گفتگو با فروزان جمشیدنژاد، بازیگر سینما و تئاتر
فروزان جمشید نژاد، بازیگر تئاتر و سینما و ساکن نروژ است. او پیش از مهاجرت در صحنه تئاتر ایران فعال بود و جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره تئاتر فجر را برای بازی در نمایش «وقتی فرشته خواب سگ میبیند» به دست آورد. چهره مینیاتوری و زیبایی بکر فروزان جمشید نژاد در کنار راحتیاش جلوی دوربین، برای هر فیلمسازی و برای طیف گستردهای از نقشها میتواند بهترین انتخاب باشد. سالهای نخست مهاجرتش به نروژ به عنوان روزنامه نگار با نشریه «سینما- چشم» و بعد با بی بی سی فارسی همکاری کرد. او با اینکه نقاش خوبی است ولی نهایتا باز به بازیگری و اجرا که به گفته خودش در کودکی تیاتر او را انتخاب کرد بازگشت. در فیلم «میترا» نقش کوتاهی داشت و در «عنکبوت مقدس» ساخته علی عباسی در نقش فاطمه همسر سعید حنایی؛ قاتل سریالی مشهد ظاهر شد و با این فیلم در فستیوال فیلم کن شرکت کرد. فروزان جمشید نژاد از ابتدای اعتراضات اخیر و جنبش «زن، زندگی، آزادی»، در خارج از ایران با معترضان همراهی کرد. جاه طلبی و پشتکارش برای رسیدن دوباره به حرفهای که عاشقاش بود برای من تحسین برانگیز است.
***
در فضای سیاسی اجتماعی ایران در دهه هشتاد، کار حرفهای تئاتر را تجربه کردی و جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره تئاتر فجر را به دست آوردی در حالی که فرصت خوبی برای ادامه کار بازیگری در ایران داشتی، نماندی و تصمیم به مهاجرت گرفتی.
راستش مجموعهاى از شرايط مرا به سمت مهاجرت سوق داد. بیست و سه ساله بودم و کم تجربه. بله شاید موقعیت خوبی داشتم اما گاه آینده را روشن میدیدم وگاه تاریک.گاه امید میآمد و گاه ناامیدی، نمیتوانستم آینده روشنی برای خود متصور باشم .مشکلاتی برای من به عنوان یک زن در آن جامعه پیش میآمد و چالشهایی مقابل خود میدیدم که باعث شد نتوانم دوام بیاورم و ترجیح دادم مهاجرت کنم. ضمن احترام به دوستان و همکارانم در ایران، باید بگویم فضایی بر تاتر و سینمای ایران حاکم بود که برای من قابل تحمل نبود. با وجود آنکه در آن زمان، اوضاع و احوال كشور هنوز به اين حد از آشفتگى نرسيده بود.
تجربه مهاجرت به نروژ برایت چطور بود؟ از تلخیهایش و دشواریهایش بگو؟ به نظر میرسد مسیر سخت و طولانیای را طی کردی.
مهاجرت تجربه آسانى نبود. پازل زندگى را دستى به هم ريخته بود و تو بايد دوباره آن را از اول مىچيدى. ايستادن بر نقطه صفر. شهر و ديار و دوستان و كار، پشت سر. غربت و تنهايى و سرما و بيكارى و دست و پنجه نرم كردن با افسردگى. سالهاى اول مهاجرت به كار بازيگرى فكر نمىكردم، ترس از زبان و فرهنگ تازه و ناشناختگىاش، فكر كردن به بازيگرى را برايم تقريبا ناممكن كرده بود. فضا هم مانند فضاى امروز نبود، لااقل در كشورى كه من زندگى مىكنم. سينما و تئاتر در انحصار حداكثرى خود نروژىها بود. اين اواخر اما فضا برای بازیگران خارجی (غیر نروژی) بازتر شده و اميد به كار هم بيشتر.
بعد از نقش کوتاهی که در فیلم «میترا» داشتی، «عنکبوت مقدس» اولین تجربه بازیگریات به طور جدی در سینما بود. به عنوان بازیگر تئاتر، جلوی دوربین سینما راحت بودی؟ پیش از شروع سکانسها جدا از هدایت علی عباسی، از تمهید خاصی استفاده میکردی تا به راحتی جلوی دوربین برسی؟ هیچ اضطراب داشتی؟ مثلا برای سکانس هماغوشی فاطمه و سعید در فیلم؟
راستش من در ايران هم تجربه بازى مقابل دوربين را داشتم و با آن پيش از فيلم «ميترا» آشنا بودم. بازى مقابل دوربين، در دايره امن و آشناى عوامل پشت صحنه و امكان تكرار چندين باره يك سكانس تا رسيدن به آن لحظه دلخواه، به مراتب آسانتر از بازى در تئاتر و در مقابل جمعيت تماشاچيان سالن تئاتر است اما راستش زياد اين دو رو با هم مقايسه نمىكنم، چون در هر كدام، نوعى از بازيگرى را تجربه مىكنم. بودن و تنفس در هواى صحنه، چه تئاتر و چه سينما، براى من آن غايت لذت و رضايت است. در «عنكبوت مقدس» سعى كردم فاطمه را، ابتدا باور كنم چرا كه باور کردن اين كاراكتر و نگاه بسته و متحجر او برايم كمى سخت بود. فكر كردن و تصميم گيرى در جايگاه فاطمه برايم آسان نبود. فكر مىكنم باور کردن یک شخصیت و اعمال و گفتار او برای بازیگر، به باورپذيرى آن نقش كمك مىكند. شايد دليل آنكه از خیلیها درباره باورپذيرى اين كاراكتر در فيلم مىشنوم همين بوده. سكانس هم آغوشى سعيد و فاطمه براى هيچ كدام از ما آسان نبود. چرا كه تجربه مشابهاش را در كارنامه بازيگرى خود نداشتيم و اساسا اين موضوع در سينماى بعد از انقلاب ايران، چه براى مخاطب و چه بازيگر ايرانى غريب است و جا نيفتاده است. حتى براى على عباسى هم اين سكانس خيلى آسان نبود چراكه او پيش از اين با بازيگر ايرانى كار نكرده بود اما نكته اينجاست كه ما براى رسيدن به يك سينماى رئالیستی و واقعى، ناچاريم برخى تابوها را بشكنيم. راستش ما هنوز هم از طرف بعضی آدمها براى اين صحنه سرزنش مىشويم و دشنام میشنویم. عجيب است برخى فراموش مىكنند كه اين سينما است و کار ما بازیگری است و خیال مىكنند واقعا هم آغوشى اتفاق افتاده است. بسيارى اما شهامت مرا براى اجراى اين سكانس تحسين مىكنند و اين برايم بسيار ارزشمند است. یک ایرانی هم مثل هر انسانى دیگر در هر گوشۀ دنيا عشق مىورزد و معاشقه مىكند و فضاى خصوصى دارد. اگر قرار باشد فیلمی خارج از كنترل و محدوديتها و فضاى سانسور زده امروز سينماى ایران ساخته شود، چرا زندگی یک ايرانى، به شکل واقعی و بدون پرده پوشى و دروغ به نمايش گذاشته نشود. درست مثل آنچه که در سينماى جهان شاهدش هستيم. ما در «عنكبوت مقدس» تمام تابوهای سينماى بعد از انقلاب را در هم شكستيم و من مفتخرم از اينكه در اين حركت تاريخى سهمى داشتهام.
نقش فاطمه در فیلم «عنکبوت مقدس» را به عنوان یک کاراکتر دوست داشتی؟ چقدر این نقش به تو فضا داد که قابلیتهای بازیگریات را بروز بدهی؟
نقش فاطمه از نقشهاى كليدى در «عنكبوت مقدس» بود و اتفاقا بازى اين كاراكتر برايم بسيار جالب و چالش برانگيز بود. قرار بود نقش زنى را بازى كنم كه اصلا شبيه خودم نبودم. زنى از طبقه سنتى و مذهبى ايران. زنى كه قرار است با اين مساله مواجه شود كه همسرش كه سالها در چشم او مردى ايده آل و پدرى نمونه بوده، حالا ١٦ زن را كشته و اتفاقا در نهايت از اين جنايت رخ داده توسط همسر خود دفاع هم مىكند. يكى از دراماتيكترين موقعيتهايى كه يك بازيگر مىتواند در آن قرار گيرد و جالبتر اينكه اين زن در واقعيت وجود داشته و اين روايت واقعى بوده. مستند «و عنكبوت آمد» ساخته مازيار بهارى كه به پيشنهاد على عباسى و زر امير ابراهيمى ديدم كمك بزرگى به دريافت و درك كليتى از كاراكتر فاطمه به من کرد. آنچه در مورد اين كاراكتر براى من و على عباسى مهم بود، كليشهاى نشدن فاطمه و دورى از تصويرى بود كه سينما و صدا و سیمای دولتی ايران از اين نوع زنان به نمايش مىگذارد.
چند سال پیش برای بی بی سی فارسی مینوشتی و با مجله «سینماچشم» در لندن هم همکاری داشتی. از تجربه کار ژورنالیستیات در خارج از کشور بگو.
كار با «سينما چشم» و ويرايش مطالب آن برايم بسيار آموزنده بود و باعث شد شناخت بهترى از سينما پيدا كنم. و اينكه حالا در اين گفتگو براى «سينما چشم» شركت مىكنم برايم جالب و ارزشمند است. از سال ۲۰۱۲ کار روزنامه نگاری را به طور مستقل و آزاد با بی بی سی فارسی شروع کردم و در صفحه فرهنگ و هنر مطالبی مربوط به هنرهای تجسمی و تئاتر و گاهی سینما مینوشتم. از آن بابت به این کار علاقمند بودم که با محدودیتهای کمتری میشد درباره رویدادهای هنری ایران حرف زد.
نقاشیهایت را در اینستاگرام دیدهام. بین بازیگری در تئاتر و سینما، روزنامهنگاری و نقاشی، کدام را ترجیح میدهی؟
راستش بازيگرى برايم نخستين جايگاه را دارد چون بازيگرى تئاتر را از پنج سالگى شروع كردم و بخش جدايي ناپذير از وجود و هستى من است. نقاشى را هم از همان سنين كودكى آغاز كردم و تا دوران نوجوانى كلاسهاى متعددى رفتم و آموزش ديدم. روزنامه نگارى هم هميشه برايم جذاب بود و در دورانى كه از ايران و از بازيگرى دور افتاده بودم، مرا سر پا نگاه داشت. من حتى وقتى كار روزنامه نگارى نمىكنم هم نگاهم به وقايع، آميخته با نگاه ژورناليستىام است. اينها همه ابزارهايىاند كه با آنها مىتوانم حرفى بزنم اما ترجيحام در درجه اول زبان هنر است.
کدام وجه از بازیگری و اجرا برایت جذابیت دارد؟
زندگىهاى بسيار را زندگى كردن. اينكه میتوانى يك نفر باشى و همزمان در قالب چندين و چند نفر زندگى كنى. بازيگرى براى من همچون سفرى است به زمانها و مكانهاى ناشناخته.
در تئاتر و سینما از بازیگر خاصی تاثیر گرفتی؟
از ميان بازيگران زن سينماى ايران سوسن تسليمى هميشه برايم الهام بخش بوده. همچنین میتوانم از فاطمه معتمدآریا و لیلا حاتمی نام ببرم..
پرويز فنى زاده را بسیار دوست داشتهام و علی نصیریان و بهروز وثوقی هم همیشه برایم تحسین برانگیز بودهاند
اینگرید برگمن، ادری هپبورن، مريل استريپ و نومى راپاس، همینطور مس ميكلسن، مارلون براندو ، واكين فينيكس را هم از سینمای جهان میتوانم اسم ببرم..
به نظرت برای یک بازیگر ایرانی، چه فرصتهایی برای بازیگری در مهاجرت وجود دارد؟
بازيگر ايرانى مهاجر، مسير سخت و دشوارى را در مقابل خود دارد. بايد جنگجوى خوبى باشد، چرا كه راه دشوارى براى اثبات خود به جهان بازيگرى اين سوى دنيا دارد اما به طور كل در اين چند سال اخير، يعنى اين سه چهار ساله، بازيگر ايرانى مهاجر چشم انداز بهترى را مىتواند در مقايسه با گذشته براى خود متصور باشد. كودكان ديروز نسل مهاجر ايرانى، امروز تحصيل كردگان رشتههاى مختلف سينما و هنرند و مشتاق مطالعه هويت و سرزمين مادرى خويشاند. ما با نسل تازهاى از نويسندگان و كارگردانان ايرانى مهاجر طرف هستيم كه مادام كه در حال ساخت آثار هنرى درباره ايران و ريشههاى فرهنگى خود هستند، همزمان راه را براى ديگران نيز باز مىكنند و كلنگهاى سينماى ايرانى در تبعيد را مىكوبند و مسير را براى ديگران هموار مىكنند. مانند اتفاقى كه با «عنكبوت مقدس» به وقوع پيوست. فيلمى درباره ايران که خارج از ايران ساخته شد و ديگر در چهارچوب ديوارهاى خانه و آپارتمان نبود. فيلمى ايرانى و آنقدر شبيه ايران كه مخاطب ايرانى را دچار ترديد مىكند. او به سختى ميتواند باور كند كه «عنكبوت مقدس» در ايران، در خيابانها و خانهها و محلههاى ايران ساخته نشده. موفقيت پروژهاى همچون «عنكبوت مقدس»، راه را براى اهالى سينماى در تبعيد ايران هموارتر مىكند.
هیچ وقت حسرت بازیگری در سینمای ایران را طی این سالها داشتی؟
البته كه عميقا آرزو دارم در سينما و تئاتر ايران، سرزمين مادرىام بازى كنم اما در سينماى فعلی ایران نه، هرگز حتى لحظهاى هم حسرت آن را نخوردهام.
تعدادی از بازیگران زن در ایران مثل کتایون ریاحی، ترانه علیدوستی، سهیلا گلستانی و هنگامه قاضیانی فعالانه در جنبش اعتراضی اخیر زنان علیه حجاب اجباری شرکت کرده و به همین دلیل زندانی شدند و یا تحت فشار قرار گرفتند اما خیلی دیگر از زنان بازیگر حتی این جسارت را نداشتند که روسریهای خود را به نشانه اعتراض از سر بردارند. با توجه به قوانین حاکم بر سینمای ایران و به خصوص زیر ذره بین بودن بازیگران زن و چهرههای مشهور اگر در ایران زندگی میکردی و بازیگر شناخته شدهای بودی چه واکنشی نشان میدادی؟
درست است كه من امروز در شرايط بازيگران زن ايران نيستم و در فضايى كاملا متفاوت كار مىكنم اما اين را مىدانم اگر ايران بودم قطعا به جمع بازيگرانى كه حجاب اجبارى از سر برداشتند مىپيوستم و پاى پيآمدهاى آن هم مىايستادم. بزرگترين هزينه اين حركت، ممنوع الكارى است، كه باشد. جوانهاى هموطن ما جانشان را در خيابانها هزينه كردند. راستش من انتظار اتحاد و پيوستن تعداد بسيار بيشترى از بازيگران زن به اين جنبش را داشتم. توقع داشتم زنان بازيگر با اتحادشان، نقش خودشان را در اعتراض به وضعیت موجود این بار در دنیای واقعی نه جلوی دوربین ایفا کنند. چند نفر را مىخواستند از كار بى كار كنند؛ مگر مىتوانند سينما را مردانه و بدون حضور زنان پيش ببرند. به جرات میتوانم بگويم و مىدانيم اكثريت بالاى بازيگران ما به حجاب اعتقادى ندارند. كار هنرى تا زمانى ارزشمند است كه حامل ارزشهاى انسانى باشد. راستگو باشد. علاوه بر اینکه میدانیم چقدر بازیگری با حجاب، به ویژه لحظههایی که حجاب معنی و توجیه دراماتیک ندارد باورش عجیب است و کار بازیگر زن را سخت میکند و برایش قابل هضم نیست. مثلا روسری در رختخواب یا در فضای خانه به طور کلی. سوسن تسلیمی در گفتگویی در این باره میگوید«درست مانند این است که شما یک گلدان روی سرت گذاشتهای و نشستهای داری حرف میزنی. به همان اندازه که گذاشتن آن گلدان روی سر شما عجیب و غریب است، پوشش روسری هم در آن لحظه و شرایط عجیب و غریب است. چون در ذهن بازیگر، غیرطبیعی و غیرمنطقی بهنظر میرسد.» كار و بازيگرى در شرايط امروز ايران به ویژه برای زنان با اين حجاب اجبارى و تمام محدوديتهاى ريز و درشتاش و رانتها و پولهایی که گاها معلوم نيست از كجا آمده، انتخابى است دشوار . چرا كه قبول اين شرايط هم هزينه بردار است. من براى دوستان و همكارانم البته نسخه نمىپيچم، چرا که از آن فضا دورم و اين نظر و اعتقاد شخصى من است.