرفته شده‌اند و پسرک ابایی از تحقیر دختر در مقابل خانواده، دوستان و هم‌کلاسی‌هایش ندارد. در این سکانس به هنگام اجرای پسرها، نورپردازی، بازی بازیگران و همه اجزای صحنه حالت سرخوشانه‌تری دارند، اما وقتی نوبت به آتم می‌رسد به طرز محسوسی فضا سردتر می‌شود و در همان برخورد اول درمی‌یابیم او روی شانه‌های ظریفش بار بزرگی را حمل می‌کند و کمی بعدتر می‌فهمیم ترانه غمگینی که در این‌جا می‌خواند، ارتباط مستقیمی با مصائب پنهانش دارد.

چگونگی یا دلیل تجاوز، مسئله فیلم‌ساز نیست، بلکه او قصد دارد با رفتارها و نگاه‌های جنسیت‌زده جاری در جامعه مقابله کند. به همین خاطر در این‌باره صحنه‌ای نمی‌بینیم و آتم هم قصد ندارد در مورد آن حرفی بزند. تعرض رئیس فروشگاه، عمل شنیع مرد در اتوبوس و درخواست جنسی جاسپر در ازای پول، همگی در راستای هویدا کردن تبعیض جنسیتی سیستماتیک در دنیای امروز است. حتی ارگان‌های درمانی هم از نگاه نقادانه «هرگز به‌ندرت گاهی همیشه» مصون نمی‌مانند و در کنار ضعف‌های بی‌شمار خانواده‌های روبه اضمحلال امروزی، به عدم حمایت دولت‌ها از جوانان و نوجوانان گرفتار نیز پرداخته می‌شود. هسته اصلی داستان و مطالبه‌گری‌های اثر درست و قابل‌توجه هستند، اما عدم رعایت تعادل در به تصویر کشیدن جامعه باعث شده فیلم نگاهی مردستیزانه پیدا کند. تمامی مردهای حاضر در داستان یا همانند پدر آتم احمق و منگ هستند یا همچون جاسپر شهوت‌زده عمل می‌کنند. متاسفانه ژست‌های فمینیستی «هرگز به‌ندرت گاهی همیشه» که جانشین دغدغه‌های انسانی شده، باعث کاهش میزان تاثیرگذاری فیلم شده است.

علاوه ‌بر این‌ها فیلم قصد دارد از انفعال والدین امروز نیز حرف بزند، اما نمی‌تواند کم‌کاری و کاستی خانواده‌ها در برخورد با جوانان‌شان را به تصویر بکشد. شخصیت پدر که فراتر از کلیشه‌های ناپدری‌های رذل نمی‌رود، و مادر هم آن‌قدر بی‌تاثیر و اخته است که اگر از قصه کنار برود، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. یکی از مهم‌ترین تمهیدات فنی در یک سوم ابتدایی فیلم انتخاب دوربین روی دست برای نمایش پرده نخست است. این امر باعث شده فیلم به واسطه واکنش‌های سرد و ایستای آتم –که با بازی بسیار خوب سیدنی فلانیگان همراه است- کُند جلوه نکند و موقعیت‌های پر استرس آغازین موثر واقع شوند. همین دوربین روی دست در نیویورک قادر است به درستی سرگشتی شخصیت‌هایش در دنیای مدرن امروز را به تصویر بکشد؛ جهانی که برخلاف ظاهر اتوکشیده‌اش کم از مدینه فاسده‌های ادبیات داستانی ندارد. به دنبال تقابل التهاب بصری قاب‌ها با شخصیت درون‌گرا و مقداری خردمند آتم، بخش‌هایی از شخصیت قهرمان قصه به درستی ساخته و پرداخته می‌شوند و هنگامی که این دختر هفده ساله در گفت‌وگو با مشاور سقط جنین پاسخ‌هایی سنجیده می‌دهد، کاملا حرف‌هایش را می‌پذیریم. البته فیلم‌ساز به مقدار لازم به وجه‌های سرخوشانه و نوجوانانه شخصیت‌هایش هم بها می‌دهد تا از دخترهای جوانش در سفر ادیسه‌وارشان زن‌هایی بالغ –و چند سال بزرگ‌تر از سن‌شان- نسازد. برای درک بهتر این موضوع بهتر است ذوق کودکانه آن‌ها در مقابل شیرینی فروشی را در کنار رفتارهای مدبرانه آتم قرار دهید.

هرچه به انتهای فیلم نزدیک می‌شویم، رگه‌های زنانه داستان بر سایر تم‌های اثر غلبه پیدا می‌کنند. آتم و دختر عمویش اسکایلر در فصل پایانی و هنگامی که جامعه را ناامن می‌یابند و ماهیت مردسالارانه جهان امروز آن‌ها را مستاصل می‌کند، تصمیم می‌گیرند با تکیه بر یکدیگر در مقابل ناملایمات زندگی قوی‌تر ظاهر شوند. «هرگز به‌ندرت گاهی همیشه» به‌طور کلی دغدغه‌های جالب‌توجه و مهمی دارد، اما تقسیم‌بندی‌های اجتماعی آن سبب می‌شود تلاش‌های فیلم در جهت رهنمون ساختن بیننده به مسیر تحقق بخشیدن به برابری میان زن و مرد تباه شوند؛ زیرا فیلم‌ساز با سیاه‌نمایی و تبعیض قصد دارد به جنگ ناعدالتی‌ها برود! اما به مدد استفاده مناسب از موسیقی، میزانسن و محتوا در چند صحنه، می‌توان گفت جدیدترین تجربه سینمایی الیزا هیتمن خالی از لحظات دوست‌داشتنی هم نیست و به همین خاطر بابت کاستی‌های اثر و مشکلاتش بیشتر حسرت می‌خوریم؛ زیرا فیلم پتانسیل کامل‌تر و بهتر شدن را داشت.

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

14 − two =