نخستین مطلبِ تروفو برایِ “کایه دو سینما” در ماهِ مارسِ 1953 در شماره بیستویکمِ این نشریه به چاپ رسیده است. این مطلب که نقدی است بر فیلمِ “وحشتِ ناگهانی” (ساختهی دیوید میلر به سالِ 1952 ـ محصولِ آمریکا) و با حمله به سینمایِ موجودِ فرانسه آغاز میشود، سنگِ بنایی است که او و همکارانش برای برساختنِ سینمایِ جدیدِ فرانسه بنا نهادند. بیست سال پس از مرگِ او، همکارانش در “کایه دو سینما” ویژهنامهای شاملِ مطالب گوناگون دربارهی او و کارهایش منتشر کردند که در یکی از بخشها از سینماگرانِ مطرحِ دنیا با ملیتهایِ گوناگون دربارهی تاثیرپذیریشان از تروفو پرسیدهاند. یادداشتی که در ادامه میخوانید پاسخِ عباسِ کیارستمی به این پرسش است که در این ویژهنامه (ژوییهـاوت 2004، شماره 592) به چاپ رسیدهاست.
پاسخ دادن به این پرسش مشکل است: “تروفو چگونه بر کارهایِ من تاثیر گذاشته است؟”…
نمیتوانم ادعا کنم که از تاثیرِ او در امان بودهام، او که یکی از سینماگرانِ موردِ علاقهی من است، در حالیکه من از دیگرانی که قرابتِ بسیار کمتری با من داشتهاند تاثیر پذیرفتهام. برایِ مثال هرگز نمیتوانستم باور کنم که چاپلین بر من اثر گذاشته است. اما وقتی مناسبتی پیش آمد که باید دربارهی “پسر بچه” حرف میزدم، نشستم و فیلم را برایِ بارِ دوم بعد از چهلوپنج سال در کنارِ “آلن بِرگالا” تماشا کردم. متوجه شدم نه تنها این فیلم به شدت بر من اثر گذاشته بلکه یکی از نماهایِ فیلم را، تقریباً ناخودآگاه، در یکی از فیلمهایم استفاده کردهام.
فکر میکنم همهی فیلمها، خوب یا بد، همهی رمانها، تابلوها و شعرها، همهی دوستانِ خوب و همنشینانِ بد رویِ کارِ من اثر گذاشتهاند. کشفِ جنسِ دقیقِ این تاثیرپذیریِ مستقیم یا غیر مستقیم زمانِ زیادی میبرد. میبایست که این اثرپذیریها دوباره به ناخودآگاه بروند. آنوقت است که ضمیرِ ناخودآگاهِ من احتمالاً پیشنهادِ دزدیدنِ چند نمایِ جدید را میدهد. که ترجیحاً آنها را در «چهارصد ضربه»، «مردی که زنان را دوست داشت» و «داستانِ آدل.اِچ» جستجو خواهم کرد.