درخونگاه؛ یک ضد قهرمان دوست داشتنی

درخونگاه

نسخه جدید «درخونگاه» (متفاوت با نسخه ای که در جشنواره فیلم فجر نشان داده شد) با اینکه بخش های مهمی از آن قربانی تیغ تیز سانسور شده (از جمله سکانس ملاقات زن خیابانی با دوست رضا در تیمارستان که یکی از اروتیک ترین سکانس های سینمای ایران است) اما همچنان فیلمی محکم، پابرجا و تاثیرگذار است. فیلمی با آدم هایی واقعی و قابل لمس که نوع زندگی و روابط شان را باور می کنیم. شخصیت پردازی درست فیلم نشان می دهد که سیاوش اسعدی آدم هایش را خوب می شناسد و با محیط زندگی، فرهنگ و زبان آنها، فقر و دردمندی شان، دروغ ها، ناله ها، رذالت ها و نامردی های آنها آشناست و می داند چگونه آنها را تصویر کند(البته نباید نقش نیما نادری که یکی از نویسندگان فیلمنامه که این فیلم بر اساس نمایشنامه ای از او ساخته شده را نادیده گرفت). زبان سینمایی فیلمساز عقب مانده نیست و نوع فضاسازی، شیوه کارگردانی و ضد قهرمانی که خلق کرده بسیار مدرن و متفاوت با سینمای عقیم اجتماعی امروز است. ما رضا و تنهایی و زخم های او و رنجی را که هشت سال در غربت کشیده باور می کنیم. او مثل یک سامورایی زخمی است که خشونت و معصومیت را با هم دارد و حالا بعد از سال ها دربدری و تحمل عذاب در جهنم غربت و جان به در بردن از دست یاکوزاهای ژاپنی به خانه اش برگشته تا زندگی آرام و راحتی را آغاز کند اما به تدریج می فهمد که همه زحمات او بی نتیجه بوده و آنچه که در این سال ها با مشقت و رنج جمع کرده به وسیله خانواده اش دود شده و به هوا رفته است. تاثیرپذیری اسعدی از سینمای مسعود کیمیایی که این فیلم را نیز به او تقدیم کرده کاملا آشکار است. از لوکیشن های جنوب شهر تهران (محله درخونگاه) و فرهنگ و مناسبات آدم ها گرفته تا نوع دیالوگ ها. انگار رضا همان قیصر پنجاه سال قبل است که این بار برای کار به جای آبادان به ژاپن رفته و حالا در بازگشت به خانه، خانواده را آشفته و پریشان می بیند. چاقوی او نیز به شمشیر سامورایی تبدیل شده هرچند مثل قیصر از آن برای انتقام و کشتن استفاده نمی کند چرا که این بار کسانی که به او خنجر می زنند، مثل برادران آب منگل، غریبه نیستند بلکه بستگان و اعضای خانواده او هستند. از طرفی شباهت هایی نیز بین رضا و تراویس، راننده تاکسی فیلم اسکورسیزی وجود دارد. فیگور امین حیایی با نوع گریم و پوشش اش، از همان پلان اول که جلوی آینه با شمشیر نمایش می دهد تا نمای آخر که خسته و زخمی به خانه زنِ خبابانی پا می گذارد و به دیوار تکیه می دهد و چشم به دوربین می دوزد، تراویس بیکلِ ، ضد قهرمان راننده تاکسی را در ذهن تداعی می کند. رابطه رضا با زن خیابانی و نجات او از دست کسانی که قصد آزار یا دستگیری او را دارند نیز این شباهت را بیشتر تقویت می کند. با این حال، «درخونگاه»، به رغم تاثیر پذیری اش از «قیصر» یا «راننده تاکسی»، کپی آن یا هیچ فیلم دیگری نیست بلکه فیلمی است با شناسنامه و هویت مستقل خود. فضاسازی فیلم و پرسه زدن های رضا در کوچه پس کوچه های تهرانِ پس از جنگ که هنوز بازگشت جنازه های شهدا و مفقودین جنگ از جمله برادر دوقلوی رضا را انتظار می کشد، «درخونگاه» را به یکی از بهترین فیلم های تولید شده در سال های اخیر تبدیل کرده که بدون شعار دادن و اغراق در نمایش فقر و بدبختی، نشان می دهد که فقر چگونه انسان ها را نسبت به هم بیگانه می سازد و روح شفقت را در آنان از بین می برد. امین حیایی، بعد از «شعله ور» ثابت کرده که قابلیت های فراوانی در بازیگری و ایفای نقش های متفاوت و غیرمتعارف دارد. او خونسردی، مهربانی، یاس و درماندگی و خشم و اندوه رضا را عالی به نمایش می گذارد. حیایی بازیگری استثنایی است و باید قدر خودش را بیشتر بداند.

1 دیدگاه

  1. سلام – تا اونجایی که میشود لطفا دوباره جایگاه نقد را در ایران باز کنید – کاشکی اون صحنه سانسوری را در اینترنت آقای کارگردان میگذاشت – دلیل اش پر واضح است که او را اذیت میکردند –

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد نمایید
نام خود را وارد کنید

fourteen − three =